ساقه

/sAqe/

    stalk
    stem
    pedicel
    peduncle
    petiole
    footstalk

فارسی به انگلیسی

ساقه بته لوبیا
beanstalk

ساقه برگ
leafstalk

ساقه پر
quill

ساقه توخالی گیاه
cane

ساقه دار
stemmed, pediculate, peduncular, caulescent

ساقه در زمین مانده پس از درو گندم
stubble

ساقه رونده
runner, stolon

ساقه زیرزمینی
rootstock, rhizome
rhizome

مترادف ها

stalk (اسم)
میله، پایه، ساق، خرام، ساقه، چیزی شبیه ساقه، ماشوره

stem (اسم)
ریشه، دودمان، دنباله، میله، دسته، اصل، تنه، گردنه، ساقه

shank (اسم)
میله، ساق پا، درشت نی، ساقه، قصبه کبری

pedicle (اسم)
پایک، ساقه، ساقه گل، ساقه اصلی

footstalk (اسم)
ساق، ساقه

peduncle (اسم)
ساق، ساقه، ساقه اصلی، دارای ساقه ضخیم تر

halm (اسم)
پوشال، ساقه

haulm (اسم)
پوشال، ساق، ساقه

rachis (اسم)
ستون فقرات، ساقه، تیره پشت، اندام ساقه ای یا محوری، مهره های پشت، دیرک مشترک

پیشنهاد کاربران

برگ گاه . [ ب َ ] ( اِ مرکب ) جای برگ . منبت برگ بر ساقه . ساق درخت و شاخ . ( آنندراج ) . ساقه و جوانه ٔ گیاه و محل برگ . ( ناظم الاطباء ) .
شاخ :
دکتر کزازی در مورد واژه ی "شاخ " می نویسد : ( ( شاخ در پهلوی در ریخت شاک šāk بکار می رفته است. از آنجا که این واژه در سانسکریت شاخا šākhā است و در ارمنی cax و در لیتونیایی šākā . بر پایه ی هنجارهای زبانشناختی ، در ریخت هند و اروپایی آن کا ( K ) یی وجود داشته است . این " کا " در اوستایی به س s و در پارسی باستان به ث th و در سانسکریت به ش š دیگرگون می شود . براین پایه ، ریخت پهلوی و پارسی آن می بایست ساک sāk و ساخ sāx می شد . می توان بر آن بود که " ساق " و " ساقه " ریخت های تازیکانه اند که از "ساک " یا " ساخ بر آمده اند
...
[مشاهده متن کامل]

[ عربی ] ( اِ. ) ۱ - از زانو تا مچ پا. ۲ - تنة درخت . ۳ - پایین هرچیز.
[ ترکی ] ( ص . ) سالم ، بی عیب .
منبع عمید
ساق در عربی معنی ساق و پا و همین شاخک اینا
●در تورکی؛ ساق یعنی سلامت و تندرستی ، سمت و جهت راست و . . .
ساقه همان عربیزه شده واژه ساگه پهلوی است . ساگه و شاخه از یک خانواده اند.

بپرس