تاب

/tAb/

    twist
    patience
    resistance
    sufferance
    tolerance
    toleration
    shimmy
    swing
    wobble
    curl
    buckle
    coil
    ray
    turn
    wring
    cadence

فارسی به انگلیسی

تاب اور
resistant, tolerant

تاب اوردن
abide, bear, brook, countenance, endure, scrape, stand, stay, stomach, suffer, support, tolerate, withstand

تاب اوردنی
bearable, endurable, livable, liveable, tolerable

تاب اوری
sustenance, toleration, forbearance

تاب برداشتن
curl, spring, warp

تاب برداشتن در اثر فشار یا حرارت شدید
buckle

تاب برداشتن شیلنگ
kink

تاب تحمل
tolerance

تاب تحمل چیزی را داشتن
stand, withstand

تاب تحمل داشتن
tolerate

تاب تحمل کسی را داشتن
stand

تاب خوردن
dangle, oscillate, swing

تاب خوردن مچ پا و دست
wrench

تاب داشتن
shimmy, take

تاب دهنده
twister, winder

تاب طناب
kink

تاب گیسو
lock, ringlet, wave, kink

تاب مانند
pendulous

تاب نیاوردنی
insufferable, insupportable, intolerable, resistless, unbearable

تاب و تب
glowing fever, glow, anguish

مترادف ها

swing (اسم)
نوسان، الاکلنگ، اهتزاز، تاب، اونگ، نوعی رقص واهنگ ان

sway (اسم)
نوسان، اهتزاز، تاب

glow (اسم)
گرمی، تابش، تاب

tolerance (اسم)
بردباری، اغماض، تحمل، تاب، سعه نظر، قدرت تحمل نسبت به دارو یا زهر

patience (اسم)
بردباری، طاقت، عزا، شکیبایی، تاب، صبر، شکیب

twist (اسم)
پیچ، پیچیدگی، تاب، پیچ خوردگی، نخ یا ریسمان تابیده

insinuation (اسم)
اشاره، زیرکی، نفوذ، پیچ، تاب، دخول غیر مستقیم، رخنه یابی، خود جاکنی، دخول تدریجی

kink (اسم)
پیچ، گیر، غرابت، تاب، پیچ خوردگی، ویژهگی، حمله ناگهانی

پیشنهاد کاربران

به نام خدا
معنی تاب ( تاو ) بترتیب اولویت:
۱ - توان و طاقت
۲ - گرما ، حرارت و تب
۳ - پیچاندن ( ریسمان تاباندن )
۴ - کج شدن ( تاب برداشته )
۴ - تابیدن نور خورشید ( خوره تاو : جاییکه نور خورشید بر ان می تابد )
...
[مشاهده متن کامل]

۵ - ذوب کردن
۶ - محکم ، تند و سریع ( تاب گرفت : محکم شد سرعت گرفت )

در راه شمالیم داریم تاب رو میبینیم من پرگلم و شهگل خواهر دوقلومه اسنا هم دختر عمومه تاب یه وسیله بازیه
تاب در زبان لکی میشه هِرازگانی
فروغ ، پرتو
معنی تاب
یارا
برگشت از یک راهی به راه دیگر
تاو، توان، توانایی، رمق، طاقت، قدرت، قوت، نا، وسع، یارا، پیچ، جعد، چین، خمش، شکن، طره، کرس، پرتو، تابش، روشنی، فروغ، نور، حرارت، سوزش، گرمی، هرم، آرام، صبر، قرار، پایداری، تحمل، شکیبایی، شکیب، دوام، مقاومت

بپرس