کشنده

/koSande/

    attractive
    enticing
    fatal
    desperately laborious
    killer
    murderer
    deadly
    pestilent
    virulent
    who draws or smokes
    smoker
    painter
    cide _
    deathly
    killing
    extractor
    fateful
    mortal
    pestilential
    puller
    slayer
    stretcher
    terminal
    tripper
    deathblow

مترادف ها

killer (اسم)
قاتل، کشنده، خونی، مخرب زندگی

plotter (اسم)
کشنده، نقشه کش، توطئه گر، رسام

drag man (اسم)
کشنده

puller (اسم)
کشنده، دستگاه کشش

sorbent (اسم)
جاذب، کشنده، ماده جذب کننده

tracker (اسم)
کشنده، سراغ گیر، پی کننده

murderous (صفت)
سبع، کشنده، خونین، خون اشام، قاتل وار

deadly (صفت)
قاتل، کشنده، مهلک

mortal (صفت)
کشنده، مهلک، مرگبار، فانی، مخرب، خاکی، مردنی، مرگ اور، فناپذیر، از بین رونده

pernicious (صفت)
مضر، سریع، نابود کننده، کشنده، زیان اور، مهلک

attractive (صفت)
جاذب، جالب، دلربا، خوش نما، فریبنده، مورد توجه، دلکش، کشنده

fatal (صفت)
مصیبت امیز، کشنده، مهلک، وخیم، مقدر

پیشنهاد کاربران

مهلک
جان انجام. [ اَ ] ( نف مرکب ) جان بآخر رساننده. خاتمه دهنده جان. جان پایان دهنده. کُشنده :
بروز بزم بود آفتاب گوهربار
بروز رزم بود اژدهای جان انجام.
عمعق.
چون ز بازو سیف جان انجام را بالا کند
...
[مشاهده متن کامل]

پیش او صد خصم باشد همچو سیف ذوالیزن.
سوزنی.
نه شکنجی که بود جان انجام
بل شکنجی که بود تیزآهنج.
سوزنی.
چو دم بد آنکه برآمد سیاه پوشیده
گرفته در کف زربخش تیغ جان انجام.
رضی الدین نیشابوری.

ماری
جان در. [ دَ ] ( نف مرکب ) جلاد. ( ناظم الاطباء ) . درنده ٔ جان . قاتل . کشنده . || جاندار. ذی روح . ( ناظم الاطباء ) .
مرگ آفرین
جان انجام. [ اَ ] ( نف مرکب ) جان بآخر رساننده. خاتمه دهنده ٔ جان. جان پایان دهنده. کُشنده :
بروز بزم بود آفتاب گوهربار
بروز رزم بود اژدهای جان انجام.
عمعق.
چون ز بازو سیف جان انجام را بالا کند
...
[مشاهده متن کامل]

پیش او صد خصم باشد همچو سیف ذوالیزن.
سوزنی.
نه شکنجی که بود جان انجام
بل شکنجی که بود تیزآهنج.
سوزنی.
چو دم بد آنکه برآمد سیاه پوشیده
گرفته در کف زربخش تیغ جان انجام.
رضی الدین نیشابوری.

قاتل، قتال، مرگبار، مهلک، هالک

بپرس