fondling (اسم)نوازش کردنstroke (فعل)زدن، نوازش کردن، لمس کردن، سرکش گذاردنblandish (فعل)چاپلوسی کردن، نوازش کردن، ریشخند کردنcoax (فعل)چاپلوسی کردن، نوازش کردن، ریشخند کردن، چرب زبانی کردنbaby (فعل)نوازش کردنfondle (فعل)نوازش کردن، ناز ونیاز کردنcoddle (فعل)نوازش کردن، نیم پز کردن، اهسته جوشاندن یا پختن، با دقت زیاد بکاری دست زدنpet (فعل)نوازش کردن، بناز پروردنpat (فعل)نوازش کردن، اهسته دست زدن به، چونه زدن، دست نوازش بر سر کسی کشیدنcanoodle (فعل)نوازش کردنcuddle (فعل)نوازش کردن، در اغوش گرفتن، در بستر راحت غنودنdandle (فعل)نوازش کردن، بالا و پایین انداختن