لامپ

/lAmp/

    light bulb
    lamp
    photoflash
    electric bulb
    valve
    tube

فارسی به انگلیسی

لامپ الکترونی
vacuum tube

لامپ الکترونیکی
electron tube

لامپ برق
incandescent lamp

لامپ پرتوهای کاتدی
cathode-ray tube

لامپ تصویر تلویزیون
picture tube

لامپ جرقه ای
arc lamp

لامپ حمام افتاب
sunlamp

لامپ خلا
vacuum tube

لامپ دماشید
incandescent lamp

لامپ دو الکترودی
diode

لامپ دو پایه ای
diode

لامپ شب نما
fluorescent light, fluorescent tube

لامپ فلاش
flashbulb

لامپ فلاش چهار سویه
flashcube

لامپ فلورسنت
fluorescent light

لامپ قوسی
arc lamp

لامپ مهتابی
fluorescent tube, fluorescent lamp

لامپ نورافکن
spotlight

مترادف ها

valve (اسم)
در، سوپاپ، سر پوش، دریچه، شیر، لامپ

tube (اسم)
مجرا، نای، نی، لوله، دودکش، ناودان، لامپ، تونل، لوله خمیر ریش و غیره

lamp (اسم)
چراغ، لامپ، فانوس، لامپا، جراغ

پیشنهاد کاربران

لامپ ؛ این کلیدواژه از اون دست کلماتی است که ساختمانش دارای باب خروج می باشد ولی باب ورود به مفهوم کلمه را نیاز به نصب دارد.
حرف ( پ ) در این کلمه باب خروج کلمه می باشد.
علت استفاده از حرف ( پ ) با نماد سه نقطه که قابل تبدیل به حرف ( ب ) نیز می باشد به خاطر تشعشع و پخش و بخار شدن نور منطبق با واقعیت و کاربرد این وسیله می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

ریشه ی اصلی کلمه ی لامپ، لَم و لام به مفهوم مالامال بودن و پُر بودن می باشد که اگر افزونه ی حرف ( ع یا آ ) را به کلمه ی لم به عنوان باب ورود به کلمه اضافه کنیم کلمه ی عِلم به معنی معلوم شدن و روشن شدن و روشنایی قابل مشاهده می شود.
چنانچه افزونه ی حرف ( ه ) با ذات و رفتار آوایی که منطبق با عالم واقع دارد و باعث تکمیل بخشی از مفهوم کلمه در ساختمان کلمات می شود به کلمه ی علم اضافه و در میان کلمه ی علم جانمایی کنیم کلمه ی الهام به معنی دریافت آگاهی و نور و روشنایی باطنی قابل مشاهده می شود.
لومَن ؛ واحد شدت سنجش نور نیز از همین کلمه به نام لاما یا لومَن می باشد.
لاما ؛ پرگوشت و چاق
ملامت ؛ سرزنش همراه با ملایمت از جهت مهر ورزی و انرژی دادن جهت مالامال شدن و روشن شدن مخاطب
پُلُمب ؛ اصطلاح پلمپ یا پلمب کردن که از حرف ( پ ) برای باب ورودی در ساختمان کلمه استفاده شده است منشعب از کلمه ی لامپ به معنی از نور انداختن از جریان انداختن و. . . می باشد.
لامائیسم ؛ حتی از کلمه ی لاما به معنی مالامال بودن با اصطلاح لامائیسم به عنوان نوعی از طریقت در دین و مذهب رایج می باشد.
لامان ؛ از کلمه ی لامان به عنوان یک اصطلاح برای کتاب ها و مطالب مفید به عنوان غذای روح و روشن شدن تفکر یا غذاهای مفید و انرژی زا و نیروبخش نیز قابل استفاده است.
لومّوندَن ؛ یا لومبوندن لقمه زدن ، غذا خوردن
لوموند ؛ یا لاماند به معنی عالم ، دانشمند ، فرهیخته ، تنومند ، ثروتمند
لَمس ؛ از کلیدواژه ی لام و لم در کلمه ی لامپ در زبان فارسی کلیدواژه ی لمس به مفهوم دریافت و درک فیزیکی نیز در حال استفاده می باشد.
لُمْپَن ؛ انسان باسواد و روشنفکر. اصطلاح رایج اینکه گفته می شود لُمْپَن بازی در نیار یعنی ادای روشن فکرها رو در نیار.
لُمْپه ؛ اصطلاح لُمْپه به افراد چاق و قسمت های چربی دار و برآمده ی بدن گفته می شود
اُلِمپوس ؛ ( Mount Olympus ) بلندترین کوه یونان
المپیک ؛ مسابقات ورزشی سطح بالا و بین المللی
المپیاد ؛ مسابقات علمی سطح بالا و بین المللی
آلمان ؛ سرزمین علم و هنر
الموت ؛ کوه علم شده و مرتفع
لَمپا ؛ چراغ روشنایی فیتیله دار
لُمُّری و لُمْ زدن ؛ برای حالتی که آب دارای یک موج ملایم و برآمده باشد و یا جوشیدن آب از کف دریاچه که حالت برآمدگی در سطح آب ایجاد کند اصطلاح لُم زدن استفاده می شود.
لَم دادن لمیدن لمور ؛ این اصطلاح در زمانی که انسان برای تجدید قوا در حالت درازکش یا لمور باشد استفاده می شود.
اَلَم ؛ مالامال شدن وجود از درد شدید و زیاد
الم شنگه ؛ شلوغی و سروصدای زیاد، داد و قال
اِلِمِنت ؛ وسیله و ایجاد کننده ی شرایط برای مالامال شدن فضا از حرارت و نور
الماس ؛ پرارزش گران قیمت.
عَلَم ؛ تیر یا چوب یا میله با طول زیاد. اصطلاح عَلَم کردن به مفهوم راست کردن یا عمود کردن.
لَمینت laminate ؛ این اصطلاح در صنعت برای زمانی استفاده می شود که با مواد کامپوزیت چسبنده قصد افزایش گوشت لوله با ورقه گذاری جهت تقویت ورق لوله را داشته باشیم استفاده می شود.
لُمعه لُمعان ؛ درخشنده نورانی
لمبرگ ؛ مکان پرجمعیت
دیشلمه ؛ یا تیشلمه به مفهوم چای آتش دار یا پرحرارت و داغ
کلمبیا ؛ یک کانسپت کلامی متشکل از دو کلمه ی کال بعلاوه لُمب به معنی کال پرآب یا مکان پرجمعیت یا اقلیم جنگلی و بارانی
کُلُمب ؛ با اصطلاح رایج کُلمبه به معنی چاق یا ثروتمند. قابل استفاده در نامگذاری مثل کریستوف کلمب. همچنین اماکن مثل کلمبو و در اشیاء مثل کلمن آب و. . .
این مفهوم در کلمات زیادی در ابعاد کاربردی مختلف در حال استفاده می باشد مثل ملت ملات ملال ملک ملکه ملایر مُلّا مُلّاع مَلَاء معلم لُمعه لمعان علامه علائم علی عالی مُعَلّی و. . .
همچنین برای نامگذاری روی افراد با کلماتی مثل لامار لامانتن لامارتین لامارک لامارش و. . .
اگر از زاویه ی قانون تغییر شکل حروف، کلمه ی ریشه ای لَم را مورد بررسی قرار دهیم حرف ( ل ) در این کلمه در قوانین ایجاد کلمات قابل تبدیل به حرف ( ر ) می باشد و انشعابات زیادی از کلمات را در همین راستا ایجاد می کند مثل رام آرام رمیدن رمباندن و فراوان از این دست کلمات که هر کدام در جایگاه کاربردی خودشان تحلیل و تفسیر خاص خودشان را دارند.
در قوانین نگارش زبان عربی، افزونه ی حرف ( ال ) به کلمات در قانون معرفه و نکره، معرفه می باشد و اشاره به اون چیزی که وجود دارد و دیده می شود و موجود است یا شناخته شده و معین است.

لیمه درست است.
چراغش. هرچند لیمه لری است.
به نظر من زیباترین جایگزین ( ( روشنا ) ) به جای لامپ یا چراغ هست که در لری هم زیاد استفاده میشه
نورفشان
Light bulb
کردی: گُلوپ
بهتر است برای لامپ ا زواژه لمپ یا لمپا بهره برد
لمپا = چراغ کوچی را میگفتند که در دست داشتند جهت روشنایی شب و چون در ان زمان برق یا بنزین نبود قطعا با نفت کار میکرد و گویا لمپ پا نیز میتوان بوده باشد ( چراغی که بجهت پاییدن و مراقبت بکار میرفت در تاریکی شب ) اما میتوان از لمپ یا لمپا دریافت داستان سر مواد سوختن ان نیست بلکه کاربرد ان مد نگر است => لمپ یا لمپا برای چراغ مراقبتی مناسب است
...
[مشاهده متن کامل]

چراغ مراقبت و پاییدن = لمپا

Electric light
لامپ = چراغک
نورافکن
نورافشا
لامپ
لامپ
می توان با آمیزه ای از شکل هم واژه ساخت :
آلمانی : Gluhbirne : Gluh - birne
Gluh = همان گُل پارسی به چهر گُل آتش یا قُل قُل کردن آب جوش یا قُلقُله/ غُلغُله = شلوغی جایی از مردم ، دیس کهن گُر گرفتن آتش یا شکل گِرد چیزی: قُلُمبه
...
[مشاهده متن کامل]

Birne = میوه ء گُلابی
Gluhbirne = گلابی سوزان
پیش نهاد : قُلُمب ، قُلُنب ، غُلُمب ، غُلُنب
لامپ به گُمان فراوان از لاتین :
illuminare : i - llum - in - are
llum = lamp
وات p نام ساز است
شاید واژه به نمایان اربی : لامِع درآیشی ( وارداتی ) باشد

لامپ در زبان های زیر به معنی نور و روشنی آمده است .
در زبان چکی Lemah ، کاتالانLlum ، هائیتیایی Limye ، که به نظر می رسد تغییر یافته ی light در زبان انگلیسی باشد.
( در گویش شهر سیریز ) گروپ گویند
نُوردِه
نورپیچ
پیازه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس