طرف

/taraf/

    hand
    flank
    part
    side
    party
    opponent
    direction
    end
    extremity
    contact
    date
    way
    ways_

فارسی به انگلیسی

طرف افتابگیر
sunny side

طرف بالا
upside

طرف بحث
disputant

طرف بستن
to gird oneself, to derive advantage

طرف تساوی
member

طرف تیز چکش
peen

طرف چپ
nearside

طرف چپ جدول حساب
debit

طرف چپ کشتی و هواپیما
port

طرف خارج
out

طرف خارج هر چیز
outside

طرف دعوا
litigant

طرف دعوی
party to a suit, litigant

طرف رو به افتاب
sunny side

طرف زیر
underside

طرف زیرین
underside

طرف مقابل
obverse, reverse

طرف مقابل درمناظره
negative

طرف ملاقات
date, dater

طرف منفی در مناظره
negative

مترادف ها

abutment (اسم)
مجاورت، زمین همسایه، کنار، زمین سرحدی، طرف، زمین مجاور، حد، نیم پایه، پایه جناحی، مرز، بست دیوار، نزدیکی، اتصال، پشتیبان، سرحد، خرپا، سامان، پشت بند دیوار

side (اسم)
طرف، سمت، کناره، ضلع، سو، پهلو، جنب، جانب

hand (اسم)
طرف، کمک، پیمان، دست، دسته، شرکت، خط، پنجه، پهلو، عقربه، دست خط، دخالت، یک وجب

party (اسم)
طرف، فرقه، قسمت، جمعیت، دسته، مهمانی، بزم، سور، یارو، بخش، فئه، حزب، دسته همفکر، دسته متشکل

direction (اسم)
طرف، مدیریت، جهت، رهبری، سمت، دستور، قانون شرع، قانون کلی، هدایت، مسیر، خط سیر، سو، اداره جهت، راه مسیر

opponent (اسم)
طرف، مخالف، حریف، خصم، عدو، ضد، منازع، طرف مقابل، معارض

region (اسم)
طرف، سامان، فضا، ناحیه، منطقه، بخش، قلمرو، سرزمین، دیار، بوم، محوطه بسیار وسیع و بی انتها

route (اسم)
طرف، راه، سمت، جاده، مسیر، خط سیر، جریان معمولی

area (اسم)
طرف، فضا، حوزه، ناحیه، منطقه، مساحت، سطح، پهنه

flank (اسم)
طرف، جناح، پهلو، تهیگاه

angle (اسم)
طرف، زاویه، گوشه، کنج، قلاب ماهی گیری، تیزی یا گوشه هر چیزی

belt (اسم)
طرف، تسمه، فتق بند، کمربند، باریکه، بند چرمی

suburb (اسم)
طرف، حومه شهر، برون شهر، ناحیه یا منطقهء خارج شهری

half (اسم)
طرف، شریک، نیم، نصف، نیمه، نیمی، نصفه، شقه

opposite party (اسم)
طرف، طرف مقابل

towards (حرف اضافه)
طرف

to (حرف اضافه)
در، نزد، طرف، بر حسب، در برابر، به، بسوی، پیش، بطرف، برای، سوی، تا نسبت به، روبطرف

پیشنهاد کاربران

Counterpart
طرف به زبان سنگسری
وّر wer
طرف ( بر وزن برف ) به معنی پلک چشم است ، و گاه به معنی نگاه کردن نیز آمده است ، توصیف زنان بهشتی به قاصرات الطرف ( آنها که نگاهی کوتاه دارند ) اشاره به این است که تنها چشم به همسران خود دوخته اند ، فقط
...
[مشاهده متن کامل]
به آنها عشق میورزند و به غیر آنان نمی اندیشند که این از بزرگترین مزایای همسر است ، بعضی از مفسران نیز آن را به معنی حالت خمار بودن چشم که حالت جالب مخصوصی است دانسته اند ، جمع میان این دو معنی نیز بی مانع است . ( تفسیر نمونه ج : 19 ص : 317 )

وقتی می گوییم یک طرف از قرارداد یا شخصی در معامله. مثلا: امکان تخطی از مفاد قرارداد برای هر دو طرف وجود دارد. در اینجا معنای طرف مقابل party است.
واژه طرف یا ترف
معادل ابجد 680
تعداد حروف 3
تلفظ tarf
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) ‹ترپ، ترپه، ترپک› [پهلوی[قدیمی]
مختصات ( تَ رَ ) [ ع . ] ( اِمص . )
آواشناسی tarf
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ کوچک زبان پهلوی
فرهنگ واژه های اوستا
در لری بختیاری
این طرف: چینُو، ایکِل، ایوا، زیوا، زیوالِه، ای دُهُو ( این دهانه )
آن طرف: چُنُو، اُکِل، اُوا، زُوا، زُواله، اُ دُهُو ( آن دهانه )
این طرف تر: چین تر
آن طرف تر: چُن تر
فرد مقابل
طَرَف
این واژه همان " تَرا " در پارسی به مینه ی " آن سو" و پسوند " اَف" است.
بُنابراین : طَرَف = تَرَف یا تَراف
از این پسوند نمونه های دیگر نیز هست
هدف = از هد میاد به مینوی سر، نمونه های دیگر هود، فرهاد، هدایت و. . .
...
[مشاهده متن کامل]

تلف = از تل میاد به مینوی نیشتر یا مرگ، نمونه های دیگر تلنگر، تلنگ، تلمبر، تلاش، تلا، تلیدن، تلکه، تله و. . .

دردانشنامه عمومی شماازپنی طُرُف که ازقبایل عرب خوزستان شرح مبسوطی ارائه دادید، ولی خود معنی کلمه طُرُف را ندارید، چرا ؟لطفا اگرممکن است اقدامفرمائید.
جانب، جهت، حاشیه، سمت، سو، صوب، عرض، قبل، کران، کرانه، کنار، ناحیه، حریف، معارض، فلانی، مخاطب، حدود، حوالی، گاه، وقت، هنگام، مورد، محل، منطقه، شهر، سرحد، مرز، رو، سطح، ور | چشم، گوشه چشم، مژه، نیم نگاه،
...
[مشاهده متن کامل]
انتها، کناره، پایان، منتها، بهره، سود، نفع، نتیجه، لحظه، آن، لمحه، جانب، سو، جهت | کرانه، کناره، جانب، سو، سمت، طرف، اقلیم، ناحیه، منطقه

طَرَف
این واژه همان " تَرا " در پارسی به مینه ی " آن سو" و پسوند " اَف" است.
بُنابراین : طَرَف = تَرَف یا تَراف
تا جاییکه من میدانم بهترین برابر واژه طرف واژگان سو سون و سونت میباشد که ریشه همه از واژه سوی میباشد برای نمونه در سیستانی بجای از طرف تو میگویند از سونت تو
روبرو
زی

در ایل عرب خمسه فارس به قره قروت می گویند
طِرف
زی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس