رام

/rAm/

    amenable
    docile
    domestic
    ductile
    gentle
    meek
    tame
    pliant
    tractable
    familiar

فارسی به انگلیسی

رام سازی
subjugation

رام شدن
to be tamed or managed

رام شدنی
tractable, tamable, manageable

رام نشدنی
intractable, indomitable

رام نشده
unbroken

رام کردن
subdue, subjugate, tame, break, bust, domestication, to tame, to domesticate, to manage, to handle, to break in(asa horse)

رام کردن حیوان و گیاه
domesticate

رام کردنی
tamable, tameable

رام کننده
tamer

رام کننده اسب وحشی
broncobuster

مترادف ها

domestic (صفت)
بومی، اهلی، رام، خانگی، خانوادگی

tame (صفت)
اهلی، خو گرفته، رام، بی روح، بی مزه، سست مهار

amenable (صفت)
تابع، متمایل، رام، رام شدنی، قابل جوابگویی

docile (صفت)
رام، رام شدنی، سر براه، مطیع، سربزیر، تعلیم بردار

meek (صفت)
مهربان، رام، بی روح، فروتن، خاضع، ملایم، نجیب، حلیم، افتاده، بردبار، با حوصله

manageable (صفت)
رام، قابل اداره، کنترل پذیر

obedient (صفت)
رام، رام شدنی، سر براه، خاضع، فرمانبردار، مطیع، سربزیر، خاشع، حرف شنو

biddable (صفت)
رام، فرمانبردار، مطیع، پیشنهاد شدنی

treatable (صفت)
رام، نرم، تعلیم بردار، قابل درمان، قابل بحث

governable (صفت)
رام

پیشنهاد کاربران

واژه رام
معادل ابجد 241
تعداد حروف 3
تلفظ rām
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: rām]
مختصات ( ص . )
آواشناسی rAm
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
سست گوش. [ س ُ ] ( ص مرکب ) مطیع و رام و فرمانبردار. ( ناظم الاطباء ) .
رام به نظر می سد صفت ابگیر وتالاب باشد چه رامیان احتمالا به معنای ابگیرهای ارام می باشد
رام یعنی اهلی
بچه ی خوب! موجود خوب مقابل بد کسی که فرمانبردار کسی باشد و نشوز او نباشد
اهلی
( رامَ ) در زبان اوستایی به چمِ ( آسانی، آرامی، خوشی ) بوده است و واژه ( رامنَ ) در زبان اوستایی به چمِ ( رامش، خوشی، شادی ) و واژه ( رامَ شَیَنَ ) به چمِ ( شادی، رامش ) و واژه ( راما دا ) به چمِ ( بخشنده یِ شادی ) و. . . آمده است:
...
[مشاهده متن کامل]

چنانکه در رویه هایِ 1225، 1226 و 1227 از نبیگِ ( فرهنگ واژه های اوستا ) آمده است:

رامرامرام
سست مهار. [ س ُ م َ ] ( ص مرکب ) کنایه از رام و مطیع بودن . ( برهان ) ( آنندراج ) . مطیع و رام و فرمانبردار. ( ناظم الاطباء ) :
با مرادت سپهر سست مهار
با حسودت زمانه سخت لگام .
انوری .

...
[مشاهده متن کامل]

|| کنایه از مردم بی استعداد و ناقابل . ( برهان ) ( آنندراج ) . ناقابل و بی استعداد. || ابله و احمق . ( ناظم الاطباء ) . || بیهوده گو. ( غیاث اللغات ) . || بیهوده گر. ( غیاث اللغات ) . || بی قید و بند :
خواجگان بوده اند پیش از ما
در عطا سست مهر و سست مهار.
سنایی .

رام نام 21مین روز از هر ماه است. این نام امروزه در زبان پارسی به چم رامش، آرامش، آسایش و شادمانی برجای مانده است. در اوستا، با فروزۀ ( = صفت ) خواسترَ که به چم بخشندۀ چراگاه و خوراک نیک می توان بود، آمده
...
[مشاهده متن کامل]
است. از این روست که امروزه در چمار چوپان نیز درک می شود. وی رامش دهنده نیز می باشد. نام رام یار می تواند به چم دوست و یاور رام باشد، می چمد یار شادمانی و خوشی. نام رامین نیز منسوب به رام ( شادمانی ) می باشد. در زبان سَنسکریت واژه های رامَیَتی ( رام ) و رامَ به چم شادمان و خوشحال است.

روز بیست و یکم هر ماه در گاهشمار یا گاهنامه پارسی و به معنای آرام، خوشحال، مطیع آمده است. این روز رام روز می باشد. )
رام یا ایزد رام، که در اوستا به صورت رامه یا رامن آمده و در زبان پهلوی به صورت رامشن یا همان رام خوانده شده است، در آئین زردشت یکی از ایزدان یا باشنده گان در خور نیایش است. این ایزد که آن را وای وه نیز گفته اند، بر روز بیست و یکم هر ماه که آن را رام روز می نامند، موکّل است
رام ساید یعنی خلاف رفتن در رانندگی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس