موزون

/mowzun/

    euphonious
    graceful
    harmonious
    lilting
    measured
    poetic
    rhythmic
    rhythmical
    tuneful
    just
    symphonic
    well - proportioned
    elegant

فارسی به انگلیسی

موزون بودن
grace

موزون و مکرر گفتن
chant

موزون کردن
chime, harmonize

مترادف ها

tunable (صفت)
تنظیم پذیر، کوک، خوش اهنگ، موزون، خوش نوا

elegant (صفت)
زیبا، برازنده، لطیف، ظریف، شیک و مد، موزون، با سلیقه، مطابق مد روز

harmonic (صفت)
خوش اهنگ، همساز، هم اهنگ، موزون، هارمونیک

symphonious (صفت)
هم نوا، هم اهنگ، موزون، هم اوا

lilting (صفت)
خوشحال، موزون، خوش نوا

well-proportioned (صفت)
موزون، معتدل

well-shaped (صفت)
موزون، خوش هیکل

symphoniously (قید)
موزون

پیشنهاد کاربران

∆ ریشه فارسی باستان:
vazaiti ( وَزَئیتی )
چم: سنجیدن، اندازه گیری
∆ دگرش ( سیر تحول ) تاریخی:
فارسی باستان: vazaiti ( وَزَئیتی )
فارسی میانه: vazan ( وَزَن )
فارسی نو: vazn ( وزن )
...
[مشاهده متن کامل]

∆ هم خانواده های امروزی:
وزنه
موزون
توزین
میزان
موازنه
جالبه بدونید که این واژه از ریشه های کهن ایرانیه و سپس وارد عربی شده، نه وارو ( برعکس ) !

سنگیده
لیوم
موزون . . خوش آهنگ
ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این
بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش
مولوی دیوان شمس
موزون در اصل از ماده وزن گرفته شده که به معنی شناسائی اندازه هر چیز است . بنابراین موزون به معنی چیزی است که با شاسایی اندازه و سنجیده ساخته شده باشد . به عبارتی دیگر تمام اجزای آن متناسب با هم باشند .
اهنگین
یایانه=دروغه
کلمه بالا 👆=معنی👆
خوش ترکیب
خوش اهنگ
مرتب

هماهنگ . مرتب. دارای نظم
هماهنگ - سنجیده
ریتم
هماهنگ

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس