مطمئن

/motma~en/

    assured
    confident
    definite
    sound
    positive
    safe
    secure
    sure
    tried
    hunky-dory
    certain

فارسی به انگلیسی

مطمئن به طور صد در صد
cocksure

مطمئن ساختن
to assure

مطمئن نبودن
doubt, hesitate

مطمئن کردن
assure, reassure

مترادف ها

sure (صفت)
قطعی، مسلم، محقق، مطمئن، خاطر جمع، پشت گرم، یقین، استوار، متقاعد، از روی یقین، راسخ یقینا

assured (صفت)
جسور، مسلم، مغرور، مطمئن، امن، بیمه شده، خاطر جمع

safe (صفت)
صحیح، مطمئن، امن، بی خطر، محفوظ، محفوظ از خطر، ایمن، اطمینان بخش، صدمه نخورده

confident (صفت)
بی پروا، راز دار، مطمئن، دلگرم

secure (صفت)
محکم، مطمئن، امن، بی خطر، استوار، محفوظ، ایمن، در امان

persuaded (صفت)
مطمئن

پیشنهاد کاربران

در پارسی میانه واژه ی' اَبستان'، 'اَبستام' بمعنای معتمد، مطمئن، پشتگرم، و صفت 'اَبستانی'، 'اَبستامی' بمعنای 'اعتماد، پشتگرمی، اطمینان' بکار می رفته اند، و بر خلاف پندار بسیاری از پارسی زبانان، این واژگان به دست فراموشی سپرده نشده اند، بلکه در ادبیات پارسی نو به صورت 'وستام' و 'وستامی' دیده می شوند. این وژگان در متن 'قران قدس' که ترجمه ای ست از قران کریم به زبان پارسی، نیز بکار رفته اند. از این رو بنده پیشنهاد می کنم که واژه ی 'وستام' را به عنوان مترادف 'معتمد، مطمئن، پشتگرم'، و 'وستامی' را به عنوان هم چم 'اعتماد، اطمینان، پشتگرمی' بکار بریم.
...
[مشاهده متن کامل]

شوربختانه بسیاری از واژگان کهن پارسی که از پارسی میانه به پارسی نو رسیده، اما کمتر بکار می روند، در لغت نامه ی دهخدا، و همچنین در نبی های ( کتاب های ) سره نویسی و سره گویی نیامده اند، یا با دیسه های نادرست خود دیده می شوند . از این رو بنده و دیگران می کوشیم که پارسی زبانان را از وجود این گونه واژگان اگاه کنیم تا توان بیان شان در زبان پارسی افزایش یابد و دامنه ی لغاتی که می شناسند و بکار برند گسترده تر شود. شایان گفتن است که احیا کردن این گونه واژگان و بکارگیری انها کاری بهتر و شایسته تر از واژه سازی است، زیرا اگر همه ی ما به واژه سازی بپردازیم، هیچ هنجار و معیاری باقی نمی ماند و همه واژگان مختلفی بکار می برند و زبان پارسی آشفته و پریشان می شود. اما واژگان کهن پارسی مشخص هستند و می توان انها را در لغت نامه ها و متون پارسی میانه، و نیز برخی متون پارسی نو مانند 'قرانِ قُدس' یافت.

نمونه از کاربرد 'ابستان' در پارسی میانه:
ud har rōz *abar bāmdād dō kafčag pad kafčag ī abestān yazadān ō dahān abgandan ud āb [ī] *čē šāyēd kardan az pas xwardan pas abēgumānīhā hunsand būdan čē pad tan ud ruwān abēr sūdōmandtar. ( Jamasp - Asana, 1913, p. 154 )
ترجمه: و هر روز در بامداد دو کفچه، با کفچه اعتماد [به] ایزدان به دهان افکندن، و آبِ �چه می توان کرد� از پس [آن] خوردن، پس بی گمان [بیمار ناخرسند] خرسند خواهد شد، زیرا برای تن و روان بسیار سودمندتر [است]. ( گشتاسب و حاجی پور، 1398 )
ترجمه ی انگلیسی: and every day, just at daybreak raise two spoonfuls to the mouth, with trust in God and add the proper amount of water and consume it. Then you will be happy without entertaining doubt, which is profitable for body and soul. ( Ichaporia, 2001, pp. 755 - 756 )
منابع:
A Concise Pahlavi Dictionary by D. N Mackenzie
Parsig Database

در زبون ساسانی واژه ی تاشتی را داشتیم که به چم مطمئن بود گمان میکنم واژه ی استیگان هم همریشه ی این واژه باشه
یقین داشتن
مطمئن =خوش گمان ، بی گمان ، خوش باور، باورمند
اطمینان=خوش گمانی ، بی گمانی ، خوش باوری، باورمندی
پیشوندی در زبان پهلوی داشتیم به نام "اَ" که هم برابر "نا" بود و هم برابر "بی".
به دلیل کوتاهی آن، می توانیم آن را به "گمان" بچسبانیم تا واژه "اَگمان" ساخته شود برابر "بی گمان" یا همان "مطمئن".
می توان از این واژه بهره برد.
بدرود!
دل استوار
واژه مطمئن
معادل ابجد 140
تعداد حروف 5
تلفظ motma'en[n]
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [عربی: مطمئنّ]
مختصات ( مُ مَ ئِ ) [ ع . ] ( ص . )
آواشناسی motma'en
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
...
[مشاهده متن کامل]

منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار

اگه هنوز به آرامش نرسیدی پس؛ هنوز إیمان نیاوردی وفقط ظاهراً مؤمن هستی.
"یا أیّها الذین آمَنوا آمِنوا"
مُطمَئِن: ۱. آرام، بی - خطر، امن، ایمن ۲. دلگرم، باورمند، بیگمان، دلپر، اُستوان، اُستیگان؛ درستکار، روراست
قابل اعتماد
آرامْ دل
یا
دل آسوده
یا
آسوده دل
دِل پُر، اُستوان، اُستیگان. . .
ایوار، خست، ویستاخ، استوار
از فرهنگ برابرهای پارسی اثر ابوالقاسم پرتو
احتیاج
باور مند - خوش گمان
درود و مهر
سخن اشکان گرامی، پسندیده و درست است.
هرچند افزودن و کاستن واژه در آبادیس و هرواژه نامه، شدنی است، در بین مردمان بسیار دشوار. و این کوششی می خواهد شگفت.
آسوده دل ، دل آسوده ، آسوده خاطر ، خاطر آسوده
هیچ مطمئن نیستم که . . . . . . . . . . .
دل آسوده
من اُستیگانم: من مطمئنم
پشتگرم، یکدل
دلاسود/ دل آسود
این واژه عربی است و همیشه نباس برای واژه های عربی برابر سازی کرد ، خیلی جاها بهترین کار کنار گذاشتن آن واژه است چون اضافی اند، زبان واژه هایی را که نیاز ، خود می سازد ( اگه به راستی نیاز باشن )
مثلن در بار ه این واژه ، اگر آن را کنار بگذاریم چه می شود ؟
...
[مشاهده متن کامل]

فلانی مطمئنه : فلانی درستکاره ، نیک منشه ، پاکدسته ، نیک خواهه و . . .
وضعیت اقتصادی مطمئمنه : اقتصاد شکوفا است
من مطمئنم : من باور دارم ، من دل استوارم ، دلم استواره که این دستش کجه و . . .
می بینید که واژه های عربی مطمئن و اطمینان در زبان اضافی اند

آسوده خاطر
استوار دل
واثق
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس