طبقه بندی کردن


    arrange
    assort
    categorize
    class
    classify
    distribute
    grade
    stratify
    to classify

فارسی به انگلیسی

طبقه بندی کردن در جاکاغذی
pigeonhole

طبقه بندی کردن در خانک
pigeonhole

مترادف ها

relegate (فعل)
واگذار کردن، طبقه بندی کردن، انداختن، منتسب کردن

sort (فعل)
جور در آمدن، جور کردن، پیوستن، طبقه بندی کردن، دمساز شدن، دسته دسته کردن

assort (فعل)
جور کردن، طبقه بندی کردن، مناسب بودن، هم نشین شدن

type (فعل)
طبقه بندی کردن، ماشین کردن، قبیل، با ماشین تحریر نوشتن، نوع خون را معلوم کردن

divide (فعل)
جدا کردن، تقسیم کردن، بخش کردن، طبقه بندی کردن، پخش کردن، مجزا کردن، سوا کردن، قسمت کردن

arrange (فعل)
اراستن، ترتیب دادن، مرتب کردن، چیدن، منظم کردن، سازمند کردن، قرار گذاشتن، طبقه بندی کردن، طبقهبندییا جور کردن

grade (فعل)
جور کردن، طبقه بندی کردن، دسته بندی کردن، هموار کردن، تسطیح کردن، درجه بندی کردن، نمره دادن، اصلاح نژاد کردن، شیب منظم دادن، با هم امیختن

group (فعل)
جمع شدن، طبقه بندی کردن، گروه بندی کردن، دسته دسته کردن

class (فعل)
طبقه بندی کردن

classify (فعل)
مرتب کردن، طبقه بندی کردن، دسته بندی کردن، رده بندی کردن

categorize (فعل)
طبقه بندی کردن، دسته بندی کردن، رده بندی کردن، رسته بندی کردن

subdivide (فعل)
طبقه بندی کردن، بخشیزه کردن، بقسمت های جزء تقسیم کردن، باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن

pigeonhole (فعل)
طبقه بندی کردن، خانه خانه کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس