کمر باریک


    slim
    wasp waist

پیشنهاد کاربران

میان موی
لاغرمیان. [ غ َ ] ( ص مرکب ) باریک کمر. اَقَب. ( منتهی الارب ) :
به شب در باغ گوئی گل چراغ باغبانستی
ستاک نسترن گوئی بت لاغرمیانستی.
فرخی.
اَهیف ؛ مرد لاغرمیان. جاریة مهفهفة؛ دختر لاغرمیان باریک شکم سبک روح. هُدّاءَة؛ اسب لاغرمیان. ( منتهی الارب ) :
...
[مشاهده متن کامل]

اسب لاغرمیان بکار آید
روز میدان نه گاو پرواری.
سعدی.
احتقاق ؛ باریک میان شدن اسب. هفهفة؛ باریک شکم و لاغرمیان و نازک تن گردیدن چندانکه به شاخ درخت ماند. ( منتهی الارب ) .

خوش کمر
لغت نامه دهخدا
خوش کمر. [ خوَش ْ / خُش ْ ک َ م َ ] ( ص مرکب ) کمرباریک . آنکه کمر نکو دارد.
موی میان. ( ص مرکب ) کسی که کمری سخت باریک دارد. کمرباریک. میان باریک. ( یادداشت مؤلف ) :
در عشق تو شد موی زبانم به گزاف
کآن موی میان ز غم دلم کرد معاف.
خاقانی.
نازک میان. [ زُ ] ( ص مرکب ) کمرباریک. باریک میان. که کمری نازک و لاغر و ظریف دارد. معشوق زیبای کمرباریک :
نیست چون نازک میانی در نظر آشفته ام
رشته ٔ شیرازه از موی کمر باشد مرا.
صائب ( از آنندراج ) .
میان لاغر. [ غ َ ] ( ص مرکب ) کمرباریک. کمرلاغر. که کمری باریک و لاغر دارد. ( از یادداشت مؤلف ) :
همش رنگ و بوی و همش قد و شاخ
سواری میان لاغرو برفراخ.
فردوسی.
جارو

بپرس