شانه خالی کردن


    cop-out
    beat
    evade
    shirk
    repudiate
    evasion
    finesse
    sidestep

فارسی به انگلیسی

شانه خالی کردن از
to shirk, to avoid, to crave at

شانه خالی کردن از کار مشکل
flinch

شانه خالی کردن با بهانه
wriggle

شانه خالی کردن با حیله گری
wriggle

مترادف ها

weasel (فعل)
عدول کردن، دروغ گفتن، شانه خالی کردن

quail (فعل)
ترسیدن، لرزیدن، دلمه شدن، پژمرده شدن، شانه خالی کردن، از میدان دررفتن، بی اثر بودن

flinch (فعل)
عدول کردن، لرزیدن، شانه خالی کردن، بخود پیچیدن، دریع داشتن

پیشنهاد کاربران

دررفتن اززیر کار به بهانه های گوناگون
زیر چیزی زدن
زه زدن
انصراف وترک گفتن و گریختن از سنگینی کاری که قبلاً آن را به چیزی نمی شمرد و مدعی توانستن آن بود. از میدان بدر رفتن. از دعوی خود بازآمدن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . از میدان دررفتن. از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) . رجوع به ماده ٔ بعد شود.

بپرس