معروف

/ma~ruf/

    big
    famed
    famous
    known
    name
    notorious
    proverbial
    renowned

فارسی به انگلیسی

معروف به
alias, so-called

معروف به پرخوری
notorious gluttony

معروف به روحی
known as ruhi

معروف بودن به
repute

معروف سازی
build-up, buildup

معروف کردن
familiarize

مترادف ها

well-known (صفت)
ستوده، مشخص، پیش پا افتاده، مشهور، واضح، معروف، نیکنام

famous (صفت)
ستوده، مشخص، عالی، برجسته، مشهور، سربلند، معروف، نامی، نبیه، بلند اوازه، اعظم

introduced (صفت)
معروف

presented (صفت)
معروف، پیشکشی، معروض علیه

offered (صفت)
معروف، پیشکی

reported (صفت)
معروف

stated (صفت)
معروف

submitted (صفت)
معروف

پیشنهاد کاربران

نامور، اسمی، شهیر
حمید رضا مشایخی - اصفهان
معروف
برابر پارسی:نامدار، شناخته شده
مشهور ، نامی ، روشناس ، بلندآوازه
روشناس ( بیهقی )
مرسوم، متداول، رایج،
نام آشنا
🇮🇷 همتای پارسی: شناخته 🇮🇷
واژه معروف
معادل ابجد 396
تعداد حروف 5
تلفظ ma'ruf
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [عربی]
مختصات ( مَ ) [ ع . ]
آواشناسی ma'ruf
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
...
[مشاهده متن کامل]

در پارسی می شود سرشناس نامدار این واژه بهتر واژگان جایگزین برای واژه صد درصد عربی معروف است.

در تعریف اول صفحه: مترادف معروف:. . . منکر.
عجب!
معروف=منکر!
پس دقّت کارشناسان کجاست؟
من هم میخوم معروف بشم!
این اساس مصائب بشر.
نامور
معروف =مستجمع تمام خوبیها
شناخته شده، سرشناس
بلندنام ؛ نیکنام و مشهور. ( ناظم الاطباء ) :
بلندنام همام از بلندنام گهر
بزرگوار امیر از بزرگوار تبار.
فرخی.
ستوده پدر خویش و شمع گوهر خویش
بلندنام و سرافراز در میان تبار.
فرخی.
صاحب هنر و بلندنام است
...
[مشاهده متن کامل]

اسباب بزرگیش تمام است.
نظامی.
مجنون که بلندنام عشق است
از معرفت تمام عشق است.
نظامی.
گرچه کرمت بلندنام است
در عهده عهد ناتمام است.
نظامی.
گفت ای شرف بلندنامان
بر پای ددان کشیده دامان.
نظامی.
- بلندنام شدن ؛ نیکنام و مشهور شدن :
بدان طمع که به دادن بلندنام شوی
بدان دهی که زپس مر ترا دهد دشنام.
فرخی.
بلندنام به لاف و گزاف نتوان شد
به بال کرکس نتوان به چرخ کرد صعود.
صائب ( از آنندراج ) .

معروف در لغت به معنی شناخته شده ( از ماده عرف ) و منکر به معنی ناشناس ( از ماده انکار ) است .
و به این ترتیب کارهای نیک ، اموری شناخته شده ، و کارهای زشت و ناپسند ، اموری ناشناس معرفی شده اند . چه اینکه فطرت پاک انسانی با دسته اول آشنا و با دوم نا آشنا است ! ( تفسیر نمونه ج : 3 ص : 37 )
مشهور
معروف مثل: سعید معروف
کهن آوازه . [ ک ُ هََ / هَُ زَ / زِ ] ( ص مرکب ) که آوازه ای قدیم دارد. که شهرتی دیرین دارد : پیشتر از جنبش این تازگان نوسفران و کهن آوازگان . نظامی .
Popular

بلندآوازه
میتوانستید معنی کلمه را هم بگویید.
معروف یعنی
سرشناس
شناخته شده

اسمی، بنام، خنیده نام، خوش نام، زبانزد، سرشناس، شناخته، شهره، شهیر، مشهور، نام آور، نامدار، نامور، نامی، نیکی، حسنه، دانسته، منکر
کل معروف احسان : هرخوبی ، نیکوکاری است .
معروف : خوبی ، نیکی .
سرشناس
معنی معروف میشه مشهور 👗
نام آشنا، مشهور
پُرنام = پر نام
Popular=famous
Well_know
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس