سالخوردگی

/sAlxordegi/

    age
    old age

مترادف ها

senescence (اسم)
پیری، سالخوردگی

senility (اسم)
پیری، خمود، کهولت، سالخوردگی

dilapidation (اسم)
خرابی، ویرانی، سالخوردگی

پیشنهاد کاربران

کهن گشتگی . [ ک ُ هََ / هَُ گ َ ت َ / ت ِ ] ( حامص مرکب ) سالخوردگی . پیری : تو را فترت پیری از جای بردکهن گشتگیت از سر رای برد. نظامی . رجوع به کهن گشتن و کهن گشته شود.

بپرس