عبور

/~obur/

    passing
    passage
    crossing
    transit
    transmission
    flow
    negotiation
    pass
    transition
    traversal

فارسی به انگلیسی

عبور اتوبوس و کشتی
run

عبور از مانع
breakthrough

عبور بدون ادای احترام
go-by

عبور بدون سلام و علیک
go-by

عبور دادن
pass, transmit, to cause to pass, to ferry

عبور دهنده نور
achromatic

عبور نصف النهاری
transit

عبور هواپیما و فضاپیما
fly-by, flyby

عبور و مرور
traffic, passage

عبور و مرور را قطع کردن
shut

عبور کردن
pass, run, traverse, negotiate, to pass or cross

عبور کردن به سختی
thread

عبور کردن به سرعت
rush

عبور کردن به سرعت و اسانی
flit

عبور کننده
over-, thorough

عبور کننده از اقیانوس
transoceanic

عبور کننده از اقیانوس ارام
transpacific

مترادف ها

pass (اسم)
رد، راه، پروانه، گذرگاه، بلیط، گردونه، عبور، معبر، جواز، گذر، گدوک، گذرنامه

transmission (اسم)
ارسال، سخن پراکنی، مخابره، انتقال، سرایت، عبور، فرا فرستی

passage (اسم)
راهرو، تصویب، قطعه، گذرگاه، روی داد، نقل قول، عبور، معبر، سیر، عبارت، انقضاء، گذر، پاساژ، اجازه عبور، حق عبور، کار کردن مزاج، عابر، ممر، سفر دریا، عبارت منتخبه از یک کتاب

ferry (اسم)
جسر، عبور، معبر

outlet (اسم)
روزنه، عبور، مخرج، در رو، پریز، مجرای خروج، بازار فروش

passageway (اسم)
راهرو، گذرگاه، عبور، معبر، غلام گردش، محل عبور

transition (اسم)
تحول، انتقال، عبور، برزخ، گذار، مرحله تغییر، تغییر از یک حالت بحالت دیگر

transit (اسم)
عبور، گذر، راه عبور، عبور و مرور، حق العبور

crossing (اسم)
عبور، معبر، محل تقاطع، عبور جاده، دو راهه

passing (اسم)
عبور، مرگ، مرور، گذرنده

پیشنهاد کاربران

واژه عبور
معادل ابجد 278
تعداد حروف 4
تلفظ 'abur
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی] ( نجوم )
مختصات ( عُ ) [ ع . ]
آواشناسی 'obur
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
رفت و آمد
نمونه:
�کاخ سپید� [بخوان: کاخ روسیاه!]، روز پنجشنبه ی گذشته به آگاهی رساند که کشتی ها و هواپیماهای نیروی دریایی �ایالات متحد� [بخوان:�یانکی� ها!] در دو هفته آینده از �تنگه ی تایوان� رفت و آمد ( عبور ) خواهند کرد.
در بازی جدولانه دو، مرحله اول، جواب میشه: گذار.
( عبرت ) یا عبور به معنای پند گرفتن از ریشه عَبَر به معنای عبور کردن و چون عبور انتقال از نقطه ای به نقطه دیگر است به صورتی که بتوان از آن عبرت و پند گرفت می باشد. نام گذاری عبرت هم به این دلیل است مثلا در قرآن اشاره به قوم شعیب یا لوط و یا ماجرای قوم بنی اسرائیل شده به این دلیل است تا ما که قرآن را می خوانیم از آنان عبرت بگیریم و مثل آنان عمل نکنیم.
...
[مشاهده متن کامل]


این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
ایسیا ( اوستایی: ایثیَ )
پَرشون ( پهلوی )
تیپِر ( کردی )
پِرین ( کردی: پِرینه وه )

بپرس