شخصیت

/Saxsiyyat/

    character
    personality
    individuality
    protagonist
    hero
    being
    complexion
    heart
    person
    personage
    presence
    split personality
    fiber

فارسی به انگلیسی

شخصیت اصلی
heroine

شخصیت اصلی داستان
protagonist, hero

شخصیت اصلی فیلم
hero

شخصیت اصلی نمایشنامه
protagonist

شخصیت برجسته
light

شخصیت حقوقی
legal entity, person

شخصیت دادن
personification

شخصیت دادن به جانور
personify

شخصیت دادن به شی ء
personify

شخصیت سرشناس
personality

مترادف ها

identity (اسم)
تطابق، نهاد، شخصیت، شناسایی، عینیت، اصلیت، هویت

character (اسم)
نهاد، خوی، طبع، شخصیت، دخشه، خط، خیم، سیرت، رقم، خاصیت، سرشت، طبیعت، صفات ممتازه، خط تصویری، خو، مونه، هر نوع حروف نوشتنی و چاپی

being (اسم)
جوهر، شخصیت، وجود، هستی، موجود زنده، فرتاش، افریده

self (اسم)
وضع، نفس، شخصیت، حالت، جنبه، حال، نفس خود

amour-propre (اسم)
عزت نفس، غرور، شخصیت

self-esteem (اسم)
عزت نفس، شخصیت، احترام بنفس

personality (اسم)
شخصیت، وجود، یارو، هویت، خصوصیات شخص، اخلاق و خصوصیات شخص، صفت شخص

personage (اسم)
شخصیت، شخص بر جسته، بازیگران داستان

individuality (اسم)
شخصیت، فردیت، وجود فردی

individuation (اسم)
شخصیت، وجود، جدا سازی، جدا شدگی، تک سازی، فرد سازی، تک شدگی، تشخیص فرد در جمع، یکایکی، تکی

selfhood (اسم)
شخصیت، خودپسندی، فردیت

selfdom (اسم)
شخصیت، فردیت، جوهر نفس

پیشنهاد کاربران

شخصیت به زبان سنگسری
شّخصیت shakhsyit
مِنش meneshe
ذات zate
سِرشت sereshet
کار و کِردار kar o kerdar
شخصیت با کسب صفات مثبت و منفی همراز
صفات مثبت با شخصیت پایدار همساز
صفات منفی با شخصیت ناپایدار هم آواز
...
[مشاهده متن کامل]

با شجاعت و بخشش و گذشت شخصیت پایدار در پرواز
ز فروتنی اخلاص خدا محوری شخصیت با ملائک هم آواز
ز خوش قولی امانت داری و حسن ظن شخصیت دلنواز
ز حسادت کینه تنفر شخصیت غمساز
ز بخل تنگ نظری خود محوری شخصیت در آتش ساز
پارسی ز صفات مثبت و منفی شخصیت در طراز
ز صفات مثبت و منفی شخصیت خوشایندو ناخوشایند در هر راز🌸🌸🌹🌹

شخص تو : با هر صفتی چه کرم چه رفع چه عیب چه حسن
شَخصیَّت: ١. منش، درون؛ کردار، رفتار ٢. چهره، کس، فرد ٣. فرد بودن، فردبودگی
شخص در زبان فارسی میشود خویش و خویش در زبان مازندرانی که از پهلوی می باشد می شود شِ
از انجایی که خواست در زبان مازندرانی می شود وِست ( ارزو و امید و برابر ویش لاتین ) پیداست که در زبان فارسی خ به برخی از واژه ها افزوده شده یا خِش بوده که شده خویش و . . . .
...
[مشاهده متن کامل]

با نگر به اینکه خ وی شِ به چم خود وی میشود و از سوی دیگر ایش در زبان اریایی به چم ارزو بوده میتوان فهمید که خویش = خود خواستن بوده یعنی شخصی از همین رو خویش را شخص گویند.
از سوی دیگر وی ( اوی ) را در ویشان یا ایشان میبینیم که میشود وی شان = اوی شان دار = خطاب مودبانه / در شان من نیست در جایگاه من نیست.

شخصیت=مراقب افکارت باش که گفتارت میشود مراقب سخنت باش که عملت میشود مراقب عملت باش که عادتت میشود مراقب عادتت باش که شخصیتت میشود. . . . .
شخصیت، می تواند گویش عربیِ بن واژه ی "شیَئُثَنَ" یا "شیَئُتَنَ"، "شیَ اُثَنَ" یا "شیَ اُتَنَ" به لاتین shyaothana یا shyaotana به چمِ "کنش"، "کردار"، "منش" و کار و رفتاری که بر گرفته از ویژگی های درونیِ آدمی ست، باشد. این واژه بارها در اوستا بویژه در بخش گاتاها آمده و گویش درست آن با th ( ث ) بوده که با t ( ت ) هم گفته میشده.
...
[مشاهده متن کامل]

برای نمونه در اوستا:
• شیَ اُثَنا یا شیَ اُثَنَ = کردار، رفتار ، منش، کنش
• شیَ اُثَناایش یا شیَ اُثَنائیش = کردارها، رفتار ها
• شیَ اُثَناچا = با کردار، با رفتار ( ویژگی یا صفت )

شکس= شخص
شکسیک = شخصیت
هر انسان یک شخص است و شخصیت دارد
حالا اگر آدم خوبی باشد میشه با شخصیت خوب و مورد رضایت اگر آدم بدی باشم میشه بی شخصیت خوب و مورد رضایت و یک شخصیت پلید
چهره
به پارسی:کردگار، منش، بزرگواری، شایسته، دارا بودن،
کاراکتر . . . . .
تن ویژه، ویژگی
خویشیک
حیثیت
منش
هویت
شخصیت چه بسا که واژه ای ایرانی باشد ( بیش از هفتاد درصد عربی ، ایرانی است ) :
شخص :شکس : کس
البته این تنها یک گمان است و چه بسا که نادرست باشد

اخلاق و بزرگواری
بازدهی شخص باید در زبان های دیگر ایرانی ریشه یابی شود. . پسوند های ات، ایت و یت همه پارسی آریایی هستند!
خصوصیات اخلاقی
پرسوناژ
Personality
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
آمانْس ( اوستایی )
ساتْویک sãtvik ( سنسکریت: ساتویکَ )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس