drown
غرق شدن در نور و رنگ
wash
غرق شدن کشتی
shipwreck, sink, capsize, founder
غرق شدن
فارسی به انگلیسی
غرق شدن در نور و رنگ
غرق شدن کشتی
مترادف ها
مخلوط کردن، ترکیب کردن، یکی کردن، فرو رفتن، غرق شدن، ادغام کردن، ممزوج کردن، فراگرفته، مستهلک شدن
نزول کردن، فرو بردن، فرو رفتن، غرق شدن، نشست کردن، مستغرق بودن، ته رفتن، گود افتادن
فروکش کردن، خوابیدن، پایین رفتن، غرق شدن، روی کاغذ آمدن، غروب کردن
غرق کردن، غرق شدن
پیشنهاد کاربران
فرو روی
نِغوهیدن = غرق شدن
نِغوهِش = اسم مصدر غرق شدن
نِغوهیده = غرق شده
نِغوهان = در حال غرق شدن
بن خان: dictionary of Manichean middle Persian
and Parthian by Desmond Durkin - Meisterernst
... [مشاهده متن کامل]
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
و همچنین می توان داشت:
نِغوهاندن = غرق کردن
نِغوهانِش = اسم مصدر غرق کردن
و . . .
نِغوهِش = اسم مصدر غرق شدن
نِغوهیده = غرق شده
نِغوهان = در حال غرق شدن
بن خان: dictionary of Manichean middle Persian
... [مشاهده متن کامل]
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
و همچنین می توان داشت:
نِغوهاندن = غرق کردن
نِغوهانِش = اسم مصدر غرق کردن
و . . .
خفه شدن در آب
فرو رفتن
غرق شدن یعنی گرفتار شدن
boggle: غرق در شگفتی شدن
drown: غرق شدن در آب
shipwreck , sink: غرق شدن کشتی
drown: غرق شدن در آب
shipwreck , sink: غرق شدن کشتی
دست و پا زدن