نیازمند

/niyAzmand/

    necessitous
    needful
    needy
    poor

فارسی به انگلیسی

نیازمند به تعمیر
run-down

نیازمند به دو نفر
two-handed

نیازمند به سرمایه گذاری زیاد
capital-intensive

نیازمند به شسته شدن
wash

نیازمند به کار
jobless

نیازمند به کار شدید
laborious

نیازمند بودن
want, need

مترادف ها

destitute (صفت)
عاری، خالی، بی چاره، نیازمند، لات و لوت

needy (صفت)
محتاج، فقیر، نیازمند، مستمند

needful (صفت)
ضروری، نیازمند، نا گزیر، لازم، بایا، مایحتاج

پیشنهاد کاربران

In need
صاحب نیاز. [ ح ِ ] ( ص مرکب ) نیازمند :
سکندر به آن خلق صاحب نیاز
ببخشید و بخشودشان برگ و ساز.
نظامی.
in need of
لازمه
کسی که به کمک نیاز دارند
In want
فقیر
تهی دست
حاجتمند
کسی که به چیزی نیاز دارد
تهی دست بودن

حاجتمند

بپرس