تاخیر

/ta~xir/

    deferment
    delay
    holdup
    lateness
    respite
    retardation
    stall
    stay
    suspension
    tardiness

فارسی به انگلیسی

تاخیر جویانه
dilatory

تاخیر دار
overdue, late

تاخیر داشتن
tarry

تاخیر در پرداخت
delinquency

تاخیر و تعلل کردن
hedge

تاخیر کردن
delay, tarry

مترادف ها

suspension (اسم)
متارکه، وقفه، تعلیق، ایست، توقف، تاخیر، تعطیل، بی تکلیفی، اندروایی، اویزانی، سوسپانسیون، اندروا، اویزش

stick (اسم)
وقفه، وضع، چسبندگی، چسبناک، چوب، چماق، عصا، چوب دستی، تاخیر، باهو، شلاق، پیچ درکار

lag (اسم)
پس افت، کندی، محکوم، تاخیر، واماندگی، عقب ماندگی، لنگی

cunctation (اسم)
مکی، تعلل، تاخیر، قصور، تعویق

delay (اسم)
مکی، تعلل، تاخیر

reprieve (اسم)
مهلت، تاخیر

retardation (اسم)
تاخیر، کم هوشی، شتاب منفی، عدم رشد فکری

deferment (اسم)
تاخیر، تعویق

postponement (اسم)
تاخیر، تعویق، تاخیر اندازی

mora (اسم)
تاخیر، تعویق، مقیاس وزن شعر

tarriance (اسم)
توقف، تاخیر، درنگ، اقامت

پیشنهاد کاربران

🇮🇷 همتای پارسی: دیرکرد 🇮🇷
به تاخیر انداختن
به درنگ واداشتن، به آینده وانهادن
برابری پارسی برای تاخیر: پَسرَس ( خراسانی ) . 09163657861
صبر و درنگ
عقب انداختن ، تعویق
‏دیلیدن = دیر کردن، دیر رسیدن، to delay ( در حالت ناگذر )
دیلش = تأخیر ( در معنای کنش نامی )
دیله = تاخیر، delay
دیلاندن = به تعویق انداختن، to delay ( در حالت گذرا )
دیلانش = تعویق
...
[مشاهده متن کامل]

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
روش ساخت ⬇️
‏{دیلیدن: دیل ( ریخت دیگری از �دیر� ) پسوند �یدن�. در پارسی گاهی �ر�، �ل� شده است. برای نمونه روت و لوت ( هر دو به معنای لخت ) . بر همین بنیاد و برای ساخت واژگانی درخور برای تأخیر و تعویق، بنده از این ویژگی پارسی بهره گرفتم تا �دیل� و �دیلیدن� و . . . را پدید آورم. امید که پسندیده شود}
نکته: ‏البته واژه مولیدن هم در واژه نامه ها به چم تاخیر کردن آمده است ولی با توجه به شواهد شعری ای که ارایه داده اند، به نگر می آید بیشتر به معنای درنگ کردن باشد تا دیر رسیدن و تاخیر کردن.
‎#پیشنهاد_شخصی
‎#پارسی دوست

کسی که درکارها درنگ و تاخیر دارد را سپوزکار گویند
فرغول/فرغل=درنگ و اهمال در کار
مولِش=درنگ و تاخیر
مولامول=تاخیر از پی تاخیر، درنگ بسیار
فرومولیدن=تاخیر کردن
دَوَل=تاخیر و درنگ در کاری
درنگ؛ پیشنهاد خوبی است که میتوان از آن فعل �درنگیدن/ derangidan� را ساخت.
درنگیدن:تاخیر داشتن /تاخیر انداختن
درنگ/درنگش: تاخیر
بی درنگ: بی تاخیر
درنگ افتادن ؛ درنگ شدن. تأخیر شدن. ( یادداشت مؤلف ) :
درنگ از بهر آن افتاد در راه
که تا از شغلها فارغ شود شاه.
نظامی.
دیرآمد
دیر کردن
دیر کردن
به انگلیسی هم میشه late
دنبال انداختن
پس افت ، وپادمان آن پیش افت می باشد
پس افت
مول
این واژه عربی است و پارسی آن این است:
تانْشین ( اوستایی: تانشیَنگْه )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس