طراز

/tarAz/

فارسی به انگلیسی

طراز اول
distinguished

پیشنهاد کاربران

آرایه های پولکی یا نخی و رنگارنگی که گرداگرد جامه یا دامان بدوزند؛ مجازاً زیبایی یا برتری
آقای علی باقری !!! تار و رشته ک کفتی ، رشته دری هس ولی تار کلمه ای است تورکی ک بعضی کشورای تورک ، دار هم تلفظ میکنن تار یا دار ، اسم ساز هس ک ساز هم تورکی هس تار یعنی سفت و محکم شده ک تعبیر از سیم های تار هس . ساز تار به اسم جمهوری آذربایجان ثبت شده
تراز/طراز: تراز معانی متعدد دارد. از جمله "میزان ارتفاع چیزی نسبت به سطح معینی" معادل niveau فرانسوی و level انگلیسی که گاهی آنها را در فارسی به سطح ترجمه می کنند ) مثلاً: "وقتی که وارد رودخانه شد آب به تراز زانوهایش رسید" و نیز به
...
[مشاهده متن کامل]

معنای آلتی که توسط آن بنایان افقی بودن سطحی را آزمایش می کنند، و نیز چند معنای منسوخ، مانند "نقش و نگار پارچه" و "زر دوزی پارچه" و زینت و آرایش و جز اینها. تراز واژه فارسی است و طراز معرب آن است و از این رو در همه ی این معانی بهتر است که تراز و همه ترکیباتش با حرف ت نوشته شود: ترازنامه، همترازی، تراز کردن، و جز اینها.
لفظ دیگری نیز هست که طراز ( در عربی به کسر اول ) نوشته می شود. به معنای طبقه، یا ردیف و لغت نویسان آن را از ماده ی طرز عربی می دانند، ولی محتمل است که آن هم از تراز فارسی گرفته شده باشد:"او شاعری طراز اول است".
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۱۰۴. )

در شعر جناب ملک الشعرا بهار �گنجینه طرازان معانی� آمده، تمام اینترنت رو زیر و زبر کردم اما فقط گیج تر شدم. گنجینه طرازان مُعانی_گنجینه طِرازان معانی _ گنجینه تِرازان مُعانی؟؟؟؟؟ چند کلمه ثقیل دیگر یافتم : فُرقَت احباب _ نادره کاران. . سپاس از دوستان عزیزی که تلفظ صحیح این شعر ملک الشعرای بهار یا همین گنجینه طرازان معانی رو برام پاسخ بفرمایند یا به آدرس ایمیل حقیر بفرستید :
...
[مشاهده متن کامل]

Imansohrabpour2@gmail. com

طراز: شهری بوده است ، در ترکستان خاوری و نزدیک به فرغانه که زنان آن در زیبایی آوازه ای بلند داشته اند .
چنین نارسیده بتان طراز
که بسرشتشان ایزد از شرم و ناز
"بتان تراز "در این بیت استعاره ای است آشکار از زیبا رویان قصر کاوس
...
[مشاهده متن کامل]

نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۳۴.

طراز : طراز عربی شده ی تراز فارسی می باشد به معنی تار و رشته ، رشته ی نخ
چنان شد که گفتی طراز نخ است؛
و گر پیش آتش نهاده یخ است
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۰۲.
در جایی دیگر می نویسد : ( ( طراز ریخت تازیکانه ی تراز در پهلوی و پارسی است که به معنی زیب و نگار جامه است . از این واژه ، در پارسی ، مصدر " ترازیدن " ( یا طرازیدن ) و در پهلوی ترازنیتن tarāzēnītan با بن اکنون ترازن tarāzēn ساخته شده است و در تازی نیز ، از طراز ، تطریز و مُطَرِّز، کار برد یافته است .
...
[مشاهده متن کامل]

( ( چهل تخت دیبای پیکر بزر
طرازش همه گونه گونه گهر ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 435. )

موازات
معرب تراز می باشد که پارسی ست. . . در معنی برابری و حد اعتدال است. . . ترازداری یعنی شناخت و ابراز احترام نسبت به هر پدیده. . .
برابری، مساوات، معادل - طبقه، ردیف، سطح، مرتبه
مثل: معادل و هم طراز
تراز: وسیله بنایی - زینت، آرایش - در فارسی امروزه معادل طراز است!

بپرس