ساعت

/sA~at/

    hour
    o'clock
    time
    timepiece
    watch
    period
    oclock
    watch or clock

فارسی به انگلیسی

ساعت ابی
clepsydra

ساعت افتابی
sundial

ساعت بغلی یا ساعت جیبی
watch

ساعت به ساعت
hourly

ساعت پا ملخ
watch with a cylinder escapement

ساعت پادنگ
lever watch, watch with an anchor escapement

ساعت تابستانی
daylight saving time

ساعت تخلیه اتاق
checkout

ساعت تنفس
respite

ساعت خواب و برخاستن
hours

ساعت دار
timed

ساعت درس
period

ساعت دسته کوک
stem-winder

ساعت دوازده در روز
noon

ساعت دیواری
cuckoo clock

ساعت راه است تا
it is 2 hours distance from-

ساعت ریگی
sand-glass

ساعت زنگدار
alarm clock

ساعت زنگی
repeating watch, repeater

ساعت زیستی
biological clock

مترادف ها

time (اسم)
عصر، عهد، فرصت، ساعت، روزگار، زمان، مرتبه، مدت، هنگام، وقت، موقع، گاه، زمانه، حین، ایام

watch (اسم)
مراقبت، ساعت، پاس، پاسداری، کشیک، دیدبان، مدت کشیک، ساعت جیبی و مچی

timer (اسم)
زمان سنج، ساعت، کسی که وقت را نگه میدارد

clock (اسم)
زمان سنج، ساعت، تپش زمان سنجی

timepiece (اسم)
گاه شمار، ساعت

hour (اسم)
ساعت، وقت، مدت کم

horologe (اسم)
ساعت، ساعت مچی و دیواری وغیره، وقت سنج

ticker (اسم)
تلگراف، ساعت، دارای صدای تیک تیک، اونگ یا وزنه ساعت

o'clock (قید)
ساعت، از روی ساعت

پیشنهاد کاربران

به گمانم بشود از کلمه دم به فزون پسوند ینه - ین استفاده کرد
دمینه - دمین = آنچه مربوط به دم ( زمان ) است
دمینه چند است ؟ دو دمین و نیم
میتوان گه نما نیز استفاده کرد
به گمانم بشه از کلمه
دم فزون بر پسوند ینه - ین
استفاده کرد ساعت = دمینه , دمین
دمینه به چم ساعت
دمین به چم یک واحد
دمینه چند است ؟
دو دمین و نیم
از کلمه ساده شده گاه نما بنابراین گه نما
ببینید گاهی باید شیوه واژه سازیمان را با روشی دیگر دگرگون کنیم، چرا ما باید تنها از چسباندن نام و وند واژه بسازیم؟
من برای واژه ساعت، واژه زِشْمار را پیشنهاد میکنم
ساعت=زمان شمار=زشمار
در کوچه و خیابان که نمیتوان گفت زمان شمارت چه زیباست
...
[مشاهده متن کامل]

من میگویم اگر این واژه را کوتاه بکنیم و به ریخت زشمار در بیاوریم هم درگفتار اسان تر است هم بخت اینکه از این واژه بهره برداری بشود بیشتر میشود

سلیم
ساعت: واژه ای اربی و برابر با دستگاه زمان سنج در فارسی ست که به بیست و چهار دم �دقیقه� که هر دم به شصت دمک �ثانیه� برابر بخخش شده ست.
نگذارید ساعت بیداری، ساعت روز قیامت باشد وآخرین ساعت که توش سعی خیر سعی نکردی.
ثُمَّ أَدْبَرَ یَسْعی‏22
وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعی‏ لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً19
ثانیه= دَمَک، آن = Second
دقیقه= دَم = Minute
ساعت= گاه، گه =Hour
ساعت= گاه نما =Clock
زمان سنج = Timer/ Stop watch
نیم ساعت= نیم گاه = Half Hour
یک ربع= یک چهارک، یک چهارم = Quarter Hour
oclock ساعت
Time زمان
⌚⏰⁦🕰️⁩⁦⏱️⁩
واژه ساعت
معادل ابجد 531
تعداد حروف 4
تلفظ sā'at
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: ساعة، جمع: ساعات]
مختصات ( عَ ) [ ع . ساعة ] ( اِ. )
آواشناسی sA'at
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
واژگان مترادف و متضاد
سا عت
ساعت: سا به معنی خرد شده و لحظه است.
عت هم به معنی تکرار مکرر
و ساعت در مفهوم می شود لحظه ای مشخص و پایشی مستقر . و در مفهومی عمیق تر ساعت به این فهم میشود که وقوعیات و امکاناتی بلقوه ایجاد و هست شده بودند و درحال به فعلیت رسیدن هستند .
...
[مشاهده متن کامل]

و در مفهومی عمیق تر ساعت به فهم بی پایان ، مستمر ، پایدار، واحد. . . ، زمان در این مفهوم از ساعت نه به صورت خطیست که ابتدا و انتهایی داشته باشد، که به صورت مدور و گرد است که ابتدا و انتهای آن یکیست

این برابرهای پارسی واسه ساعت از لحاظ عامیانه و کوچه بازاری و تلفظ راحت مناسب نیست. به دیدگاهم همین چنتا پیشنهاد خوب کامنت دادن مناسبه.
تیکتاک، تیتاک، تسوک. . . خوبن.
واسه دقیقه: تیک، تیکه.
واسه ثانیه: تاک، تاکه.
در گزشتگان نه چندان دور ساعت از ارزش بالای برخودار شده درست از زمانی که انسانها شهر نشین به ویژه کشاورز شدند و همگی رفتارهای انسانی همیشه دلایلی در پشت ان نهفته اب برای این مردمان از اهمیت بالای برخوردار
...
[مشاهده متن کامل]
بوده بنابرین اولین ساعت ایرانی ساعت های ابی در شهرها استفاده میشده ساعتی کهدر واقع یک یک کاسه مسی که در کف ان سوراخ کوچکی قرار داشته و چندین مدرج هم داخل کاسه و این کاسه را در ظرف پر اب سنگی مخصوصی شبیه پاتیل ( دیگ ) قرار میدادند وزمانی که این کاسه پر شده و غرق میشد دقیقا برابر یک ساعت بوده البته ۴ درج یک چهازمی هم در ظرف کاسه مسی بوده اما دلیل استفاده از این ساعت برای تعیین حق ابه اهالی روستا بوده و همیشه بزرگ وریش سفید ومعتمد ترین فرد شهر را برسر ساعت واعلام وقت تعویض حق ابه میگزاشتند بنابراین این معتمد معمولا کهن سال را میر اب مینامیدن و ای شغل بسیار مهمی بوده چون شخص به راحتی میتوانست با دستکاری ان ساعت در حق سایرین اجحاف کند بنابرین واژه ( میر ) که میگویند مثلا میر فندرسک یعنی بزرگ روستای فندرسک است و خود کلمه میر که امروز از ان کلمه بزرگ منش استنباط میگردد از همان معنی عام کلمه که ان فرد معتمد مینشسته تا ببیند اب میره داخل کاسه یا نه رفته رفته میر هم معنای بزرگ ومتشخص به خود گرفته به هر حال ساعت هم در اصل در استعمال اولیه ان سهام آبت به معنی حق ابه بوده که از ارزش بالای برخوردار بوده البته بعدها که ساعتهای دقیقتری به لحاظ تقسیم زمانی ساخته شد به دقیقه به معنی واحد دقیقتر وکوچکتر دقیقه گفته شده مثل مینیت انگلیسی که از مینیمم امده یعنی واحدهای دقیقتر

واژه " تَسوک" در زبان پهلوی که در پارسی نوین به دیس "تسو" در آمده به چم [یک بیست و چهارم از هر چیزی] یا یک چهارمِ دانگ است:
چو دیناریست شش دانگ ای برادر / و دانگی چار تسو جست اشهر. ( شمس فخری )
از مقدار یک درم که زمین است پنج دانگ و سه تسو گفته اند اهل کفر و شرک و بدعت و ضلالت اند.
...
[مشاهده متن کامل]

( کتاب النقض نوشته عبدالجلیل قزوینی رازی سده ششم )
از أقصی بلاد روم و فرنج و. . . تا سد یأجوج و مأجوج و. . . سومنات یک تسو مسلمان است. ( کتاب النقض )
*** با نگرش به بیست و چهار بخش بودن شبانه روز، می توان واژه تسو یا تسوک را به جای ساعت ( Hour ) به کار گرفت.

چه زمان - کی =gava در کردی کرمانجی
وقت= گاس/گاه / کات در کاتشمیر - گاهشمار
فصل گار یار جار بار
زمان/دمان - دم وقت
سردم گویا از سال نیست از سر دم است مانند سرزمین
سردم عصر و سردمکان عصور است
معاصر همچرخ
گاهشمار
گاه سنج
شمارسنج
⏰️ کلماتی کاربردی مربوط به ساعت در انگلیسی: ⏰️
✅️ clock = ساعت دیواری
✅️ watch = ساعت مچی
✅️ digital clock = ساعت دیجیتالی
✅️ alarm clock = ساعت زنگ دار
✅️ grandfather clock = ساعت قدی
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ pendulum = آونگ، پاندول
✅️ face = صفحه ی ساعت
✅️ hour hand = عقربه ی ساعت شمار
✅️ minute hand = عقربه ی دقیقه شمار
✅ second hand = عقربه ی ثانیه شمار

زمان سنج
آنما مخفف آن نما
برابر پارسی ان پاس است و در نوشته های کهن اورده اند و در برگردان قران و حدیث ترزبانان کهن برابر ساعت پاس اورده اند - یک شبانه روز از ایوار که فرورفتن خورشید است هشت پاس بود تا شبگیر و از شبگیر هشت پاس بود تا پیشین و از پیشین هشت پاس بود تا ایوار -
...
[مشاهده متن کامل]

و یک شبانه روز را نیز به هشت پاس بخش میکردند شب را چهار پای و روز را چهار پاس و این پاس بزرگ بزرگ بود سه پاس کوچک یک پاس بزرگ است و هشت پاس بزرگ ۲۴ پاس کوچک ویک شبانه روز است -

به نظرم همین چنتای آخری که پیشنهاد دادن خوبه. تاتیک، تیکتاک، تیکتا. . .
ساعت =کاجیمه ر
ساعت: واچ/ دقیقه: تیک/ ثانیه:تاک
ساعت: تاتیک دقیقه: تیک ثانیه: تاک
سایت : ساعت
همینگونه که دوستان در بالا نمارش کردند سایت چم ساعت را دارد و هنوز در شیراز بویژه در پیرامون بازار وکیل و بازارچه پیل به فراوانی شنیده می شود. ( کاکو سایت داری؟ ) , ( سایت چنده؟ ) .
ساعت دستی: watch ( واچ ) ⌚
ساعت دیواری:clock ( کلاک ) 🕝
پیشنهاد شخصی بنده✅ ساعت:تات
دقیقه: تیک
ثانیه: تاک
یا
دقیقه: تاک
ثانیه: تیک
( این پیشنهاد برگرفته از نام عرفی صدای تیک تاک تو ساعت هست، که به نظر بنده دومی بهتر و مفهمومی هست، چون صدا و کارکرد تیک یعنی ثانیه هست که تاک یعنی دقیقه را جلوتر میبرد. )
کوردی سورانی: کاتژمیر
ساعت، در زمان باستان به یک دوازدهم یک شبانه روز اطلاق می شد چون مبنای زمان را فلک و 12 منزل خورشید یعنی طبق همان دوازده برج فلکی محاسبه می کردند و فلک در حرکت ظاهری، هر منزل یا همان برج فلکی را در مدت
...
[مشاهده متن کامل]
تقریبی 2 ساعت طی می کند و 2 ساعت ضربدر 12 برج می شود 24 ساعت؛ بعد ها منجمان برای محاسبه �روز� و راحتی کارشان، نصف النهار را ملاک قرار می دادند زیرا خورشید در حرکت ظاهری خود، زمانی که بر روی خط نصف النهار قرار می گیرد دقیقا 24 ساعت طول می کشد تا دوباره بر روی همین خط قرار بگیرد و این مدت رو به طور مساوی به 24 بخش تقسیم می کردند؛ ملاک محاسبه اذان ظهر در زمان ظهور اسلام و هم اکنون، بودن خورشید بر روی همین خط نصف النهار است.

واژه ساعت برگرفته شده از واژه پهلوی سایگ یا سایک است که چوبی بود که در راستای آن زمان نیمروز را تعیین می کردند و این واژه از زبان پارسی به عربی راه یافته است. بنابراین می توان گفت این واژه مطلقا ریشه تازی
...
[مشاهده متن کامل]
ندارد، کما اینکه تازیان اساسا نمی دانستند که چگونه زمان را بسنجند که بخواهند چنین واژه ای داشته باشند.

ساعت/ گردان
ساعت . دقیقه. ثانیه/. . پیشا. . میان. . پسا
تَسو، هاسَر = ساعت ( hour )
‏هاسَرژه = دقیقه
وِسانژه = ثانیه
{برساخته از �هاسَر� و �وِسانَگ� پهلوی به همراه پسوند کوچک سازی �ژه� که دیسهٔ دیگری از همان پسوند �چه� است و در نایژه، مژه ( =موژه، موی کوچک ) دیده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

هاسَر = ساعت، hour
وِسانَگ = ده ثانیه}
بن مایه: فرهنگ کوچک پهلوی، مکنزی
‎#پیشنهاد_شخصی
‎#پارسی دوست

تَسو یا تَسوک به معنای Hour است نه clock. برابر clock می شود تَسوسنج یا تَسوک سنج.
در پهلوی ساسانی واژه ای داریم به نام wisānag که برابر با ده ثانیه است. این واژه اگر به پارسی امروز می رسید علی القاعده باید می شد �ویسانه� یا �وِسانه� یا �وِسان�.
...
[مشاهده متن کامل]


با توجه به اینکه هر دقیقه شش برابر یک وسان یا وسانه است، دقیقه را می توان �ششوِسان� یا �ششوِسانه� نامید.
در پهلوی اشکانی واژه �فِرِستان� را داریم که آن هم به معنای ده ثانیه است. بنابراین دقیقه را �ششفرستان� نیز می توان نامید.
و اما ثانیه. برای ثانیه نیز می توان �فرستاندَهَک�، �وساندَهَک� ( فرستان دهک: یک دهم فرستان، وسان دهک: یک دهم وسان یا وسانه ) را به کار برد.
یا اینکه با افزودن پسوند کوچک سازی �ژه� برای ثانیه �فرستانژه� یا �وِسانژه� را ساخت.
من خود اینها را می پسندم 👇
دقیقه = ششوِسان
ثانیه = وِسانژه

ساعت ( Clock ) : تَساک ( برگرفته از تسوک در پارسی میانه )
ساعت ( Hour ) : گاس ( برگرفته از گاس در پارسی میانه، ریشه گاه )
دقیقه ( Minute ) : زَم ( همریشه با دم و دمان در پارسی میانه و زمان در پارسی نوین )
...
[مشاهده متن کامل]

ثانیه ( Second ) : دَمِه ( همریشه با دم و دمان در پارسی میانه و زمان در پارسی نوین )

با درود
بله درست است امروزه آنقدر زبان پارسی در زبان ترکی تاثیر گذار بوده که حتی اگر واژگان پارسی را از ترکی حذف نماییم این زبان کاملا فلج و ناتوان می شوند
در ضمن باید این را نیز گفت که از سده های ۸ و ۹ میلادی اقوامی صحرا گرد و عشایر به نام ترکان از مغولستان به آسیای میانه و غرب و شمال غرب چین کوچ کردند و توانستند برخی گروه های از اقوام ایرانی تبار یعنی گروهی از سکاها را تابع خود نماید
...
[مشاهده متن کامل]

ولی زمانی پایشان در خوارزم و سغد گذاشتتند ایرانیان باستان با آنها جنگیدن و آن ها را بیرون راندن
در ضمن کلمه ساعت معرب ساگت است
مانند خندق که در پارسی کهن خندک گفته می شد

《 پارسی را پاس بِداریم 》
ساعَت
با دُرود
جُستارِ کوتاهی زیرِ واژه یِ قِشلاق دَر باره یِ زَبانِ تورَکی یا تورانی یا سَکایی / سُغدی باستان ( تُرکیِ اِمروز ) آوَرده شُده اَست .
با سِپاس
تساک و گاس
Gās: hour
Tasāk: clock
اینطور که من بررسی کردم ساعت واژه ای ایرانی است ، ولی برخی از ترک زبان های ما گویی دچار توهمن ، زبان ترکی زبان قومی بیابانگرد بود که از فرهنگ بی بهره بودند و واژه چندانی هم نداشتند ( مثلن زبان وحشیان آمازون
...
[مشاهده متن کامل]
چند تا واژه دارد؟ ) بیش از نود درصد واژه گان خودرا ( ترک زبانان ) از همسایگان بیشتر ایرانی تبار خود گرفتند مثلن از سغدی ها ( واژه های بشقاب و اتاق و خانم و خاتون و . . . که زبان شناسان به اندازه کافی در باره آن نوشتند )

در ایران باستان، چوبی بر زمین می کوبیدند و با چرخش سایه آن، از زمان آگاه می شدند و این چوب را سایَک می گفتند که واژه ساعت نیز از همین واژه است
سپاس از همهٔ یاران مهربان که با توضیحات شان بر دانسته های ما افزودند ؛
حروف الفبا و کلا خطی را که با آن می نویسیم نمی توان عربی دانست چرا که حرف ط که عربی فرض شده است حرفی از الفبای پهلوی است ، با همین شکل ، خودتان می توانید بروید و ببینید .
...
[مشاهده متن کامل]

دربارهٔ حرف ث ؛ در زبان هخامنشی کلمه ای است با تلفلظ patha به معنی راه اگر بخواهیم آن را با الفبای فارسی بنویسیم چنین می شود پاثا ، پس حرف ث را هم نمی توان عربی دانست .
دربارهٔ حرف ذ ؛ تا آنجا که بنده می دانم تا چند سده پس از یورش عرب کلمات فارسی را با تلفظ قبل از این حمله می نوشتند . مثلا کلمهٔ خداوند را خذاوند می نوشتند . این را هم خودتان می توانید مراجعه کنید و ببینید . همین حالا هم کلمهٔ گذار را داریم ، در عربی که حرف گ نیست پس کلمهٔ گذار و حرف ذ هم در ایران بوده است .
از سویی برخی از اقوام ایران هنوز هم حرف ذ را به درستی تلفظ می کنند به این گونه که هنگام تلفظ نوک زبان را به انتهای دندان های جلوی و تا حدی هم به سقف دهان می چسبانند .
با توجه به آن چه در بالا خدمت دوستان عرض کردم و نشانه های بسیار دیگر که اینجا مجال گفتن شان نیست ، بنده با اطمینان کامل می گویم که الفبای کنونی ، که برخی آن را عربی می دانند و عده ای ، بعضی از حروفش را عربی می دانند نه تنها عربی نیست ؛ بلکه به یقین ایرانیان از روی الفبای خطوط قدیمی ایرانی نوشته اند و متعلق به خود ما است. و در واقع عرب دارد از الفبای فارسی استفاده می کند.

گاهنما. گاس
منم میپندارم که ساعت معرب سایه است، چون گاهنمای باستانی چوبی را در زمین میگذاشتند و سایه یا به معرب شده سایت یا ساعت را میدیدند، و این واژه هارا خود دانشمندان ایرانی معرب کرده اند
ساعت
این واژه اَرَبیده ی سایه پارسی است .
در گذشته ها تکه چوبی را در زمین فرو می کردند و با سایه ای که در اَتَر ( = اثر ) نور ( = نیر، نیرو ، نار، انار ، نارنج ) خورشید یا آفتاب بر روی خاک پدید می آورد پی به زمان و وغت ( وخت ) می بردند .
...
[مشاهده متن کامل]

سایه< ساعَه< ساعَت
در پارسی امروز : سااَت ، سائت گفته میشود که درست است . در زبان آلمانی هم زمان را Zeit می گویند که هم ریشه با سااَت است ولی به سااَت Uhr گفته می شود.
در زبان انگلیسی time به مینه زمان است که در مازندرانی تَمَن می گویند که با واژه های پارسی دَم ، دَمان و زَمان
هم تبار است .

به دوستی که نوشته ساعت به آلمانی می شود زیت: گاهنما به زبان آلمانی می شود Die Uhr و دمان یا زمان می شود Die Zeit در زبان آلمانی Z را باید اینگونه خواند نوک زبان زیر دندانهای چانه بالا گذاشته می شود و ست گویش می شود. پس Zeit سایت خوانده می شود. دوست دیگری که زبانزدی را به ترکی نوشته, در پارسی هم به کسی که از زیر دوش یا گرمابه می آید می گوییم ساآت آب گرم. این یک جور تندرستی گفتن به دیگری است و اگر بخواهیم به آلمانی آنرا ترجمک* کنیم چم آن می شود: به خاطر بخار سبکی که گذاشته ایی شاد باش می گویم. به آلمانی می شود ,
...
[مشاهده متن کامل]

Ich gratuliere dir zu lichtem Dampf که در آلمانی چنین چیزی نیست و اگر به یک آلمانی چنین بگویی در نخواهد یافت. مانند خسته نباشی است که در زبان انگلیسی هست و در آلمانی نیست. ولی در باره دمان Time و گاهنما Clock کهن نگاری آن به درستی آشکار نیست که چه کسی نخستین گاهنما را نوآفرینی کرده است. وقتی یک گاهنمای مچی با مارک سوئیسی خریداری می کنیم پرک های آنرا روی ده و ده دقیقه گذاشته اند.
چرا اینجوری است؟ یکی اینکه در هشتم ماه مه ۱۹۴۵ که آلمان هیتلری شکست خود را پذیرفت درست زمان ده و یازده دقیقه جنگ پایان پذیرفت. پس ده و ده دقیقه پیروزی نیروهای آمریکا, انگلیس و فرانسه بود, و این شکل یک نشانه Victory است که با دو انگشت نشانه و میانه هم نشان داده می شود. چون سوئیس بهترین کمپانی های گاهنما سازی را دارد با این شکل کامیابی خود را نشان می دهد. دیگر اینکه این شکل مانند آدمی با چهره خندان است. انگیزه دیگر این است وقتی پرک های گاهنما این شکل را داشته باشد متقارن Symmetrical است و بهتر می شود مارکی که زیر رویه گاهنما نوشته می شود خواند.

*پا برگی واژه ترجمه تازی است که آنها آنرا از ترجمک پارسی گرفته و در واژه نامه خود آنرا به آن شکل نوشته اند. می توانیم برگردان هم بکار ببریم!

ساعت ”س“:[اصطلاح نظامی] زمان اعلام بیداری ( به وسیله شیپور، صوت، رادیو ) در مراکز آموزشی را ساعت ” س“ نامند؛ و بر مبنای این زمان ساعتهای کار روزانه تعیین و برابر آن عمل می‎شود.
دانشنامه دفاعی ( نحن صامدون )

در کوردی سورانی من واژه ورد به معنی دقیقه و ورز به معنی سال رو ندیدم در کردی برای وقت از واژه کات، kat، سات، sat، گاوا، gava و واژه های دیگر استفاده میشه اکثر این واژه با کمی تغییر در پارسی باستان بوده مانند yava به معنی هنگام. در کردی گاوا، ، که معادل فارسی نو هنگام
...
[مشاهده متن کامل]

اما ورز در کردی سورانی به معنی فصل ( ورز ) و کشاورزی ( ورزیر ) است در فارسی نو خود واژه های کشاورز ( کشا - ورز ) یا ( برزگر ) هم وجود دارد برای زمان مثلا از واژه هخامنشی ( سردم sardam ) که در پارسی باستان به معنی سال بوده استفاده میشه مثلا زمان شاه به کوردی میشه سردم شاه یعنی زمان شاه، ، ، برای زمان از واژه ( جار jar ) که در کتیبه کعبه زرتشت هم وجود دارد استفاده میشه به معنی بار ، دفعه، زمان که این واژه در واژه خشکسالی در پارسی باستان به صورت yar بوده که با واژه سال در انگلیش نزدیکی دارد
اوسا در پارسی هخامنشی به معنی ان گاه
سردم در پارسی باستان به معنی سال در کردی نو به معنی زمان گذشته
واژه پارسی yava در کردی gava در فارسی نو hengamهنگامی و وقت
واژه ایسه، ایستا ، نهاnaha به معنی الان

ساعت دیواری hourlage می باشد.
کلمه ساگت و یا سات کلمه ای ایرانی است که معرب آن ساعت است، به معنی گذشتن. در برخی گویش های ایرانی مانند لری سات تلفظ میشه و در زبان آلمانی زَیت در بوسنی و ساتی تلفظ میشه.
ساعت به معنای زمان = گاه
ساعت به معنای زمان سنج = گاه نما
زَماسنج - گاس - دستگاهی برای سنجشِ زَمان - تَکی ( واحدی ) برای سنجشِ زَمان - زَماسنج و گاس واژه هایی پارسی هستند.
یک ساعت = یک گاس.
هر شصت تیک ( ثانیه ) برابربا یک زَم ( دقیقه ) و هر شصت زَم ( دقیقه ) برابربا یک گاس ( ساعت ) میباشد.
گَه ( پارسی نو ) برای هر شصت دَقَه ( دقیقه ) مَیدیو /مَیدو ( پارسی نو ) تسو ، زمان ، گاه ، آوام
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٠)

بپرس