زبان

/zabAn/

    language
    tongue
    speech

فارسی به انگلیسی

زبان ارامی
aramaic

زبان اردو
urdu

زبان ارمنی
armenian

زبان اسپانیایی
spanish

زبان اسلواکی
slovak

زبان اسکاندیناوی
scandinavian

زبان اسکیمویی
eskimo

زبان اشاره
sign language

زبان الگانکویان
algonquian

زبان المانی
german

زبان امیخته
creole, pidgin

زبان اندونزی
indonesian

زبان انگلوساکسون ها
anglo-saxon

زبان انگلیسی
english, the english language

زبان انگلیسی مصطلح در انگلستان
british english

زبان اهل پیشه بخصوص
vernacular

زبان اور
eloquent, glib-tongued, silver-tongued

زبان اوری
eloquence

زبان اوکراینی
ukrainian

زبان ایتالیایی
italian

مترادف ها

tongue (اسم)
شاهین ترازو، زبانه، زبان

language (اسم)
زبان، لسان، کلام، تکلم، سخنگویی

پیشنهاد کاربران

واژه زبان
معادل ابجد 60
تعداد حروف 4
تلفظ zabān
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: uzvān] ‹زفان، زوان›
مختصات ( زَ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی zabAn
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان عامیانه
زَبان
ریشه شناسی و واکاویِ زَبان :
زَبان : زَ - بان
زَ - : پیشوند به مونه ی به سوی بیرون که به چهرهای :
آز ، اَز ، زا ، زُ هم به کار می رود همریشه با out انگلیسی و aus آلمانی
بان : همان بانگ پارسی و phone لاتین به مینش سِدا ، آواز است.
...
[مشاهده متن کامل]

پس زَبان صوتی / سُوتی یا سدایی است که از دهان بیرون می آید.

کرمانجی و سورانی: زِمان
کردی جنوبی: زووان
زبان: مانندِ کردی، آذری، فارسی، عربی، بلوچی، گیلکی. . .
گویش: مانندِ ( کردی ) جنوبی، مرکزی. . .
لهجه: مانندِ ( کردی ) کرمانشاهی، ایلامی، کلهری، پهله ای، سورانی، اردلانی، جافی، موکریانی، هرکی. . .
زبان = گویش
زبان بلیغ ومفهوم؛ در حال افول وتنزّل ونابودی!
بلاغت بیان "زبان" در طول تاریخ تنزّل کرد وبه فراموشی خواهد رسید!
وابستگی ودلبستگی به رسانه های تصویری؛ کلّا "زبان"را به نابودی کشیدشد. وبجز تفاله از "کلمات" نخواهد ماند.
...
[مشاهده متن کامل]

وبجای نوشتن وگفتن ونقل مطالب و. . . با تکان دادن چشم یا تحریک مشاعر ذهنی تا حسگرهای
الکترونی به ترجمه پردازش انتخاب حواس . . . جاگزین زبان وگفتار ونوشتار خواهد شد ودر حال
حاضر مُحقّق شد، أمّا گسترش نشد؛ چون أوّل راه است.
( مانند افزایش توان معلولها برای مّصاحبه واستفاده از اینترنت وابزار وغیره )
وبجای بیان کلمات یا جملات ( زبان ) از تصاویر منتخب وگزینه شده واستفاده وبدل خواهدشد.
وتسلّط بر بشریّت کامل ومحقق میشه. ( بردگیء تکنولوژی ) .
"علّمه البیان"

زبان در دهان می جرخد ذکر کلام است
این حیوان سخن گوست زه دیگر حیوانات جدا است
کلام نیک زه نفس پاک جاریست
کلام بد زه نفس پلید ساریست
کلام نیک چون درخت ریشه در خاک پر بار است
زبان بد چون درخت ریشه در خاک بی بار است
...
[مشاهده متن کامل]

کلام نیک زه سر چشمه ادب دل سپار است
کلام بد زه بیخ و بوم زه اخلاق بی عار است
کلام نیک زه هر ابعادش محبت سر ریز است
کلام بد زه هر سویش اهانت لب ریز است
کلام نیک ثبات در روح وروان است
کلام بد زه پریشانی روح و روان است
زبان بد نشان از روح بد سرشت است
زبان نیک جلوئی از روان نیک سرشت است
پارسی زبانت را زه بد گویی نگه دار
تا بوی عطر سوسن ومریم و لاله آید از زبان دیگر
زبان به سنگسری زبون ( zebon ) کلوم ( kelom ) حرف ( herfe )

شمشیر گوشتین ؛ کنایه از زبان باشد. ( انجمن آرا ) ( از مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) .
( زوو ) در زبان لری به معنی زبان .
زبان
۱:
زبان = خزانه و یا بانگ آواز اهلی و یا اداره امواج هستی.
زبان از نامش پیدا است که ( زنده جان ) است که در پس خود پسوند ( ان ) دارد.
مانند: واژگان، لغات.
آواز که از دهان ما بیرون می آید یک چیز مهم است که بر پیدایش و آفرینش در هستی میشود.
...
[مشاهده متن کامل]

در دین نماز هم از برای همان ساخته شده است تا آواز اهلی و یا امواج خوب را اداره و ترتیب و منظم سازد.
ژبان
ژبه
زبان
زبه
ژوند
زنده
زندگی
زبان
زبان = زب، بان ( زبّان ) .
زب = ز، به
ز = زندگی
به = بهتر
بان = ماندن
زبان = خوبی و زیبایی و نرمی و آهستگی به جاه گذاشتن.
زبان دهن ( توته گوشت ) .
زبان = دستگاه و یا آله موسیقی مغز که هستی را به شور می آورد.
زبان = دستگاه و یا آله فرستادن و اداره امواج هستی.
زبان گوشتی که در دهن داریم مانند یک دستگاه و یا ماشین است که مغز با آن امواج هستی را نظم می بخشد.
زبان ما مانند یک آله موسیقی است که باید ( نیک، درست، پاک، نرم، شیرین، آهسته و مهربان ) به کار رود.
هر آواز که از دهن ما بیرون میشود در آینده ما اثر مهم دارد و هر آنچه ما میگویم وز دهان ما بیرون میشود واپس به ما می آید.
مانند:
من افغانم.
در افغانستان مردم در جادو گرفتار اند و همیش میگویند ( مرگ بر دولت ) وز همین مرگ بر دولت گفتن است که ( دولت و یا سرمایه ) از مردم فرار میکند، زیرا که مردم از هستی چنان میخواهند ( مرگ بر دولت ) یعنی مرگ دولت و یا سرمایه و دولت میمیرد.
زبان ریس اداری همه هستی است و میباشد.
مردم ایران.
مردم ایران زبان ( لشم ) دارند.
کفش پایتم
خاک پایتم
فدایت شوم
بادار هستی
این سخنان شرم آور مردم را لشم و چاپلوس میسازد و همت را از بین میبرد.
کفش پایم هستی
خاک پایم هستی
فدایم شوید
دردم بر سر تان
بادار تان هستم
نخست نیاید چتیات گفت و گر گفت باز باید خود را خوب و بهتر و شاد و مست گفت.
زبان تان را نیک و سرشار و مهربان به کار برید.

سر زبان داشتن ( اصطلاح ) =
خوب سخن گفتن ، خوب حرف زدن ، سخنور بودن ، خجالت نکشیدن در سخن گفتن ، قبولاندن سخن و صحبت خود. ( ماخوذ از پیشنهاد کاربران )

زبان یکی از اعضای بدن:ماهیچه ای است که به جویدن و مخلوط شدن غذا با بزاق دهان کمک میکند🙏
زبان:
دکتر کزازی در مورد واژه ی زبان می نویسد : ( ( زبان در پهلوی در ریخت zuwān و ازوان uzwāb به کار رفته است. ) )
سه پاسِ تو چشم است وگوش و زبان؛
کزین سه رسد نیک و بد بی گُمان
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 185 )
...
[مشاهده متن کامل]

زبان بی زبانی: زبان حال.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۳۲۰ ) .

زبان را گروگان کردن: حالت مبالغه آمیز زبان دادن، در زبان امروزی قول دادن، قول مردانه دادن، کنایه از سوگند، پیمان کردن
پیشنهادی:زبان ( عضو بدن ) :هزوا در اوستا.
زبان ( مجموعه یک شیوه گفتار ) :پیشنهاد من برابر است با سازهزوا
Language
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس