نمودن
این واژه درستش: "سَهِش" هست!
( ( زِنهار: آن را با واژه عربی "سُهی یا سُها" یکسان ندانید:
نام کوچکترین ستاره دب اکبر، در زمانِ کهن برای بینایی سنجی بهره می بردن!
یکی از فرنام ( لقب ) "نجمه خاتون": همسر امام موسی کاظم و مادرِ امام رضا و حضرت معصومه ) )
... [مشاهده متن کامل]
سَهی: سَه ( sah ) ، سَها -
واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ )
نام دختر پادشاه یمن، همسر ایرج ( پسر فریدون ) در شاهنامه
در پهلوی به فراوانی از آن واژه ساخته شده است:
احساس - به نظر رسیدن: sahē، sahist، saheš
چشمداشت، انتظار: sahēd، sahistan
دلخواه، نیکو: sahišn، sahīgīh، sahīgtar
معنی: فرنام ( لقب ) سَرو -
صاف، درست، راست، بلند، بالا - حس درون، باطن، سرشت، ناخودآگاه، وَحی، الهام، دریافتن
( ( واژه سَهی به واژه انگلیسی "see: دیدن" راه یافته است!
واژه عربی "صحیح" هم از واژه "سَهی" گرفته شده هست، هنوز هم در سانسکریت و هندی کاربرد دارد:
هندی: سَهی ( sahee ) >>> सही ) )
شِن: پسوند نسبت و دارندگی اوستایی و پارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک )
مانند: بُندَهِشن ( آفرینش ) ، گُمیزِشن ( آمیزش ) ، ویچَرِشن ( گزینش )
چند کلمه دیگر که امروزه ن پایانی یا مصدری را از دست دادند:
رَوِشِن ( روش ) ، دَهِشِن ( دهش ) ، گوارِشِن ( گوارش ) ، پاداش ( پاداشن )
برپایه یَسن ۹ تا ۱۱ اوستا: هنگامی که زرتشت به هَمپُرسِگی ( دیدار ) اهورامزدا می رسد به آن سَهِش ( الهام ) می شود و به گفتگو با اهورامزدا می پردازد!
.
معنی: درستی و راستی ( اَشا ) ، صداقت و درستکاری -
احساس، دریافت، انگاره، الهام شده، به دل افکنده -
نمود ( نمایان ) ، دیدن ( بینی ) ، به نظر رسیدن، جلوه کردن، مشهود گشتن، گمانه زنی، گویی، انگاری ( انگار ) ، پنداشتن -
انتظار، توقع، چشمداشت، نگر ورزی! -
میل، دلخواه، پسند، نیکو، خوشایند ( خوشم میاد! ) ، دلچسب، دلنشین، دلپذیر، خوشگوار
در نوشته های پهلوی:
به نظر رسیدن ( دیدن ) : sahē
کارنامه اردشیر بابکان، فرگرد ( فصل ) دوم، بند19:
ardawān az ān dušxwār sahist ud pas az ān ardaxšīr nē hišt ō asp nišast
معنی: اردوان از آن دشوار سَهِست ( او را دشوار به نظر رسید، او را گران آمد ) و پس از آن، اردشیر نِهِشت ( نگذاشت ) به اسب نشیند
چشمداشت، انتظار: sahēd
اندرز واژه ای چند از آذرباد مِهراَسپَندان، بند39:
har čē - tān pad xwēš - tan nē nēk sahēd abāg any kas ma kunēd
معنی: هر چه برای خودتان نیک به نظر نمی رسد، با دگر کس مَکنید
دلخواه: sahišn
مینوی خرد، فرگرد ( فصل ) بیست و شیش، بند74:
pad ān ī frārōn kām ō ān ī xwēš sahišn
معنی: به آرزوی درست بنابر پسند ( دلخواه ) خویش
( ( زِنهار: آن را با واژه عربی "سُهی یا سُها" یکسان ندانید:
نام کوچکترین ستاره دب اکبر، در زمانِ کهن برای بینایی سنجی بهره می بردن!
یکی از فرنام ( لقب ) "نجمه خاتون": همسر امام موسی کاظم و مادرِ امام رضا و حضرت معصومه ) )
... [مشاهده متن کامل]
سَهی: سَه ( sah ) ، سَها -
واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ )
نام دختر پادشاه یمن، همسر ایرج ( پسر فریدون ) در شاهنامه
در پهلوی به فراوانی از آن واژه ساخته شده است:
احساس - به نظر رسیدن: sahē، sahist، saheš
چشمداشت، انتظار: sahēd، sahistan
دلخواه، نیکو: sahišn، sahīgīh، sahīgtar
معنی: فرنام ( لقب ) سَرو -
صاف، درست، راست، بلند، بالا - حس درون، باطن، سرشت، ناخودآگاه، وَحی، الهام، دریافتن
( ( واژه سَهی به واژه انگلیسی "see: دیدن" راه یافته است!
واژه عربی "صحیح" هم از واژه "سَهی" گرفته شده هست، هنوز هم در سانسکریت و هندی کاربرد دارد:
هندی: سَهی ( sahee ) >>> सही ) )
شِن: پسوند نسبت و دارندگی اوستایی و پارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک )
مانند: بُندَهِشن ( آفرینش ) ، گُمیزِشن ( آمیزش ) ، ویچَرِشن ( گزینش )
چند کلمه دیگر که امروزه ن پایانی یا مصدری را از دست دادند:
رَوِشِن ( روش ) ، دَهِشِن ( دهش ) ، گوارِشِن ( گوارش ) ، پاداش ( پاداشن )
برپایه یَسن ۹ تا ۱۱ اوستا: هنگامی که زرتشت به هَمپُرسِگی ( دیدار ) اهورامزدا می رسد به آن سَهِش ( الهام ) می شود و به گفتگو با اهورامزدا می پردازد!
.
معنی: درستی و راستی ( اَشا ) ، صداقت و درستکاری -
احساس، دریافت، انگاره، الهام شده، به دل افکنده -
نمود ( نمایان ) ، دیدن ( بینی ) ، به نظر رسیدن، جلوه کردن، مشهود گشتن، گمانه زنی، گویی، انگاری ( انگار ) ، پنداشتن -
انتظار، توقع، چشمداشت، نگر ورزی! -
میل، دلخواه، پسند، نیکو، خوشایند ( خوشم میاد! ) ، دلچسب، دلنشین، دلپذیر، خوشگوار
در نوشته های پهلوی:
به نظر رسیدن ( دیدن ) : sahē
کارنامه اردشیر بابکان، فرگرد ( فصل ) دوم، بند19:
ardawān az ān dušxwār sahist ud pas az ān ardaxšīr nē hišt ō asp nišast
معنی: اردوان از آن دشوار سَهِست ( او را دشوار به نظر رسید، او را گران آمد ) و پس از آن، اردشیر نِهِشت ( نگذاشت ) به اسب نشیند
چشمداشت، انتظار: sahēd
اندرز واژه ای چند از آذرباد مِهراَسپَندان، بند39:
har čē - tān pad xwēš - tan nē nēk sahēd abāg any kas ma kunēd
معنی: هر چه برای خودتان نیک به نظر نمی رسد، با دگر کس مَکنید
دلخواه: sahišn
مینوی خرد، فرگرد ( فصل ) بیست و شیش، بند74:
pad ān ī frārōn kām ō ān ī xwēš sahišn
معنی: به آرزوی درست بنابر پسند ( دلخواه ) خویش
در شاهنامه بسیار آمده: سرو سهی: یعنی سروی که به آشکاری دیده می شود.
سهستن و سهی همخانواده اند.
پارسی را پاس بداریم.
سهستن و سهی همخانواده اند.
پارسی را پاس بداریم.
. . .
" سَهیستَن" با بُن کنونیِ " سَه" در زبانِ پارسیِ میانی - پهلوی به چمِ " به نظر آمدن، نمایان شدن" بوده است. این کارواژه در زبانِ پارسیِ کُنونی به دیسه یِ " سَهِستَن" در آمده است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
... [مشاهده متن کامل]
تکواژهایِ کارواژه یِ " سَهِستَن":
1 - سَه:
"سَه" از کارواژه یِ " سَهستَن"، برآمده از واژه هایِ " سَد ( پارسیِ کُهن ) ، سَند ( اوستایی ) " بوده است.
" سَد/سَند" به چمهای زیر بوده اند:
1. 1 - نمایان شدن، پدیدار شدن
2. 1 - دیده شدن
3. 1 - به نظر آمدن، به نظر رسیدن، به نظر می رسد ( که ) - ، انگار ( که ) -
نمونه:به نظر می رسد ( =انگار ) که آنها دارند کتک ( ضربه ) می زنند، ( ولی ) آنها نمی زنند.
4. 1 - جلوه کردن، به نظر رسیدن، ظاهر شدن، نمودار شدن، نمود یافتن
نمونه: ( زیاد ) بنظر نمی رسد که چه کاری توسط من انجام شده است.
5. 1 - به نظر می رسد - ، اینطور به نظر می آید - ، ( برایِ او ) انگار اینگونه است ( که ) - ، برای او باورکردنی است ( که ) -
6. 1 - پَسَند آمدن یا مورد پسند بودن، ( چیزی ) به دل نشستن، خوشایند بودن یاخوش آمدن
2 - "ستَن"
نشانه یِ مصدریِ " ستَن"
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
نکته1:
چنانکه از فرتورِ زیر پیداست، mp. sahet: videtur نشاندهنده یِ این است که:
در زبانِ پارسیِ میانه واژه یِ " سَهیت" به چمِ " به نظر می رسد، به نظر می آید" بوده است.
( mp کوتاه شده یِ "پارسی میانه" است. )
نکته2:
در اوستایی واژه یِ " سَذا" به چمهایِ
1 - " ظهورِ، پدیدار شدنِ، برآمدنِ، طلوعِ تودگانِ ( =اجرامِ ) درخشانِ آسمانی"
2 - خوشآیندی ( خوش آمدن ) ، دلپسندی، خُرسندی ( رضایتمندی )
بوده است. چنانکه در یکی از فرتورهای زیر پیداست، کریستین بارتولومه واژه یِ " سَذا" را برابرِ " Aufgehen" دانسته است که در زبانِ آلمانی به چمِ " برآمدنِ ( خورشیدو. . . ) " است ولی در نبیگِ " فرهنگ واژه های اوستا" این واژه به نادرستی به چمِ " فرورونده، غروب کننده" آمده است؛به هر روی این واژه با " نمایان شدن" پیوند دارد که "برآمدَن" را به روشنی بازنمایی می کند.
نکته 3:
چنانکه روشن است، "سَند/سَد" با واژه یِ " پَسَند" در پارسی نیز همریشه هستند.
نکته 4:
واژگانِ "videri، videtur " با واژه یِ " video" همریشه هستند. ازآنجایی که واژگانِ " سَد، سَند" با " videri " و واژه یِ پارسیِ میانه یِ " سَهیت" با "videtur" هممعنا می باشند، پس به آسانی می توان برابری درخور از کارواژه یِ " سَهِستَن" برای " video ویدئو" پیدا نمود.
نکته 5:
واژگانِ " شاهد، شهید، شهود، مشهود و. . . " در زبانِ عربی از ریشه یِ " شَهِدَ" هستند که خودِ " شَهِدَ" برگرفته از واژه یِ " سَهیت" و " سهیستَن" در زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی بوده است. ( دگرگونیِ آواییِ ( س/ش ) در زبانها رواگمند ( =رایج ) بوده است. )
ولی باید بدانیم که در زبانِ پارسی نبایست واژگان بر وزنهای عربی بکار روند؛چراکه در زبانِ پارسی تکواژها فروشکافته نمی شوند ولی در عربی چنین هست.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشتها ( references ) :
1 - رویه هایِ 1395 و 1409 از نبیگِ " فرهنگِ واژه هایِ اوستا"
2 - بخشِ 1559 و 1560 از نبیگِ " فرهنگنامه یِ زبانِ ایرانیِ باستان" نوشته یِ "کریستین بارتولومه"
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
... [مشاهده متن کامل]
تکواژهایِ کارواژه یِ " سَهِستَن":
1 - سَه:
"سَه" از کارواژه یِ " سَهستَن"، برآمده از واژه هایِ " سَد ( پارسیِ کُهن ) ، سَند ( اوستایی ) " بوده است.
" سَد/سَند" به چمهای زیر بوده اند:
1. 1 - نمایان شدن، پدیدار شدن
2. 1 - دیده شدن
3. 1 - به نظر آمدن، به نظر رسیدن، به نظر می رسد ( که ) - ، انگار ( که ) -
نمونه:به نظر می رسد ( =انگار ) که آنها دارند کتک ( ضربه ) می زنند، ( ولی ) آنها نمی زنند.
4. 1 - جلوه کردن، به نظر رسیدن، ظاهر شدن، نمودار شدن، نمود یافتن
نمونه: ( زیاد ) بنظر نمی رسد که چه کاری توسط من انجام شده است.
5. 1 - به نظر می رسد - ، اینطور به نظر می آید - ، ( برایِ او ) انگار اینگونه است ( که ) - ، برای او باورکردنی است ( که ) -
6. 1 - پَسَند آمدن یا مورد پسند بودن، ( چیزی ) به دل نشستن، خوشایند بودن یاخوش آمدن
2 - "ستَن"
نشانه یِ مصدریِ " ستَن"
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
نکته1:
چنانکه از فرتورِ زیر پیداست، mp. sahet: videtur نشاندهنده یِ این است که:
در زبانِ پارسیِ میانه واژه یِ " سَهیت" به چمِ " به نظر می رسد، به نظر می آید" بوده است.
( mp کوتاه شده یِ "پارسی میانه" است. )
نکته2:
در اوستایی واژه یِ " سَذا" به چمهایِ
1 - " ظهورِ، پدیدار شدنِ، برآمدنِ، طلوعِ تودگانِ ( =اجرامِ ) درخشانِ آسمانی"
2 - خوشآیندی ( خوش آمدن ) ، دلپسندی، خُرسندی ( رضایتمندی )
بوده است. چنانکه در یکی از فرتورهای زیر پیداست، کریستین بارتولومه واژه یِ " سَذا" را برابرِ " Aufgehen" دانسته است که در زبانِ آلمانی به چمِ " برآمدنِ ( خورشیدو. . . ) " است ولی در نبیگِ " فرهنگ واژه های اوستا" این واژه به نادرستی به چمِ " فرورونده، غروب کننده" آمده است؛به هر روی این واژه با " نمایان شدن" پیوند دارد که "برآمدَن" را به روشنی بازنمایی می کند.
نکته 3:
چنانکه روشن است، "سَند/سَد" با واژه یِ " پَسَند" در پارسی نیز همریشه هستند.
نکته 4:
واژگانِ "videri، videtur " با واژه یِ " video" همریشه هستند. ازآنجایی که واژگانِ " سَد، سَند" با " videri " و واژه یِ پارسیِ میانه یِ " سَهیت" با "videtur" هممعنا می باشند، پس به آسانی می توان برابری درخور از کارواژه یِ " سَهِستَن" برای " video ویدئو" پیدا نمود.
نکته 5:
واژگانِ " شاهد، شهید، شهود، مشهود و. . . " در زبانِ عربی از ریشه یِ " شَهِدَ" هستند که خودِ " شَهِدَ" برگرفته از واژه یِ " سَهیت" و " سهیستَن" در زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی بوده است. ( دگرگونیِ آواییِ ( س/ش ) در زبانها رواگمند ( =رایج ) بوده است. )
ولی باید بدانیم که در زبانِ پارسی نبایست واژگان بر وزنهای عربی بکار روند؛چراکه در زبانِ پارسی تکواژها فروشکافته نمی شوند ولی در عربی چنین هست.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشتها ( references ) :
1 - رویه هایِ 1395 و 1409 از نبیگِ " فرهنگِ واژه هایِ اوستا"
2 - بخشِ 1559 و 1560 از نبیگِ " فرهنگنامه یِ زبانِ ایرانیِ باستان" نوشته یِ "کریستین بارتولومه"