تاج

/tAj/

    crown
    crest
    comb
    circlet
    diadem
    tiara
    [zool.] crest

فارسی به انگلیسی

تاج الملوک
aconite, monkshood, columbine

تاج بخش
kingmaker

تاج بر سر نهادن
crown

تاج برگ بو
laurel

تاج پادشاهان
crown

تاج پرندگان
comb

تاج پوشه
canopy

تاج خروس
amaranth, cockscomb, velvet flower

تاج خورشید
corona, halo

تاج دار
sovereign, crowned, crested, [zool.] crested

تاج دندان
crown

تاج سان
coronary

تاج ستون
chapiter

تاج سر
ornament

تاج سنگ
keystone

تاج گذاری
coronation

تاج گذاری کردن
crown

تاج گل
chaplet, garland, wreath, wreath of flowers

تاج گل به نشان افتخار
crown

تاج گل به نشان پیروزی
crown

مترادف ها

crest (اسم)
قله، طره، تاج، ستیغ، یال، کلاله، بالاترین درجه، فش

corona (اسم)
سر، هاله، تاج، اکلیل، حلقه نور دور خورشید

rostrum (اسم)
منقار، پوزه، تاج، منبر، کرسی خطابه

crown (اسم)
فرق، تاج، پیشانی بند، تاج دندان، فرق سر، ملکه، بالای هر چیزی، حد کمال

copestone (اسم)
سنگ کتیبه، سنگ سر بنا، تاج

miter (اسم)
تاج، تاج اسقف

coronet (اسم)
تاج، حلقه زرین دور کلاه، نیم تاج، پیشانی بند

پیشنهاد کاربران

تاج، تای حرف ج می باشد، به حرف ج دقت کنید که شباهت به تاج شاهان دارد.
تاج: به معنی آفتاب، ملکه، حد کمال، سرآمد
مثال:
تاجُ الطُّهرِ وَالْعَفَاف:آفتاب طهارت و پاکدامنی /لقب عائشه همسر پیامبر ( ص )
تاج: تاج، ملکه، بالای هر چیزی، حد کمال/ تاجُ الطُّهرِ وَالْعَفَاف:ملکه طهارت و پاکدامنی /لقب عائشه همسر پیامبر ( ص )
دوستی که گفت کردی است - برادر همه ایرانیان را تا صد و اندی سال پیش پارسی می نامیدند و این پیوندی با یونانی یا عربی نداشت خود ایرانیان نیز خودد را پارسی می نامیدند و بخشی از پارسیان خود را کرد مینامیدند
...
[مشاهده متن کامل]
و کرد نامی بود که برای پارسیان کوچرو گفته میشد و فرقی نمی کرد که کدام زبان ایرانی داشته باشند - اما نام دجله تجره / تجرو/ تگره/تگرو بچم تندرو بود تج/تگ/تژ بچم تازش است

تاج معرب - پساگ - است. تلفظ قدیم پساگ با سکون - پ - و - س - وبصورت چسبیده بهم, ادا میشده. بقول دکتر اذرنوش عرب از التقای دو حرف ساکن متنفر است, بنابراین حرف - ت - جایگزین پ وس شده است. حرف - گ - هم چون
...
[مشاهده متن کامل]
در عربی نیست به - ج - تبدیل شده مانند کلمات رواگ وگرگان وگربزه که بصورت رواج وجرجان وجربزه تلفظ میشوند. شایداز دیرباز, در دیگر لهجه های ایرانی نیز این تبدیل یا تلفظ طبق قانون ساده سازی واقتصاد زبانی همزمان موجود بوده باشد.

تاج=بساک و یسال، دیهول
واژه تاج
معادل ابجد 404
تعداد حروف 3
تلفظ thug - the crown
نقش دستوری اسم
ترکیب - ( اسم ) [معرب تاج، مٲخوذاسم در پهلوی: تاژ - تاگ]
مختصات ( اِ. )
آواشناسی Thug_The crown
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
باز این آرش محمد دروغگو آمد ما یک دروغ بزرگ دیگر واژه که در اوستا هست رو به ترکی ربط می دهد خیلی عجیب وغریب از دست جماعت پان ترکیسم انگل های جامعه و دروغگو بزرگ زمان چیزی مثل درست در آسیا میانه ترکی نبود
...
[مشاهده متن کامل]
یل در خاورمیانه همین طور خیلی خیلی آخر این که خود ترک ها مناطق پارسی زبان رو ترک سازی کردند. مثل آذربایجان ترکمنستان و ازبکستان و قرقیزستان مثل کار که اعراب سر استان ایران قدیم مثل کشور کنونی عراق بحرین با ما کردند.

تاج - تخت - طاق
این سه واژه با بن ریشه هندواروپایی استگ steg - یا پوشش و پوشیدن مشترکند.
واژه خار تاگ یا تاجی که از خار درست شده در زبان پارتیان بکار رفته. همین بن ریشه استگ در زبانهای هندو ایرانی بصورت استه آگاتی steagati و در ایران قدیم تاگاه یا طاق قوس دار ودر ایران میانه بصورت تاک و تاگ یا تخت و تاج کاربرد داشته. واژه تاج و تخت در عربی از همین بن ریشه بهمین صورت آمده. از بن ریشه تک و استگ در انگلیسی, integument, deck. tile یا پوشش پوست بکار رفته.
...
[مشاهده متن کامل]

بیشتر مطالب کرفته شده از واژه شناس مشهور جلیوس پوکورنی . Julius Pokorny

اکلیل
تاسف بار از که ترکان دوست دارند واژگان مارو بدزدند!!
ما خودمون با وجود کلی مترادف برای هر واژه داریم واژگان ترکی و عربی رو بیرون میکنیم بعد این ها چجوری کلمه هایی که در اوستا و پهلوی بوده رو میدوزدن!!!!!: (
...
[مشاهده متن کامل]

برای نا هیچ اهمیتی نداره که در زبان غار نشینی شما هست یا نه فقط فرهنگ و تاریخ ما رو ندزدید
قراره برای خود تاریخ بسازید
قرار نیست تاریخ مارو برای خودتون بسازید!!
تاسف بارم برای کشور گدای ترکیه
مثلا همین بابک خرمدین که گویند ترکه؟؟
چجوری ترک بوده واقعا!!!
اون میخاسته از دین ایرانی نگهداری کنه!!
این ها اصلا ربطی به ترک نداره

در زبان کوردی
به پوست اندازی مار کاژ گفته میشه
به تاج تاژ ( البته در مکالمات روزمره تاج رواج بیشتری داره اما در ادبیات گذشته تاج رو تاژ نوشتن )
یعنی تاج تعریب شده ی تاژ کوردیست یا
دژله کوردی که به دجله تبدیل شده و. . . . .
...
[مشاهده متن کامل]

لباس تن پوست اندازی کاژ
پوشش سر تاژ
ربط اون به مار هم برمیگرده به۲تا افسانه کهن ۱ ) شاماران ( شاه ماران ) و۲ ) نجات کوردهای ایزدی از طوفان ، زمانی که کشتی سوراخ شد و ماری با مسدود کردن سوراخ مانع غرق شدن کشتی شد وباعث شد مردم به مار احترام بگذارند
تاژ = تا - راس ژ= برای ، از، بخاطر ،

واژه ( تاج ) واژه ای پارسی است که در زبان پهلوی به دیسه یِ ( تاگ tag ) واگویی می شده است؛
تاگ در زبان پهلوی به چمِ 1 - یکا، واحد، تَک و تنها 2 - شاخ، شاخه بوده است.
واژه ( تاج ) به چمِ دوم اشاره دارد، چراکه تاج همچون شاخی است که بر سر نهاده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

چنانکه در رویه های 81 و 148 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی ) آمده است:

تاجتاج
این واژه پارسی است و همان ( تاگ ) می باشد .
" تاج" از ریشه ترکی at ( ad ) به یک معنی به معنی اسم ، رسم ، نام ، عنوان و . . . و به معنی دیگر یعنی انداختن ، قراردادن ، گذاشتن و. . . گرفته شده است
از این ریشه فعل atamak به معنی نامیدن ، منصوب کردن ، گماردن ، در مقام یا عنوانی قراردادن و. . . . شکل می گیرد .
...
[مشاهده متن کامل]

از این فعل مشتق " atac" ( آتاچ یا آتاج ) به دست می آید که در کل به هر گونه نشان گفته می شود که بیان گر و نشان دهنده نام ، اسم و رسم بوده و یا بیان گر مقام یا عنوانی که یک فرد به آن منصوب یا گمارده شده است می باشد. این واژه به شکل " تاج " مورد استفاده قرار گرفته و به همین شکل وارد فارسی شده است .
از طرفی در ترکی از فعل " تاقماق" ( تاکماک ) به معنی وصل کردن، جهت زینت آرایی و. . . ضمیمه کردن ، الصاق کردن ، نصب کردن و. . . که از ریشه فعل " آتماق" به یک معنی به معنی انداختن ، سوار کردن ، روی چیزی گذاشتن ، نصب کردن و. . . . گرفته شده است مشتق " تاکاج" یا " تاقاج" به دست می آید که به یک معنی به هر گونه اشیا و نشان یا طرح آرایشی ، زینتی یا انتصابی که بر روی لباس یا هر چیز دیگر ضمیمه یا وصل می شود اطلاق می گردد که به شکل ساده شده " تاج " با همین مفهوم به کار می رود
مشتق دیگر از فعل atamak واژه " atak " ( یا adak ) می باشد که به معنی " نامزد " می باشد یا کسی که به طور خاص برای انجام امر یا کاری ( امر خیر ، کار یا وظیفه دولتی و. . . . ) نام او را به عنوان فرد واجد شرایط در نظر گرفته باشند .

تاج = استقلال
ظاهراً از واژه تاگ آمده.
جالب است که کلمه طاق هم از چنین واژه ای آمده
از زبان اردو وارد شده
معادل فارسی:گرزن
دیهیم . . . . .
افسر، دیهیم، کلاه، کلیل، گرزن، جیفه

تاج : ریخت تازی شده ی تاگ tāg است.
سرِ تاج: سرِ تاج و سرِ تخت، نمادگونه ی پادشاهی و فرمانروایی است.
[ و گر او شود کشته بر دستِ شاه،
به توران، نمانَد سرِ تاج و گاه]
( نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۳۱۴. )
تراک ( اصطلاح خیاطی ) شیار یا ترکی پارچه.
تاج یا کاپ ( اصطلاح خیاطی ) : سر آستین یا نشانه را گویند که از ( یک دهم ) دور بازو بدست می آید.
نام قدیم باشگاه �استقلال تهران�
تاژ
تاج : کلاه جواهرنشان.
جغه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس