محاسبه

/mohAsebe/

    account
    calculation
    computation
    numeration
    reckoning
    compulation
    [rare.] calling to account

فارسی به انگلیسی

محاسبه پذیر
calculable

محاسبه گر
calculator

محاسبه نشده
wild

محاسبه نشده در روش بازرگانی
wildcat

محاسبه نشده در طرح اقتصادی
wildcat

محاسبه و ثبت کردن
tally

محاسبه کردن
calculate, compute, figure, reckon, tally

محاسبه کردن به طور دقیق
determine

محاسبه کردن خسارت بیمه
adjust

مترادف ها

calculation (اسم)
حساب، براورد، محاسبه، محاسبات

computing (اسم)
محاسبه، رشته کامپیوتر

computation (اسم)
محاسبه، محاسبات، شمارش، نتیجه شمارش

پیشنهاد کاربران

اندازه گیری ، برآورد ، برانداز
محاسبه از ریشه سه حرفی حَسَبَ از واژگان عدبی سرچشمه میگیرد به معنی اندازه گیری است .
سلیم
محاسبه: رسیدگی، و کتابی هم از سید علی پسر طاووس حلی بنام محاسبه نفس داریم که معنای آن ژرفنگری در رسیدگی به کردار جان ست.
همتای پارسی محاسبه، واژه ی آبارِه می باشد.
‏مَریافتن/مَریابیدن = to calculate
مَریابش، مَریافت = calculation
{مَریافتن: �مَر� ( در پهلوی به معنای شماره، مقدار ) بعلاوه �یافتن�. رویهمرفته به معنای پیدا کردن مقدار، میزان و . . . }
‎#پیشنهاد_شخصی
‎#پارسی دوست
ارث ماطیقی
شمارگری
این واژه عربی است و پارسی آن گَنیت می باشد که از سنسکریت: گَنیتَ گرفته شده است

بپرس