زیبا، برازنده، لطیف، ظریف، شیک و مد، موزون، با سلیقه، مطابق مد روز
harmonic(صفت)
خوش اهنگ، همساز، هم اهنگ، موزون، هارمونیک
symphonious(صفت)
هم نوا، هم اهنگ، موزون، هم اوا
lilting(صفت)
خوشحال، موزون، خوش نوا
well-proportioned(صفت)
موزون، معتدل
well-shaped(صفت)
موزون، خوش هیکل
symphoniously(قید)
موزون
پیشنهاد کاربران
∆ ریشه فارسی باستان: vazaiti ( وَزَئیتی ) چم: سنجیدن، اندازه گیری ∆ دگرش ( سیر تحول ) تاریخی: فارسی باستان: vazaiti ( وَزَئیتی ) فارسی میانه: vazan ( وَزَن ) فارسی نو: vazn ( وزن ) ... [مشاهده متن کامل]
∆ هم خانواده های امروزی: وزنه موزون توزین میزان موازنه جالبه بدونید که این واژه از ریشه های کهن ایرانیه و سپس وارد عربی شده، نه وارو ( برعکس ) !
سنگیده
لیوم
موزون . . خوش آهنگ
ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش مولوی دیوان شمس
موزون در اصل از ماده وزن گرفته شده که به معنی شناسائی اندازه هر چیز است . بنابراین موزون به معنی چیزی است که با شاسایی اندازه و سنجیده ساخته شده باشد . به عبارتی دیگر تمام اجزای آن متناسب با هم باشند .