سازش کردن


    agree
    compromise
    to compound
    to agree
    to put up
    to collude

مترادف ها

agree (فعل)
موافقت کردن، اشتی دادن، متفق بودن، درست کردن، موافق بودن، پسند امدن، ترتیب دادن، جلوس کردن، سازش کردن، تن در دادن به، هم رای بودن

compromise (فعل)
سازش کردن، مصالحه کردن، تسویه کردن

collude (فعل)
سازش کردن، توطئه چیدن، ساخت وپاخت کردن، تبانی کردن، سر یکی کردن

complot (فعل)
سازش کردن

make a deal (فعل)
سازش کردن

reach an agreement (فعل)
سازش کردن

پیشنهاد کاربران

راه آمدن
Compromise - Amity - Comity این ۳ تا عالین برا سازش
Animosity - Enmity - intransigence اینا متضادش هستن
⭐ COMPROMISE ⭐
an agreement in an argument in which the people involved reduce their demands or change their opinion in order to agree
...
[مشاهده متن کامل]

⭐ AMITY ⭐
friendly relations
⭐ COMITY ⭐
an association of nations for their mutual benefit
Compromise یعنی کوتاه آمدن افرادی که در یک جدل، مبارزه و کشمکش ( خصوصاً در بحث سیاسی ) هستند و کاهش دادن یا نادیده گرفتن خواسته هاشون برای به وقوع پیوستن قرارداد ( یعنی یه موقعیت ۵۵ درصد خوب ۴۵ درصد بد. کنار میایی که حتی یه ذره هم شده سود بیشتری کنی و به نفع همگان باشه ) . این فعلش بود ولی اسمش هم وجود داره. به معنی قراردادی که یکی یا دو تا از طرفین از یکسری از منافعشون چشم پوشی میکنن و میگن گور باباش، اینم روش، تا به نتایج بهتری برسند. هم noun هست هم verb. سازش کردن و سازش، توافق و توافق کردن
🚨 نکته مهم اینکه Compromise را با Comprise قاطی نکنید. خیلی شبیه هستند. Comprise مثل have, include و consist میمونه. داشتن، دربرداشتن، شامل بودن/شدن، تشکیل دادن

مماشات کردن
سر کردن با کسی
استوعب. . . وافق. . . . . کنارامدن. . . . توافق کردن. . . .
راهامدن.
سازشیدن با کسی.
صلح بستن
راهامدن

بپرس