محل

/mahall/

    post
    vacancy
    stand
    station
    place
    locality
    point
    site
    spot
    zone
    age _
    ery _
    lieu
    location
    locus
    neighborhood
    ory _
    position
    situation
    stead
    where
    whereabouts

فارسی به انگلیسی

محل اجتماع
community

محل استراحت بازیکنان
dugout

محل استقرار
emplacement, settlement

محل اقامت
abode, dwelling, residence

محل انبار کردن کالا
entrept

محل ایست و لنگر اندازی
berth

محل باز دوخت شده در جامه
darn

محل باشگاه
club

محل پرداخت پول و بردن کالای خریده شده
checkout

محل پرورش
farm

محل پرورش ماهی
fish farm

محل تجمع
center, nest

محل تجمع فرودگاه
concourse

محل تقاطع
crossing, junction

محل تلاقی رودها
confluence

محل تولد
birthplace

محل تولید و گسترش چیزی
breeding ground

محل حفاری
diggings

محل دادن غسل تعمید
baptistery

محل دیدپذیر
foreground

مترادف ها

site (اسم)
مقر، جا، موقعیت، مکان، محل، زمین زیر ساختمان

place (اسم)
جا، فضا، میدان، موقعیت، صندلی، مکان، وهله، جایگاه، محل

room (اسم)
جا، فضا، خانه، اتاق، محل

spot (اسم)
نقطه، موقعیت، خال، لکه، لک، مکان، لحظه، محل، موضع، زمان مختصر

position (اسم)
وضع، موقعیت، مسند، مقام، وضعیت، مرتبه، مکان، شغل، جایگاه، محل، موضع، نهش

location (اسم)
جا، موقعیت، مکان، تعیین محل، محل، اندری

vacancy (اسم)
جا، خالی بودن، جای خالی، محل، خلاء، محل خالی، پست بلاتصدی

locale (اسم)
محل

locality (اسم)
جا، موقعیت، مکان، محل، موضع، محل خاص

situs (اسم)
وضع، ناحیه، محل

whereabout (اسم)
محل، محل تقریبی، حدود تقریبی

پیشنهاد کاربران

در بسیاری از فتادها ( موردها ) که واژه ی محل یا مکان بکار رفته، به جای آن در پارسی می توان از یکی از پسوندهای جایگه بهره گرفت:
محل تولد= زادگاه، زادبوم
محل زندگی= زیستگاه، زیستنگاه
محل سکونت= نشیمنگاه، زیستگاه، نشیمنکده
...
[مشاهده متن کامل]

محل کار= کارسرا
محل اقامت= ماندگاه، ماندنگاه
محل تجمع= باشگاه، گردگاه
محل استقرار= ماندگاه، پایگاه، ستاد
محل توقف= ایستگاه
محل عبور= گذرگاه
محل پارک خودرو= خودروگاه
محل اتصال= پیوندگاه
محل استراحت= آرامشگاه
محل مسابقه= آوردگاه، ورزشگاه
محل جنگ= پیکارگاه، آوردگاه، رزمگاه
محل پخت و پز= آشپزخانه
محل خوردن= خورشگاه، خوراکگاه
محل دفن= آرامگاه، گذرگاه
محل طلوع= برآمدگاه، خاستگاه
محل غروب= فروگاه، فروشدگاه، ایوارگاه
و. . .

مَحَلْ به معنی «عمارت یا قصر»، مشتق شده از فارسی محل، ناشی از عربی محلّ که خود برگرفته از حلّ به معنای جای ایستادن یا مکان، مشتق شده است. ترجمه کلمه به عنوان کاخ فقط در قیاس با استفادهٔ آن در اروپا انجام شد، حاکمان مسلمان در هند معمولاً ارگ می ساختند و قسمتی که دارای تزئینات بود یا یک ساختمان مشخص به عنوان کاخ شناخته می شد. محل معمولاً یک خانه تابستانی، مسکن خصوصی یا زمین تقسیم شده مشخص در هند پیش از استقلال است. هم حاکمان مسلمان و هم حاکمان هندو تعداد زیادی محل در هند ساخته اند.
...
[مشاهده متن کامل]

ریشه شناسی دیگری برای این کلمه از سانسکریت «ماهالایا» महालय «ساختمان بزرگ» است که به هندی «مهل» महल بدل شد.
• آینه محل
• هوا محل
• هندولا محل
• جهانگیر محل
• جهانگیری محل به نام جهانگیرشاه
• جهاز محل
• جال محل
• لال محل
• لالیتا محل
• نور محل
• پنج محل، فاتح پور سیکری
• پری محل
• پراگ محل
• شاه جهانی محل بخشی از قلعه آگره به نام شاه جهان
• شیش محل یک کاخ مورد استفاده توسط خانواده سلطنتی هند
• تاج محل، بوپال
• تیرومالای نایاکار محل
• ظفر محل

محل
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/محل_(کاخ)
همتای پارسی واژه ی عربی محل، اینهاست: جا، والَن ( پهلوی ) ، مانیش ( پهلوی: mānisht ) .
واژه محل یا محلی یا محلی که در عربی رفت اما پارسی است این واژه محل یا محلی در گویش لری بختیاری هست گویش لر بختیاری واژگان اصل پارسی باستان یا پارسی میانه یا پهلوی ساسانی درآن هیچ واژه بیگانه در گویش لربختیاری نیست درنتیجه این واژه یعنی محل یا محلی صد درصد پارسی است.
بنگاه
ارز _ بها _ قیمت .
شیره گل
در اصطلاح حقوقی به معنی ارز یا همان پول هم بکار میره
سرای
مکان

بپرس