لاحِق: کسی یا چیزی که به دیگری ملحق شود. یکجا شونده. همرا شونده.
پیونده ، می تواند یک از معنی ها باشد اما بیشتر معنی یک مواد چسپنده ایکه دو چیز دیگر را به هم میچسپاند، را میرساند.
پیوسته اما اتصال و استمرار معنی می دهد
... [مشاهده متن کامل]
ملحق: اسم ۔ در جمله �به ایشان ملحق شدیم�. یکجا شدن، همراه شدن یا پیوستن معنی می دهد.
مثلا؛ وسط راه به آنها پیوستیم.
الحاق: اسم. یکجایی۔ یکجاسازی. پیوند. مثلا در الحاق خانواده.
لاحــِق در حقوق به معنای آن است که بعد از چیزی بیاید و به آن محلق شود به طور مثال زمانی که قانونی پس از قانون سابق در خصوص یک موضوع حقوقی وضع می شود به قانون جدید عنوان قانون لاحق اطلاق می گردد
بعد از دیگری که وجود داشته . فرض که نطقطه ی روی خطی به سمت مثبت قرار داشته باشد نقطه ی بعدی لاحق ان می باشد که البته در علم حقوق کاربرد دارد
متقاعب ، تعقیب کننده ، پس آیند ، کلمه ی الحاق و یا الحاقیه هم ردیف است
علاوه بر معانی مذکور در لغتنامه های بالا، لاحق به معنای �بعدی� هم استعمال شده است.
کاربرد آن درحقوق به معنی بعدی، جدید در مقابل قدیم یا سابق می آید و متصل به هم هستند مثل قانون مجازات لاحق در مقابل قانون مجازات سابق
در حقوق مدنی به معنی "بعدی"است.
مثال:ابرا ذمه یکی از غاصبین نسبت به “منافع ” ، سبب زوال مسولیت غاصب بری شده و لاحقین ( بعدی ) می شود.
لاحق:
آنکه یا آنچه از پس کسی یا چیزی آید و بدو پیوندد.
آنکه یا آنچه بعداز کسی یا چیزی بیاید و به او یا آن وصل شود.
لاحق:
بعدی، آینده مقابل سابق