قلابی، حرامزاده، نا درست، قلب، جعلی، بدل، بدلی، الکی
suppositious(صفت)
واهی، قلب، تصوری، تقلبی
پیشنهاد کاربران
گِش
در لری ممسنی قلب به معنی بی رحم و بی احساس است مثلا میگیم فلانی آدم قلبی است یعنی بی رحم و سنگ دل است
چرا در زبان های ایرانی به کلیه ، قلوه نیز میگویند؟؟؟ کلیه از کُل آمده در اینجا یعنی تماما = کلا / خب کُل / کِل / کَل/ / کال اشاره به خشکی و جایگاه / تماما یا همه / عدد یا تعداد ( کال یا کالو و کیلو ) / کچلی ناشی از ریخته شدن مو ( خشکی ) / کال بودن یعنی خشک و نارس بودن میوه و . . . دارد ؛ یعنی در همه اینها میبینیم بسته به مدلی که از آن مشتق شده انرا برای یک منظور خاصی بکار بردند . => کلیه میتواند اشاره به گرد و همه گیر بودن یا اشاره به هر چیزی که در دست جای گیرد و قابل شمارش باشد اشاره داشته باشد همچون یه کال گردو ( در زبان مازندرانی رایج است ) یا کیلو که در لاتین واحدی برای شمارش و حسابگریست ( نکته اینکه کلانتران و قلندران نیز کارشان ستاره شناسی و رسیدگی به حسابرسی های کشوری بوده و همچنین انها ریشهای خودرا نیز میتراشیدند و کَل یا همان کچل بودند ؛ نکته دیگر اینکه در کلات نادری به خشکی و جایگاه نادری اشاره شده و همچنین در میانکاله که انرا جزیره مینامند دوباره به خشکی و شمارش پذیر بودن آن اشاره شده ؛ یعنی خشکی در میان ( در میان آب منظور بوده ) => همانطور که کلانتر قلندر شد => قلب کلب میشود ؛ کلب را در کلبه داریم یعنی مجددا به خانه و پناه و جایگاه میرسیم ؛ همچنین در قلوه با تبدیل ق به ک با کُلوه میرسیم یا همان کالو یعنی عدد و قابل شمارش ( مانند کیلو ) و همه اینها اشاره به شمارش و بحساب آمدن دارند یعنی کُل / کُلا / کِل ( خرده سنگ یا هر چیز سفت شده ای ) / کال ( عدد و دانه ) کیلو ( واحد شمارش ) / کَل ( خشک شده = اشاره به خشک دارد چون کال هم یعنی خشک و نارس ) و از همین نارس و خشک بودن عبارت با من خشکه حساب کن ساخته شد یعنی نقدی و حساب شده؛ با سپاس ... [مشاهده متن کامل]
نظر جناب پوریا صادقی خیلی خوبه استفاده کنید و اون 12 تا احمقی رو هم که دیس دادن نادیده بگیرید
این جستار ازآنه بنده نیست ؛ جایی خواندم و درست دیدم اینجا به همندر ( اشتراک ) میگذارم قلب از قلوه آمده و با دگرش واو به به میتوان دید ک قلوه به قلبه تبدیل شده و سپس به قلب بکار رفته ؛ قلب ایرانیست . . .
قلب ( انگلیسی: Heart ) ، فیلسوفان و عرفا این لفظ را به معنی لطیفه ربانی ( دل ) ، به کار برده اند. این لطیفه ربانی، حقیقت انسان است و کار آن، ادراک حقایق عقلی، به طریق شهود و ثانوی به آن طریق قیاس و استدلال است. ... [مشاهده متن کامل]
ادراک نفس مُدرِک در پرتو نور قلب است. شناخت اصول و مبادی اولی، فقط از طریق ادراک دل ممکن است، و عقل باید به ادراک دل رجوع کند و استدلال خود را بر آن متکی گرداند.
دل
قلب: مراد از قلب همان عضو صنوبری شکل در بدن انسان است که کارکرد آن عموماً برای ما قابلِ فهم نیست. قلب از حالتی به حالت دیگر در می آید. کلمات مُنقلب و انقلاب از قلب گرفته شده اند. یعنی قلب گاهی غمگین و گاهی شاد؛ گاهی دچار احساسات و گاهی دچار رکود و سکوت می شود. وقتی می فرماید: أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛ یعنی قلب ها همیشه از حالی به حال دیگر در می آیند و تنها این ذکر خداست که آن ها را ثابت و آرام نگه می دارد. ... [مشاهده متن کامل]
قلب فارسی است زیرا کلب در سانسکریت نخستین آفریده است وقلب نیز نخستین بخش ساختهء تن مردم است.
لری بختیاری دل:قلب پف:شش گده:معده رین:روده گردال:کلیه دست چپ:طحال نا:گردن
همانطور که دوست خوبمون فرکیانی گفتند قلب نمیتواند اربی باشد و از نشانه های دیگر ان اینست چطور برای کل عضو و اندام انسانی و حیوانی ایرانیان نامی داشتند اما برای یکی از مهمترین اندام نامی نداشتند ( انچه ... [مشاهده متن کامل]
که دِل میگوییم به چمار درون است و وقتی میگوییم دل درد دارم یعنی درد درونی دارم / همچنانکه در زبان مازندرانی به داخل شدن دِلِه شدن میگوییم و از همینجا پیداست دخل اربی از دل ایرنی امده.
البته منبع. فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
"قَلْب" براحتی بدون تقلّب ( بررسی - وارسی - کندوکار ) وقائع را قبول نمیکند: = لُب - محض - خالص. قَلَبَ الشئ: تفَحَصَّهُ وتصفّحه فرأی داخله وباطنه مع ظاهره فأدرکه وتیقّنَ به وتمکّن من تبیانه بأحسن وجه ممکن. ... [مشاهده متن کامل]
قَلَّب : کثرت التقلُّب، بالا پائین کردن ( راست وچپ، درون وبرون دیدن ) ، تفحُّص ، ازمایش کردن، زیر و رو کردن چیزی ، جستجو، بررسی کردن موضوع، تلاش برای پی بردن حقیقت چیزی . کَندُکاویدن، تحقیق . . . مُقَلِّب : الأسد، الذئب ( لأنّه یتقلّب ویتحرّک کثیراً ولا یسکن ولا یهدأ ) ما یُجادِلُ فی آیاتِ اللَّهِ إِلاَّ الَّذینَ کَفَرُوا فَلا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلادِ . . . در مفهوم بیان قرآنی ؛ قلب یکی از مزیّات نفس است که وقائع را اینقدر تقلّب ( پائین بالا میکنه - تفحّص با دقّت - سبک و سنگین کردن - زیر و رو کردن مشاهدات ، جستجو، بررسی کردن دین، تلاش برای پی بردن حقیقت خلقت ) تا به صورت دقیق وحقیقی خودش پی ببره وبه سادگی وسطح نگری وعجلهء وبدون تعقّل وتفکّر وتفقّه ووضوح . . . ازش رد نمیشه . . . وقلب جای در بدن ( فیزیکی ) نیست و جدا از روح نیست. ودر مغز ( مُخ ) فعالِیّت نمیکنه. بلکه یکی از مزیّات اساسی وکاربردی نفس است. ای تا نفهمه دقیقاً وبا تصویر روشن وبیّن ؛ واقعیت رو به حقیقت نمی پذیرد. . . . قَلَبَ التاجرُ السلعةَ: تبصّرها وفتَّشَ عن أحوالها. تقریباً همه در خرید کالا ( خصلت غالب مردم ) ؛ اینقدر در بازار بین مغازها وسایتهای بازرگانی تقلّب میکنه ( سر میزنه ) وساعت ها صرف میشن برای جُست بهترین قیمت وکیفیت! ( بالأخص خودرو ) ودر دیدن وتفحص وسنجش مشخصات وممیزات وتفاوت جنس را ( مورد نظر ) تقلّب میکنه ( دیدن با دقت ) وتا اطمئنان کامل از قیمت وکیفیت و. . . حاصل نشه؛ خرید نمیکنه. این خصلت نفس در "قرآن عربی مبین" برای انتخاب وقبول کردن "کلام الله" و"دین الله" با تکرار فراوان وتأکید مشدد؛ دعوت شد. وبدون تقلّب دین را ( تفحص ویقین وتفقه وتدبّر ) ایمان را قبول نیست. أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها = مگه در ( باب ) فهم ودرک تفحص بسته وقفله! که این حقائق وارد ذهنشان ودرک توسط روحشان . . . نشود! . . . یُقَلِّب کفّیه : کنایة عن الندم یُقَلِّب أفئدتهم : کنایة عن تغییر وقلب رأیهم عن الصواب . . . تقلّب به معنیه کلاهبرداری اشتباه نگیر . . . به واژه ها: مُخ ( مَغز - Brain ) وفؤاد وصدر وعقل و. . . رجوع کنید
دل که امروزه بیشتر برای شکم استفاده می شود، بیشتر برابر قلب است نه شکم.
ریشه یِ واژه یِ " دِل" در زبانِ پارسی و پیشنهادِ واژه یِ " زُرد" به جایِ واژه یِ " قلب" : در زبانِ اوستاییِ کهن واژه یِ " زرد: zərəd" و در اوستاییِ جوان واژه یِ "زردَیَ: zərəδaya " را به چمِ " دل، قلب" داشته ایم. ... [مشاهده متن کامل]
ترگویه ( =ترجمه ) یِ آن به زبانِ پهلوی" دِل:dil" بوده است. شاید بپرسید چگونه واژه یِ " زرد: zərəd" با واژه یِ " دل" همریشه است؟ در اینجا دو دگرگونیِ آوایی رُخ داده است: 1 - دگرگونیِ آواییِ " د/ز": چنین دگرگونیِ آوایی را در واژگانِ " زان" ( اوستایی ) و "دان" ( پارسیِ باستان ) که ریشه یِ واژه یِ "دانستن" است، داشته ایم و همچنین واژگانی چون زمان/دمان و. . . . 2 - دگرگونیِ آواییِ ( رد/ل ) که در زبانهایِ باستانیِ ایرانی به جز اوستایی ( که در آن " ل" نداشتیم ) ، بسیار رواگمند ( =رایج ) بوده است. نمونه ها: سردار/سالار سَرِد/سال آمرد/آمُل وَرد/ وَل، گُل. . . . . . از اوستاییِ " varəda" پَرت/پُل. . . . . . . . از اوستایی "parəta " رَئُد/اَل . . . . . به چمِ " سُرخ" و. . . . پس با دگرگونی هایِ آواییِ 1 و 2 از " زرد: zərəd" به " دل" می رسیم. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . پیشنهاد: ما می توانیم برپایه یِ دگرگونیِ آواییِ رواگمندِ دیگری در زبانهایِ اوستایی - سانسکریت یعنی " ərə - " به " our - یا ur - یا or - " از واژه یِ " زرد: zərəd"، واژه یِ " زُرد: zord" را بسازیم تا افزون بر واژه یِ " دل"، واژه یِ " زُرد" را نیز در زبانِ پارسی به چمِ " قلب" بکارگیری کنیم. پَسگشت: ستونِ 1692 از نبیگِ " فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن" ( کریستین بارتولومه )
در تفسیر طبری به جای قلب از واژه نبهره استفاده شده
واژه قلب معادل ابجد 132 تعداد حروف 3 تلفظ qalb نقش دستوری اسم ترکیب ( اسم ) [عربی] مختصات ( ~ . ) [ ع . ] آواشناسی qalb الگوی تکیه S شمارگان هجا 1 منبع لغت نامه دهخدا
متاسفانه اصلا ریشه یابی نمیکنید و فقط میایید برابر فارسیشو مینویسید کارو تموم میکنید در صورتی که خود واژه قلب مربوط به زبان های هندواروپایی میشه نه عربی که از خانواده زبانهای آفریقایی آسیایی هست. این واژه از خانواده زبانی دیگر وارد عربی شده ریشه یابی عمیق انجام بدید . ممنون
دل، وسط، میانه، تقلبی، قالب. . . ♡
دکتر کزازی در نوشته های خود واژه " باشگونگی" را به جای واژه ی " قلب " به کار برده است.
خزانه اسرار ؛ مخزن الاسرار، کنایه از قلب : چو مردمان شب دیرنده عزم خواب کنند همه خزانه اسرار من خراب کنند. مسعودسعد سلمان.
کژیدن ( تحریف )
قلب در ایهام خیلی به کار میرود و به معانی : ( دل ، سکه تقلبی ، میانه سپاد )
دگرگونی
در گفتار لری : قُل=چیز هایی که درون یک چیز است و جزئی از آن به حساب می آید= ( قُلوْ، قُلبْ، گُلْوْ، قُلوِ، کُلیه، قلب ) شاید قَلب=قُلب . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . ... [مشاهده متن کامل]
قِلپ، گِلپ=فرو افتادن قلپنیدن، گلپنیدن= فرو افتادن قلپستن، گِلپستن = زمین خوردن، فرو افتادن، چپ شدن گِلو ( لری ) ، قِل، قِر، غِل ( غلت ) غِر ( لری ) = چرخ، دور خوردن شاید انقلاب از این ریشه ( چرخ خوردن یا افتادن ) باشد.
گش لغت نامه دهخدا گش . [ گ ِ ] ( اِ ) دل را گویند که بعربی قلب خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ) : از دهان وی و پلیدی او هرکه دیدش بر او بشورد گش . پوربهای جامی ( از آنندراج ) .
قلب یا همان دل چیژی که به آدمبت جان میبخشد و عشق در آن جوانه میزند و سرچشمه مهر و محبت است : )
مرتبه قلبیه همان ولادت دوم است که حضرت عیسی بدان اشاره فرمود :� کسی که بار دوم زاییده نشده باشد ، هرگز به ملکوت آسمان ها و زمین ولوج پیدا نمیکند . � ( عنبوع الحیوة_حضرت استاد صمدی آملی )
( قلب ) به معنای دگرگون شدن زیاد انقلاب و استقبال هم همان ریشه را دارد و دلیل نام گذاریش هم به این دلیله چون خیلی زود تغییر حالت می دهد ( منظورم حالت های قلبی است از جمله تعبیرهای دل گیر بودن یا دل رّق ... [مشاهده متن کامل]
بودن یا دل نازک بودن و . . . رو براش تفسیر می کنیم ) که حالت های قلبی که بنا به طی کردن مسیر عبودیت و بندگی یا مسیر تاریکی و معصیت که شخص طی می کند و حالت ها و احوال های قلبی خوب جهت مسیر بندگی و حالت ها و دلتنگی ها و دل سخت شدن جهت مسیر تاریکی و معصیت در قلب که رخ می دهد.
واژه پارسی_آریایی قلب→گلب از لغت gʷelbh* به مانای زهدان و اندرونه womb گرفته شده که در دیگر سرزمینهای آریایی به مانای شکم اندرون ناف و دل به کار میرود. واژه gʷelbh که با واژه قلوه ( کلیه ) همریشه است گویشی دیگر از واژه سنسکریت गर्भ garbha است مانند برگ=بلگ. واژگان قلب و دل و قلوه به هم رپت دارند زیرا: ... [مشاهده متن کامل]
الف - ریشه شناسان میگویند واژه سنسکریت गर्भ garbha به یونانی رفته و به شکل دلفوس δελφύς همریشه با دُلفین ( ماهی کُره دار ) به مانای زهدان - اندرونه درآمده که همآوایی با واژه دل در پارسی دارد. ب - در ایران واژه تودلی به کُره گاو نزاییده میگویند که پس از کشتار گاو آنرا درآورده و به فروش میرسانند. ج - در آلمانی کهن واژه کلب kilb به چَمارِ زهدان - اندرونه است. د - در گرجستان واژه گول gul به مانای دل heart است که همآوایی با واژه قلوه در پارسی دارد. چهار نکته بالا نشان میدهند که قلب و دل و قلوه هر سه نشانگر اندرونِ پیکرِ جانداران ( امعا - احشا ) هستند و اینکه قلب ( دل heart ) را همریشه با واژگان انقلاب و منقلب میدانند یک خیالبافی بیش نیست زیرا اینان به مانای دگرگونی و شورش و پریشانی هستند و رپتی به دل و روده و شکم ندارند. در سنسکریت गर्भ garbhaقلب دو چَمار دیگر نیز دارد: بِگِرت ( مفهوم ) =concept مانند قلب کلام و وَسَت ( وسط ) = middle مانند قلب سپاه. *پیرس ( منبع ) : فرهنگ ریشه شناختی Pokorny
دل. دگرگون شده و منقلب شده. تقلبی و ناسره
گش
کوتاه ترین راه بین دو قلب : shortest way between two heart