حباب

/hobAb/

    bubble
    spume
    globe
    lampshade

فارسی به انگلیسی

حباب چراغ
shades

حباب چراغ نفتی
chimney

حباب حباب
frothy

حباب دار
soapy

حباب درست کردن
bubble

حباب شدن
bubble

حباب شیری
opal globe

حباب صابون
soapsuds

حباب صابون بیرون دادن
blow

حباب هوا
air lock, bubble

حباب کردن
effervesce

حباب کف
beads

مترادف ها

globe (اسم)
زمین، گوی، حباب، قطره، کره، کره خاک

foam (اسم)
کف، حباب، سرجوش، جوش وخروش، حباب های ریز

blubber (اسم)
کف، حباب، الچروبه

blob (اسم)
گلوله، لکه، حباب، قطره

bubble (اسم)
حباب، ابسوار، اندیشه پوچ

پیشنهاد کاربران

تنگل tangol از پارسی میانه
یا
پوک یا بق
Pok
Boq
بق در لری جنوبی استفاده می شود و از پهلوی آمده
وقتی واژه آب دارد چطور می تواند عربی باشد؟
سوار آب . [ س َ رِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حباب . ( فرهنگ رشیدی ) . کوپله . نقافه . سیاب . فراساب . غوزه ٔ آب . ( یادداشت بخط مؤلف ) : سوار باد چون برد آن طرف دست هم از بادی سوار آب بشکست . امیرخسرو.
در گویش نهاوندی
پوفلک به معنی حباب است. همچنین تاول ناشی از سوختگی را به این نام می خوانند.
غنچه ٔ آب . [ غ ُ چ َ / چ ِ ی ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حباب . ( فرهنگ رشیدی ) . کنایه از حباب . ( انجمن آرا ) . حباب آب . ( آنندراج ) . کنایه از حباب است و آن شیشه مانندهایی باشد که دروقت باریدن باران در روی آب بهم زنند. ( برهان قاطع ) . غنجه ٔ آب . حبابه . سوارک . کوپله . غوزه . غوزه ٔ آب .
( سواران آب ) سواران آب. [ س َ ن ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از گنبدهای آب که به تازی حباب گویند و افراس آب و افراسیاب مرادف است. ( آنندراج ) . حبابهای آب. ( غیاث اللغات ) . کنایه از حباب است و آن قبه ای باشد شیشه مانند که در وقت باریدن باران بروی آب بهم میرسد :
...
[مشاهده متن کامل]

خاک بر آن دایره کز هیچ باب
گرد نخیزد ز سواران آب.
امیرخسرو.
|| موج آب. ( برهان ) .

《 پارسی را پاس بِداریم》
حُباب
روشَنگَری دَر باره یِ تَکواژِ : کُپ
با دُرود!
کُپ ، کُپّه اَز واژه هایِ هِند وُ اُروپایی ست که بَخشی اَز واژه هایِ تورانی یا تورَکی ( تُرکیِ اِمروزین ) هَم ، اَز آن به شُمار می آیَند ، روی ِ هَم رَفته کُپ = کَله ( قُله ) ، سَر ، بَرآمَدِگی فَهمیده می شَوَد ، بِسَنجید با :
...
[مشاهده متن کامل]

آلمانی : Koepf =کَله ، سَر
اِنگِلیسی : cap = کُلاه ، سَرپوش
capuche = کُلاه شِنِل
captain = سَردَسته ، سَرکَرده ، سَروان ، سَرگُرد
caption = سَرلوحه ، سَرنِوِشته
capote = روکِش ، سَرکِش مانَندِ دَست کِش
cappa = کُلاه ، سَربان
capital = سَرمایه
پارسی : کوپال : کوپ - آل = جَنگ اَفزار بَرایِ پادبانی ( مُحافِظَت ) اَز سَر وَ پَسوَندِ اَبزارسازِ - آل : پوشال
دَر گویِش هایِ بومیِ ایران زَمین به تَلّی اَز خاک = یِه کُپّه خاک گُفته می شَوَد .
واژه ها هَم مانَندِ آدَمیان کوچ وَ مُهاجِرَت می کُنَند ، بیش تَرِ مَردُمان اِنگاشت ( تَصَوُّرِ ) دَرزَمانی اَز سَرگُزَشت ( تاریخ ) نَدارَند ، ۵ یا ۶ هِزار سال بَرایِ بِسیاری ۵ یا ۶ سال اَست، بِکوشیم دَرک وَ دَریافتِ دُرُستی اَز زَمان پِیدا کُنیم ، به آرامِش خاهیم رِسید !
با سِپاس🔥

آب سوار، آب سواران، سرپوش شیشه ای، روچراغی، کاسه چراغ، روپوش چراغ
واژه ایرانی حباب به معنای برآمدگی روی آب و واژه مازندرانی هپ hap به معنای بادکنک درون شکم ماهی از ریشه kup به دست آمده اند همانطور که در فنلاند واژه کوپ kupe و در سیبری واژه خپ xap در معنای بادکنک ماهی بوده و از همین ریشه در سیبری واژه hupojag به معنای حباب آب ثبت شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه ی کوپ kupe فنلاندی با واژه ی ترکی "کؤپُوگ" به معنی حباب روی آب هم ریشه است . کؤپ در زبان ترکی به معنی برآمدگی است . ستاک کوپ ترکی در هر چیزی که از وسط برآمدگی داشته باشد دیده می شود . مثل کؤپری ( کؤرپی ) به معنی پل . کؤپه به معنی ظرفی که از وسط بر آمده است . کؤپ به معنی نفخ و باد کردن شکم . کوپَّه ( که فارسی آن کته است ) به معنی برنجی که پخته و از وسط برآمده است . این واژه ها از مصدر کؤپَّک ترکی بر آمده اند . به معنی باد کردن و برآمدن از ناحیه وسط مثل پُل.

حباب واژه فارسی مرکب از دو بخش ( هپ آب ) است که ( هپ ) به معنی ورم کردن یا باد کردن ورویهم یعنی برجستگی یا باد کردگی ( آب ) است
حُباب
می تواند اربی باشد و هم خانواده با حَبه = دانه
شاید هم پارسی باشد :
حُباب < هَباب < هَواب : هَوا - آب
دانه ای که درون اش هَوا ست و روی آب پدید می آید.
حُباب = هَواب
سوارگ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس