ویران

/virAn/

    desolate
    dilapidated
    fallen
    ruinous
    tumbledown
    waste
    derelict
    ruined

فارسی به انگلیسی

ویران سازی
rape

ویران سازی عمدی به خاطر بد کارکردن
destruct

ویران شدن
waste

ویران نشدنی
indestructible, inviolable

ویران نکردنی
indestructible

ویران کردن
destroy, devastate, ruin, unmake, waste, rape, wreck, ravage, to ruin, to lay waste

ویران کردن با توطئه
mine

ویران کردن با شدت
wreck

ویران کردن در اثر اتش سوزی
guts

ویران کردن ساختمان
demolish

مترادف ها

desolate (صفت)
متروک، خراب، ویران، حزین، بی جمعیت

ruinous (صفت)
خراب، ویران، ویرانگر، خانمان برانداز، خراب کننده

subversive (صفت)
واژگون، ویران، وابسته به خرابکاری

dilapidated (صفت)
ویران، مخروب، پاره پاره

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

ویرانویرانویرانویرانویران
درزبان سنگسری به ویرانه قُر نوا و یا خاکچال و به آثار باقی مانده از ویرانه گافه گویند
یَباب ، یَبات
ویران بی گمان واژه ای پارسی است و پهلوی آن به شیوه اَویران است.
واژه ویران
معادل ابجد 267
تعداد حروف 5
تلفظ virān
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: avērān، مقابلِ آباد] ‹بیران›
مختصات ( ص . )
آواشناسی virAn
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
با سپاس از همیاری دوستان با نگر به اینکه بی یا بدونه در گذشته اَبی بوده گویا ابیران = اَبی ران به چم بدون ران ( اقدام و عمل یا سازندگی و جاری کردن ) به بیران یا ویران بدل شده و ویران = بیران = بدون ( نا ) سازندگی و خراب کردن
ویران : فرو ریختن ،
ویران به معنی نابود، خراب ، ویران، نااباد
اگه بشه مفرد رو هم بدید
یباب ، بایر، خراب، خرابه، فروریخته، مخروب، مخروبه، منهدم، ناآباد، ویرانه
در پارسی پهلوی "اویران" بوده که از دو بخش ا ( پیشوند منفی ساز ) و ویران ( زیبا و دلکش ) ساخته شده بود و در پارسی نوین پیشوند "ا" برداشته شده، مانند امرداد ( نمردنی ) که امروز شده مرداد ( مردنی ) !
از پیوند وی به معنی عدم ونابودی و پسوند ران ساخته شده است
یبات
یباب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس