فراخور

/farAxor/

    congenial
    deserving
    fitting
    harmonious
    proper
    relative
    suitable

فارسی به انگلیسی

فراخور بودن
deserve

مترادف ها

fit (صفت)
مستعد، شایسته، مناسب، مقتضی، در خور، سازگار، فراخور، تندرست

worthy (صفت)
لایق، شایسته، خلیق، فراخور، سزاوار سرزنش، سزاوار، شایان، مستحق

suitable (صفت)
شایسته، خلیق، مناسب، خوب، مقتضی، سازگار، فراخور، درخورد

proportionate (صفت)
متناسب، در خور، فراخور

befitting (صفت)
شایسته، مناسب، در خور، برازنده، فراخور

condign (صفت)
مناسب، فراخور، سزاوار

idoneous (صفت)
مناسب، در خور، فراخور

پیشنهاد کاربران

ازدر
فرستاد بر میمنه سی هزار
گزیده سوار ازدر کارزار.
فردوسی.

بپرس