میدان

/meydAn/

    arena
    compass
    place
    plaza
    scope
    square
    field
    open space
    furlong
    [fig.] range
    liberty ofaction

فارسی به انگلیسی

میدان اسب دوانی
race - course, racecourse

میدان الکتریکی
electric field

میدان برقی
electric field

میدان برکشندی
magnetic field

میدان تمرین اسب های اسب دوانی
paddock

میدان تیر
range, rifle range

میدان جنگ
field

میدان چمن پوش
green

میدان دید
eyesight, visibility

میدان سیرک
ring

میدان شهر
forum, piazza

میدان عملیات رزمی
field

میدان مسابقه
raceway

میدان مغناطیسی
magnetic field

میدان مین
minefield

میدان نبرد
battlefield

میدان نفتی
oil field

میدان ورزش ویژه سوارکاری و سیرک
hippodrome

میدان یخ بازی
rink

مترادف ها

amplitude (اسم)
فراوانی، کمال، انباشتگی، درشتی، فراخی، دامنه، نوسان، میدان نوسان، بزرگی، میدان، استعداد، فاصلهء زیاد، فضا داری

ground (اسم)
پا، سبب، زمین، خاک، میدان، زمینه، پایه، اساس، مستمسک، ملاک، کف دریا

place (اسم)
جا، فضا، میدان، موقعیت، صندلی، مکان، وهله، جایگاه، محل

field (اسم)
زمین، صحرا، میدان، پهنه، عرصه، رشته، دایره، مرغزار، دشت، مزرعه، کشتزار

plaza (اسم)
بازار، میدان، میدان عمومی، میدان محل معامله

ring (اسم)
محفل، میدان، طوق، حلقه، عرصه، گود، گروه، ناقوس، طنین صدا، زنگ اخبار، طنین، چنبر، طوقه، انگشتر، صحنه ورزش، جسم حلقوی، صدای زنگ تلفن

scope (اسم)
هدف، حوزه، وسعت، میدان، قلمرو، ازادی عمل، نوسان نما، میدان دید، طرح نهایی، نقطه توجه

square (اسم)
محوطه، میدان، عرصه، چهار گوش، مربع، مجذور، چارگوش، توان دوم

battlefield (اسم)
میدان، مصاف، میدان جنگ، رزمگاه، نبردگاه، عرصه منازعه، میدان جنگ/میدان نبرد

forum (اسم)
بازار، میدان، محکمه، دادگاه، دیوانخانه، محل اجتماع عموم

band (اسم)
اتحاد، میدان، باند، نوار، ارکستر، روبان، بند و زنجیر، لولا، دستهء موسیقی، باند یا بانداژ، نوار زخم بندی، نوار پیچیدن، فتق بند، تسمه یا بند مخصوص محکم کردن

purview (اسم)
حدود، وسعت، میدان، چشم رس، میدان دید، حدود صلاحیت، مواد اساسی، قلمرو اجراء

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید
واژه ی میدان از فارسی در عربی هم رفت هست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

میدانمیدانمیدانمیدانمیدان
∆ از واژه “مئیدیانا” در زبان پهلوی که در پهلوی هم از زبان اوستا وارد شده.
∆ در فارسی میانه “مئیدان”
∆ این واژه به عربی هم وارد شده؛ عربی آن “مَیدان”
∆ به چم بوم ( محل ) گسترده و باز برای نبرد یا گردهمایی
فرجام اینکه این واژه ریشه فارسی داره.
میدان در اصطلاح کلی به معنی عرصه و جولانگاه ارائه کارهای مختلف است حالا ممکن است این عرصه ظاهری و یا باطنی باشد. در یک تعریف عامه دیگر به جاده های گرد و معمولاً دایره ای شکل میدان یا فلکه می گیوند.
عرصه ، ساحت، زمین
حمید رضا مشایخی - اصفهان
میدان ( اوکراینی: Майдан ) یک فیلم در ژانر مستند به کارگردانی سرگئی لوزنیتسا است که در سال ۲۰۱۴ منتشر شد.
میدان
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/میدان_(فیلم_۲۰۱۴)
میدان ( به زبان انگلیسی:The Square، به زبان عربی:المیدان ) یک فیلم مستند مصری - آمریکایی به کارگردانی چیهان نچیم و محصول سال ٢٠١٣ میلادی است.
داستان فیلم درباره مبارزه شش نفر در انقلاب مصر می باشد که از آخرین روزهای سلطنت حسنی مبارک شروع می شود. . .
میدان
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/میدان_(فیلم_مستند)
‏The simple answer to this question is that “maidan” ( sometimes spelled “maydan” or “majdan” ) is a loan word into Ukrainian ( and also into Russian ) from Turkish, or from the Turkic languages of Central
...
[مشاهده متن کامل]
Asia. In those tongues, a maidan was an open place where trade or military exercises took place.

میدان می دان. دشت داشتن. کوه کاب قاب بسته . دریا دریو درهء آب . دیر در دیل دل.
میداُن
گِردالگاه
یقینا - میدان - از واژه - میدیو - اوستایی به چیم - میان - ومرکز گرفته شده که ریشه در زبانهای هندواروپایی دارد. لغات mezzo وmeduim و mediation ازهمین ریشه است. پس - میدان - یعنی - مید - و - ان - نسبت که مکان مرکز شهر را می رساند. واژه - میدیو زرم - در اوستایی به چیم - میانه بهار - می باشد.
میدان در ترکی به معنای “وسط، بِین” هم هست.
در مورد کلمۀ میدان meydan در زبان ترکی:
میدان meydan = محل گره خوردگی، محل بند آمدن چند خیابان ، محل جمع شدگی و تجمع، فضا، بیرون، دور از، خارج از منزل، عرصه، راه، محوطه، چارچوب، مربع، حصار، لحظه، زمان، درنگ، ایست، توقف، سکون، مکث، وقفه، فرصت، مهلت، تأمل، وقوع، درگیر، توالت، مستراح، و. . .
...
[مشاهده متن کامل]

meydana �ık میدانا چیک=خارج شو به میدان، بیا بیرون، بیا بیرون از خانه، خارج شو از خانه ( فضا، جایگاه، محل، مکان، و. . . )
oňa me�dan berme اُنگا میدان بِرمه= به او میدان ( فضا، فرصت، و. . . ) نده
Me�danda �ygnanmak میداندا ییگنانماک، Meydanda toplaşmaq، Meydanda toplanmak= در میدان جمع شدن
bir meydan durmak بیر میدان دورماک= لحظه ای ایستادن و توقف کردن، و. . .
uzaq meydana gitdy اوزاق میدانا گیتدی= راه دوری رفتت
Ş�her me�danynda �ygnandilar شَهِر میدانیندا ییگناندیلار، Onlar şəhər meydanına toplaşıblar = در میدان شهر جمع شدند
meydana gelmek میدانا گِلمک= به وقوع پیوستن، به میدان آمدن
meydana gitmek میدانا گیتمک=به میدان رفتن، به محوطه بیرون از خانه رفتن، برای توالت کردن رفتن، دستشویی کردن، ( در گذشته محل خاصی برای توالت نبود وبرای دستشویی و توالت به محوطۀ بیرون و دور از خانه می رفتند ) ، به توالت رفتن
wurş meydany وُرش میدانی، d�y�ş meydanı= میدان جنگ، عرصۀ کارزار
bir meydandan geler بیر میداندان گِلِر=یک مدتی دیگر ( یک لحظۀ دیگر ، و. . . ) می آید

در لهجه ی هزارگی واژه مَی و مَی خوردن نوع خاصی از حرکت هست که دو تا رقیب در هنگام مبارزه انجام می دن و قبل حمله چند قدم عقب می رن یا به سمت چپ و راست.
میدان یعنی محل انجام دادن این حرکت. یعنی محلی که مردم جمع میشدن و رقابت های محلی مثل کشتی گیری و . . انجام می شده. الان هم در خراسان به فضاهای باز که مناسب برگزاری مسابقات هست میدانی یا میدان میگن.
...
[مشاهده متن کامل]

میدانگاه
واژه یا کلمه میدان در اصل و ریشه به شکل مَی دان بوده است به معنای مَی یا شراب شناس. البته می یا شراب سرمست کننده ملکوتی یا آسمانی و نه مَی و شراب زمینی که حاصل از انگور و کشمش یا جو و گندم و برنج باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

محتوای این کیهان یا جهان هم در ظرف نگهدارنده مشغول انجام نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض و بر اثر آن مشمول حال وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی می باشد، گویا که آن می یا شراب ملکوتی را تا آخرین قطره نوشیده و بطور کامل و جاودانه سر مست اثرات آن شده بوده باشد. هر متفکر و اندیشمندی که به ماهیت ظرف نگهدارنده محتوای این کیهان یا جهان یعنی مکان و بیمکانی مطلق پی برده بوده باشد یا در آینده به آن پی ببرد، خود بخود سرمست آن می و شراب آسمانی شده یا می شود. و اگر به این سطح از وقوف و آگاهی و بیداری و هوشیاری ارتقاء یافته و دانسته بوده باشد که لحظه جاودانه حال یعنی نوسانگر دو قطبی زمان و بیزمانی مطلق به عنوان بعد چهارم فضای هندسی سه بعدی یعنی مکان و بیمکانی مطلق روی همدیگر و به عنوان عظیم ترین نیروی موجود در طبیعت و کیهان، دو نقش و وظیفه اصلی و عمده را عهده دار می باشد؛ یکی رقم زدن طول عمر موجودات و کیهان و دیگری سوق یا حرکت دادن محتوای کیهان بدون وقفه و بطور خستگی ناپذیر بسوی آینده و وقوع مه بانگ بعدی ، آنگاه میزان سرمستی وی به اوج اعلا خواهد رسید و تا آخر عمر یک لحظه یاس و افسردگی و نومیدی بر فعالیت های قوای ادراکی فهم و عقل و طبع او غلبه نخواهند کرد. اگر هم به این حقیقت برسد که خمیر مایه ساختاری این دنیا نه جرم است و نه انرژی و نه ماده و روح و روان و نه عقل و نه تار ها یا ریسمان های انرژی باز و بسته به شکل نماد های عددی علم اینفورماتیک یعنی ( I , 0 ) در ابعاد پلانک، بلکه ذرات چهار بعدی زمانمکان نسبی انشتاین و ذرات چهار بعدی بیزمانی بیمکانی نسبی روی همدیگر و هردو در ابعاد پلانک تحت عنوان نوسانگر های بنیادی هشت بعدی، آنگاه تا به قیامت کبرا سرمست باقی خواهند ماند. ایده های طلائی و منور و درخشان اعصار دور دست باستان در سرزمین های ایران و هندوستان یعنی راز ها و معانی حقیقی و ژرف و نهفته در پشت پرده ظاهر گردونه مهر ایرانیان و چرخه تولد و مرگ هندوان در بررسی و شرح و توضیح چگونگی جاودانه بودن عشق و زندگی انسانی و ایده طلائی و منور و درخشان در سرزمین یونان یعنی دنیا های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار از دیدگاه دموکریت فیلسوف برجسته یونان باستان ماقبل سقراط و افلاطون و ارسطو بجای خود جاودانه باقی اند. هر متفکر و اندیشمندی که با این ایده ها آشنا شود و راز و معنای آنها را فهم و درک نماید، دیگر بطور جاودانه از می و شراب الهی یا خدائی سرمست خواهد بود و نیازی هم به پایکوبی و رقص سماء بسان مولانا و شمس نخواهد داشت.
حد یا مرز بالایی و پائینی میدان امواج الکترومغناطیس ماکسول در علم فیزیک هنوز تعیین نگردیده اند، یعنی مقدار یا اندازه بلند ترین طول موج با کمترین فرکانس ( یا بخاطر پارسی زبانان : بسامد ) از طرف بالا و کوتاه ترین طول موج و بزرگترین فرکانس از طرف پائین و پریود یعنی طول زمانی طی این دو موج توسط ذرات نور با سرعت حدود ۳۰۰ هزار کیلومتر بر ثانیه در خلاء .
تنها کسی که از آن می آسمانی اشاره شده در بالا سرمست شده بوده باشد، می داند که این حد ها چقدر می باشند.

میدان، برای دانستن واژه میدان لازم است واژه میان بررسی شود.
واژه میدان هم ریشه باواژه میان. میدان از دو واژه می - دان با پسوند دان یا جایگاه مانند گل - دان.
و میان - از ریشه هند و اروپائی مدیوس medyos که از دو بخش me میان dhi یا جایگاه و ظرفیت.
...
[مشاهده متن کامل]

در فارسی باستان مدیان madyana ودر اوستا مذیا madiya ودر سانسکریت مدهیا madhyah ودر لاتین medius ودر یونانی مزوس mesos . میدان در عربی بهمین نام آمده است

آوردگاه
میانگاه
میانجای
میدان شهر = جایی خاصی از شهر بوده که باید ویژگی خاصی داشته که به ان نام نامیده شده
میدان بی شک به گرد بودن آن نیست بلکه به جایی گفته می شده که میتوانسته باش ( حاضرین ) های زیادی را در خود جای دهد یا اینکه از پیش مردم زیادی در آن به دلایلی جای داشتند که به همان دلیل میدان گفته شده.
...
[مشاهده متن کامل]

ریشه شناسی میدان
بخش یک = می یا مید
اگر می را از me بدانیم یعنی من یا خویشتن و اگر انرا از می ( شراب = اب درخت مو که به دلیل رونده بودن ساقه های ان بدان مو میگویند ) - این مو همانیست که به مو انسان یا حیوان به دلیل رونده بودن گفته شده پس به این دال شراب را می ( mey ) گویند چون از تعرق درختی بوده که همچون مو رونده است.
در ثمر می میتواند به روندگی و رونده بودن گفته شود
بخش دوم = دان
دان را پیشتر ریشه یابی کردم که دان / دانه / دانستن / گلدان / چمدان همگی نشان از آن دارد که چیزی را درون خود جای میدهد که در گلدان به زبان ساده میشود جای قرا دادن گل اما در دانه یا دانا شاید سوال باشد که آن چیست؟
خب دانه یعنی چیز کوچکی که درون خود چیزی را قرار داده چرا که به دلیل اینکه کاشته میشود از درونش چیزی رشد میکند و دانا یعنی کسی که چیزهای بسیاری را درون خود قرار داده است ( یاد گرفته ) درثمر ( نتیجه ) دان که کارواژه اصلی آن دانستن است یه چم درون خود قرار دادن است و چون این درون پذیری نشان از کسب و پذیرش چیزی را دارد چمار و معنای قرار دادن را پیدا کرده که در گلدان / چمدان آنرا میبینیم
در ثمر ( نتیجه ) میدان = می دان = رونده پذیر = رونده قرار ده = جایی که روندگان را درون خود می پذیرد = جایگاه مردم که در تکاپو هستن
اما نمیتواند شراب دان باشد = چرا که جایگاه شراب نبوده و اینکه میدان شکار و میدان تیر در گذشته نیز بکار میرفته که به چم روندگانیست ( مردم ) که شکار / تیر اندازی میکنند
همچنین به چم شلوغی نیز می باشد چون در این روندگی و تکاپو شلوغی حاصل میشده و میتواند استعاره از شلوغی نیز باشد
به او میدان بده = استعاره از به او فرصت دادن ( به او روندگی مقرر کن ) - در همه اینا به روندگی و پویایی میرسیم پس می ( mey ) به چم مو و روندگیست ( درخت مو نیز به اینکه رونده می باشد بدان مو میگفتند ) ( همچنین در زبان مازندرانی به موی سر می mi میگویند ) و این نشان میدهد میدان = رونده پذیر = جایی که روندگان ( مردم ) را در خود میپذیرد.
با سپاس

گردگاه
مِیدان
این واژه ای پارسی است :
مِیدان : مِید - آن
مِید = به مینه ء میان ، وسط است و هم ریشه با :
انگلیسی : middle
آلمانی : mitte
- آن = پسوند جا و مکان است مانند : ایران : ایر - آن
پس مِیدان جایی است در میان و وسط شهر و خیابان ها.
...
[مشاهده متن کامل]

اگرچه دیدگاه دیگری می گوید که :
مِیدان : مِی - دان
مِی = شراب ، باده
دان = پسوند جا و مکان
روی هم رفته جایی که در گذشته ها در میانهء شهر مِی مینوشیدند .

عرصه، فلکه
میدان : به ظرف گلی مدور شبیه تقار که در آن شراب را نگه می داشتند میدان می گفتند و کم کم به محوطه وسط آبادی نیز اصطلاحاً میدان گفته شده است.
میدان چون مینو : کنایه از زمین
( تو پنداری که بر بازی است این میدان چون مینو
تو پنداری که بر هَرزه است این ایوان ِ چون مینا )
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص 256. )

square
گویا میدان ریشه در زبان های ایرانی دارد
فلکه

من کوردم و اسم پدرم میدان هست ولی فکر میکنم که میدان تغییر یافته میلان بود که اسم یک ایل کورد بود . برام عجیبه و اگه کسی چیزی میدونه خوشحال میشم بگه
فلکه، ساحت، عرصه، فضا، گستره، محوطه، جولانگاه، صحنه، معرکه، رزمگاه، مصافگاه، زمینه فعالیت و. . .
فلکه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)

بپرس