طعنه

/ta~ne/

    irony
    quip
    sarcasm
    taunt
    barb
    taunt(ing)
    sneering

فارسی به انگلیسی

طعنه امیز
sarcastic, ironical, ironically, bitter, cynical, ironic, sarcastic, sardonic, cutting

طعنه امیزانه
ironically

طعنه زدن
quip, to speak ironically, to say one thing and mean another

طعنه زدن به
to taunt, to reproach

طعنه زن
taunter, reproacher

مترادف ها

invective (اسم)
پرخاش، طعنه، طعن، سخن حمله امیز، ناسزا گویی

reproach (اسم)
سب، ننگ، سرزنش، مذمت، رسوایی، ملامت، طعنه، عیب جویی، توبیخ، سرکوفت

reproof (اسم)
سب، سرزنش، عتاب، ملامت، طعنه، نکوهش، توبیخ ملایم

lash (اسم)
ضربه، تسمه، طعنه، شلاق، تازیانه

quip (اسم)
کنایه، گوشه، بذله، لطیفه، طعنه، طنز

scoff (اسم)
مسخره، ریشخند، طعنه، سخره، تمسخر، استهزاء، سخریه، طنز

irony (اسم)
مسخره، طعنه، تمسخر، طنز، وارونه گویی، پنهان سازی، گوشه و کنایه و استهزاء

jape (اسم)
گول، شوخی، لطیفه، طعنه

rebuke (اسم)
سرزنش، زخم زبان، ملامت، طعنه، گوشمالی، سرکوفت

twit (اسم)
سرزنش، طعنه

expostulation (اسم)
عتاب، طعنه

sarcasm (اسم)
سرزنش، ریشخند، لطیفه، طعنه، زهر خنده، سخن طعنه امیز

jeer (اسم)
مسخره، ریشخند، طعنه، استهزاء، طنز

jest (اسم)
کردار، کنایه، گوشه، مسخره، شوخی، بذله، لطیفه، خوش مزگی، طعنه، تمسخر، مزاح، بذله گویی

call-down (اسم)
ملامت، طعنه

brush-off (اسم)
اخراج بی ادبانه، زدایش، طعنه

taunt (اسم)
مسخره، طعنه

satire (اسم)
طعنه، هزلیات، هجونامه

lashing (اسم)
طعنه، شلاق زنی

پیشنهاد کاربران

طَعن: به کلامی نیش دار و گزنده گویند که منظوری غیرمستقیم را در بر می گیرد. ( وَطَعْنًا فِی الدِّین )
طَعنه از طَاع است که به باب افعال رفته است. کسی، اگر از کسی در کلام بگوید: �شنیدم و چشم� ولی این اطاعت قلبی نباشد و کلامی موافق او گوید ولی منظورش ردّ باشد به این کلام طعنه گویند. مثال: کسی، یک نفر را مجاب می کند که نماز خوب است پس نماز بخوان؛ او هم در کلام آن را بدون ایمان قلبی بپذیرد، مدتی بعد ببیند زیر حرف خود زده و نماز نمی خواند پس به او بگوید: �چرا نماز نمی خوانی؟� او در جواب بگوید: باشه تو راست می گویی. . . . . این کلام را طعنه گویند. طاعون از طَعن است، چون گزنده است و بدن را چون مارگزیدگی گزیده و سیاه می کند. طعنه به کلام نیش دار چنانچه ذکر شد گفته می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

آن کس که به ما به طعنه ها می تازد
او را چه خبر که نفس ما می سازد
خون چهره زمین خوردن معیار شکست ات نیست
آن کس که ز معرکه رَمد می بازد
شعر از حسین جعفری خویی

در لری بختیاری
طعنه زدن: تَنا دادن
طَعنه
شایَد اَز بیخ ( اَصل ) واژه یِ پارسی وَ اَرَبیده " تَنه " باشَد ، بَرایِ این که دَر نیش وُ کِنایه وُ مَتَلَک با آرِنج یا کَفِ دَست یا با شانه به تَنه یِ هَم می زَنَند تا به دیگَر بِفَهمانَند ( بِپِیمانَند ) .
کنایه، متلک ، سرزنش، سرکوفت، بدگویی
کنایه
متلک
سرزنش
سرکوفت

بپرس