ساحل

/sAhel/

    beach
    coast
    front
    frontage
    seacoast
    seashore
    bank
    strand
    waterfront
    waterside

فارسی به انگلیسی

ساحل رود
bank

ساحل رودخانه
riverbank, riverside

ساحل شنی
sand

ساحل عاج
ivory coast

ساحل نشین
riparian

مترادف ها

bank (اسم)
کنار، بانک، ساحل، لب، ضرابخانه، سیل گیر، خامه

ripe (اسم)
ساحل

shore (اسم)
ساحل، لب، کنار دریا، کرانه

beach (اسم)
ساحل، کنار دریا، شن زار، رنگ شنی

coast (اسم)
ساحل، دریا کنار

strand (اسم)
مجرا، ساحل، کنار دریا، کرانه، رشته، مجرای سیم، بندرگاه، لا، لایه، کنار رود

brae (اسم)
دامنه، ساحل، تپه، سرازیری تپه

shore front (اسم)
ساحل

پیشنهاد کاربران

واژه ساحل
معادل ابجد 99
تعداد حروف 4
تلفظ sāhel
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمعِ سَواحِل] ( جغرافیا )
مختصات ( حِ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی sAhel
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
واژگان مترادف و متضاد
کناره رود. زمین نزدیک رود. کرانه رود.
- رودکنار. رودبار. کنار رود.
بار دریا. [ رِ دَرْ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بمعنی ساحل دریا. کنار دریا. در پهلوی آمده : جای به ایشان ایدون تنگ بکرد که سپاه اردشیر را گذشتن نشایست و اردشیر خود تنها به بار دریا افتاد. ( کارنامه ٔ اردشیر پاپکان ترجمه ٔ صادق هدایت ص 20 ) . رجوع به �بار� ( اروندبار ) شود.
برابر پارسی ساحل ، چنانچه برای دریا بکار برود ( دریاکِنار ) و چنانچه برای رودخانه بکار برود ( رودکِنار ) می باشد. اگرچه خود واژه ی ساحل یک واژه ی بسیار خوش آهنگ است و ریشه در زبانهای هندوایرانی دارد .
ساحل واقعا به معنی ارامش ساحل است
/. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . /. /. /. . . . . . . . . . . . . . /. /. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . /. /. . . . . . . . . . . /. /. . . . . . . . . /. /
به امتداد دریا می گویند که در نوار طولی است که به آن خط ساحلی نیز می گویند
bay یعنی ساحل . یا دریکنار
من دخترهیتم . ساحل معنی های زیادی داره ولی یکی از معنی های این هست که به دست نیاوردنی پس بگردید دنبال کسایی که نه تنها تامسون ساحل هست بلکه وجودشان هم ساحلی
لب دریا
مرص بین خشکی و دریا
معنی ساحل یعنی فاصله پیوند دریا و خشکی
به نظر من اسم ساحل خیلی معنی پر آوازه ی داره ساحل زنجیره ی بین در دریا وخوشکی هست
پس قدر دخترهای به اسم ساحل خیلی خیلی بدونید🙃🙃
ساحل : لغت عربی شده ی ساحل از ریشه سوه=خشک ( در سنسکریت शुष्क zuSka زوشک، در پارسی کهن هوشک=زمین، در هندوایرانی کهن سوشک=زمین ) ستانده شده است . همانطور که در بلوچی سُهیل به معنای ساحل - خشکی و در جدگالی
...
[مشاهده متن کامل]
( چابهار ) سُهکه به معنای خشک و در کوردی کورمانجی زوهz�ha به معنای خشک است. بدینسان میتوان ساحل را به شکل سوهل - ساهل بازسازی کرد چرا که امروزه نیز کشتیرانان واژه خشکی را به جای لغت ساحل به کار میبرند.

کرانه، کران، کنار، دریابار، کناره، گدار
ساحل : زمین فاقد بریدگی و سراسر پست و پوشیده از ماسه
زمینی ک در کنار دریا قرار داره را ساحل میگن
لغت عربیزه ساحل از ریشه سوه=خشک ( در سنسکریت शुष्क zuSka dry زوشک، در پارسی کهن هوشک=land زمین، در هندوایرانی کهن سوشک=زمین ) ستانده شده همانطور که در بلوچی سُھیل به معنای ساحل - خشکی و در جدگالی ( چابهار
...
[مشاهده متن کامل]
) سُهکه به معنای خشک و در کوردی کورمانجی زوهz�ha به معنای خشک است. بدینسان میتوان ساحل را به شکل سوهل - ساهل بازسازی کرد چرا که امروزه نیز کشتیرانان واژه خشکی را به جای لغت ساحل به کار میبرند.

اسم من ساحله و معنی اسمم دختری با گیسوی بلنده و معنی دیگش پاک و یک رنگ و دلربا و معصوم است و این اسم معنی نهفته ای دارد
ساحل کنار دریا کناره ودر ترکی دختری با گیسوی بلند
کران
کنار دریا
( در گویش کاشانی ) به رسوب سفیدرنگ ته سماور یا کتری گویند.
لغت ایرانی ساحل که آنرا عربی پنداشته اند در سنسکریت به شکل sAgara सागर به معنای دریا به کار میرود که در هندی از آن لغت सागर - तट saagar - tat به معنای کنار دریا sea shore را ساخته اند. در زبانهای دیگر نیز دریا و یا آب معنای ساحل میدهند مثلن در ارمنستان لغت آپ ap’ափ یا همان آب را در معنای ساحل coast به کار میبرند. بدل شدن ساگر به سائل←ساحل مانند بدل شدن ساگت به ساعت - ساهت وگده - وعده بگذار - بذار رگیس - رئیس نگوش - نیوش و دیوار - دیوال گوهیر - گوهیل سوراخ - سولاخ است.
...
[مشاهده متن کامل]


ریشه اسم ساحل عربی نیست . در ضمن من ترک تبریز هستم و جز خانواده های قدیمی و با اصل و نسب هستیم . اسم ساحل ریشه ترکی نداره .
آرامشی از جنس طوفان
به زبان ترکی یعنی دختر گیسو بلند دختری با موهای تیره
یعنى کنا رو پاک یکنواخت دلبر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس