پرت

/part/

    distracted
    flung
    thrown down
    out of the way
    outlying
    straggling
    digressed
    deviated
    out
    nonsense
    silly talk
    digressive
    out - of - the - way
    devated

فارسی به انگلیسی

پرت اندیشی
distraction

پرت سعید
[geog.] port said

پرت شدن
flop

پرت شدن از موضوع
digress, digression

پرت گفتن
ramble, to talk nonsense

پرت و پلا
digressive, incoherent, nonsense, scattered about, [n.] nonsense

پرت و پلا گفتن
rave

پرت کردن
cast, clap, hurtle, pelt, slap, throw, toss, tumble, to throw, to hurl, to cause to digress

پرت کردن با بی دقتی
sling

پرت کردن با زور و شدت
hurl

پرت کردن با شتاب
sling

پرت کردن با شدت
fling

پرت کردن حواس کسی
baffle

مترادف ها

bullshit (اسم)
مزخرف، پرت

pier (اسم)
لنگر گاه، موج شکن، پایه پل، پرت، ستون، اسکله، جرز

port (اسم)
لنگر گاه، پرت، مخرج، درب، درگاه، در رو، بندرگاه، بندر، بندر ورودی، مبدا مسافرت، دورازه، شراب شیرین

out-of-the-way (صفت)
دور، پرت، دنج، دور دست، غیرقابل دسترس

departed from the subject (صفت)
پرت

flung (صفت)
پرت

digressed (صفت)
پرت

desultory (صفت)
بی ترتیب، بی قاعده، پرت، درهم و برهم، بی ربط

outlying (صفت)
دور افتاده، پرت، دور از مرکز

straggly (صفت)
اواره، دور افتاده، پرت، پراکنده

deviated (صفت)
منحرف، پرت

wide (صفت)
وسیع، نامحدود، فراخ، پهناور، پهن، عریض، گشاد، پرت، بسیط، زیاد، کاملا باز

solitary (صفت)
مجرد، تنها، پرت، منزوی، تک، منفرد

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
واژه ی پرت از ریشه ی واژه ی پریدن فارسی هست.
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

پرتپرتپرتپرت
پرت دادن به چم ( معنی ) جا خالی دادن شنیدم. پرت در این گفته از کجا می آید؟
بندر
کارگاه سنتی پارچه بافی که به سه گونه سنتی آن را من تا کنون مشاهده کرده ام بی سوادی هم نعمت بزرگی است پروردگار آمرزش پذیرد مادر بزرگم را از روستای پسنگر سبزوار بود مانند دیگر بیسوادان زادگاهش پسنگر را هیچگاه
...
[مشاهده متن کامل]
مثل با سوادان عرب مسلک اصلا فسنقر نگفت پرت را فرت نگفت سپوت را سفوت یا پوت را فود یا فوت نگفت الان مشکوکم نمیدانم پود صحیح است یاپوت بگذریم هر کار گاهی از دوتاپافشاره که ما در دستگاه های ماشینی و جاز موسیقی به آن پدال میگوئیم ولی قشر بیسواد پافشارِ میگوئیم در پارسی ه تنهای آخر یا ه کلاه نداریم که عرب تصغیر و تانث جنسیت میکند بلکه ما با واکه یارهجای کسره پا فشارِ می نویسیم

پِرت به معنای دوریز، ضایعات، پسماند
واژه ی پِرتو متشکل پرت او ( آب ) به معنای ادرار
گویش طالقانی ( قدیمی )
پرتاب یک واژه ی پارسی است. گویا واژه ی پرت نیز کوتاه شده ی پرتاب باشد.
پرت شدن، پرتاب شدن: افکنده شدن، رها شدن، انداخته شدن و. . .
پارسی را پاس بداریم.
پِرت در گویش بهبهانی در استان خوزستان به چَم: مَتَلَک و نیش و کنایه انداختن است.
پرت کلمه ای تورکی است که از پارتلاماق به معنی منفجر شدن و پراکنده شدن گرفته شده و اسم پارتها هم که از اقوام ساکایی جدا شده بودند به همین دلیل پارت گذاشته شده است
در تداول عامه. dork
فرستادن، انداختن، سقوط دادن بیشتر معنی میده. مثلا کلید رو پَرت کن. یعنی کلید رو بفرست یا بنداز
پِرت : [عامیانه، اصطلاح] اسباب خرده و متفرقه ( مانند خرت و پرت ) .
پَرت : [عامیانه، ضرب النمثل ] بی معنی، مزخرف، دور افتاده، خلوت.
اوت
از دست رفتن - هدر رفتن
در زبان لری بختیاری به معنی
پرتاب
Pert
پرُت یا پارُت ( Parrot ) واژه ای انگلیسی است به معنی طوطی.
«به طرف کوههای بی بی شهربانو رفتیم. یک خرگوش حضرت والا شکار فرمودند. [. . . ] بعد اردک زیاد در هوا نمایان شد. من یک تیر در هوا انداختم نخورد. کبوتر هم زیاد بود. پرت زیادی هم بود. [. . . ] چای صرف شد. نماز را به جا آوردیم . آقای عماد السلطنه یک پرت زدند. محمد میرزا هم یک پرت زد».
...
[مشاهده متن کامل]

قهرمان میرزا عین السلطنه: روزنامه خاطرات عین السلطنه ( جلد اول ) ، به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار ، انتشارات اساطیر 1374 ، ص 148

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس