نوازش کردن


    caress
    coddle
    pet
    stroke
    soothe
    snog
    to caress
    to fondle

فارسی به انگلیسی

نوازش کردن از روی عشق
fondle

نوازش کردن از روی محبت
fondle

مترادف ها

fondling (اسم)
نوازش کردن

stroke (فعل)
زدن، نوازش کردن، لمس کردن، سرکش گذاردن

blandish (فعل)
چاپلوسی کردن، نوازش کردن، ریشخند کردن

coax (فعل)
چاپلوسی کردن، نوازش کردن، ریشخند کردن، چرب زبانی کردن

baby (فعل)
نوازش کردن

fondle (فعل)
نوازش کردن، ناز ونیاز کردن

coddle (فعل)
نوازش کردن، نیم پز کردن، اهسته جوشاندن یا پختن، با دقت زیاد بکاری دست زدن

pet (فعل)
نوازش کردن، بناز پروردن

pat (فعل)
نوازش کردن، اهسته دست زدن به، چونه زدن، دست نوازش بر سر کسی کشیدن

canoodle (فعل)
نوازش کردن

cuddle (فعل)
نوازش کردن، در اغوش گرفتن، در بستر راحت غنودن

dandle (فعل)
نوازش کردن، بالا و پایین انداختن

پیشنهاد کاربران

بپرس