شکم

/Sekam/

    abdomen
    belly
    maw
    midriff
    paunch
    stomach
    womb
    interior
    inner man

فارسی به انگلیسی

شکم از عزا دراوردن
feast

شکم باره
free-living, glutton, gluttonous, gourmand, hog

شکم برامده
bay window

شکم بزرگ و بیرون زده
bay window

شکم بند
girdle, supporter, corest, stays

شکم بند زنانه
corset, foundation garment

شکم بنده
glutton, slave of one's belly

شکم بیرون زده
beer belly, potbelly

شکم پا
gastropod

شکم پایی
gastropodous

شکم پرست
glutton, gluttonous, gourmand, greedy, glutton(ous)

شکم پرستی
gluttony

شکم چرانی کردن
glut

شکم خالی
drawn

شکم دادگی
bulge, camber, sag

شکم دادن
bulge, belly, camber, sag, give, warp, to sag, to bulge

شکم داده
saggy

شکم درد
bellyache, gripes

شکم درد شدید و ناگهان
colic

شکم روش
diarrhoea

مترادف ها

abdomen (اسم)
شکم، بطن

belly (اسم)
شکم، معده

tummy (اسم)
شکم، معده

womb (اسم)
شکم، بطن، رحم، زهدان، بچه دان

gut (اسم)
شکم، طاقت، نیرو، تنگه، روده، زه، جرات، دل و روده، شکنبه، احشاء، شکم گندگی، بنیه

bowel (اسم)
شکم، روده، اندرون

gorge (اسم)
شکم، ابکند، پر خوری، گدار، حلق، گلو، دره تنگ، گلوگاه، معبر تنگ

bulge (اسم)
شکم، صعود، ورم، تحدب، بالارفتگی، بر امدگی

breadbasket (اسم)
شکم، معده، سبد نان، ناحیه حاصلخیز

paunch (اسم)
شکم، امعاء، محتویات شکم

maw (اسم)
شکم، حفره معده

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

شکمشکمشکمشکم
کم، اشکم، در گویش دشتی هر دو برای واژه شکم به کار میرود.
ام الطعام. [ اُم ْ مُطْ طَ ] ( ع اِ مرکب ) معده. || گندم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) .
شکم به زبان سنگسری
پِتوم potom
تک .
کم .
تل .
واژه شکم
معادل ابجد 360
تعداد حروف 3
تلفظ šekam
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: aškomb, šakamb] ‹اشکم›
مختصات ( عا. )
آواشناسی Sekam
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
لغت نامه دهخدا
نام تعدادی از اعضای بدن به انگلیسی:
head = سر
neck = گردن
shoulder = شانه
arm = بازو
chest = قفسه سینه
armpit = زیر بغل
nipple = نوک سینه
elbow = آرنج
...
[مشاهده متن کامل]

forearm = ساعد
back = کمر
stomach = شکم، معده
navel / belly button / tummy button = ناف
waist = دور کمر
small of the/one's back = گودی کمر
hip = باسن، ناحیه کنار باسن
buttocks = باسن
❗️لطفا دو کلمه ی hip و buttocks را در گوگل سرچ کنید تا تفاوت بین این دو را با تصاویر بهتر متوجه شوید
leg = پا
groin = کشاله ران
thigh = ران
knee = زانو
shin = ساق پا
calf = نرمه ساق پا
heel = پاشنه پا
instep = روی پا
sole = کف پا
ankle = مچ پا، قوزک پا
arch of the foot = قوس پا، گودی کف پا

اعضای داخلی بدن انسان:
spinal cord ( سپاینِل کُرد ) : نخاع
uvula ( یوویِلا ) : زبان کوچک
pharynx ( فَرینکس ) : حلق
tonsil ( تانسل ) : لوزه
larynx ( لَرینکس ) : حنجره
...
[مشاهده متن کامل]

gullet/ oesophagus/ esophagus ( ایسافِگِس ) : مری
pancreas ( پَنکریِس ) : پانکراس
windpipe / trachea ( ویندپایپ/ترِیکیا ) : نای
bronchus ( برانکِس ) : نایچه /نایژه
bile duct ( بایل داکت ) : مجرای صفرا
gallbladder ( گال بلَدِر ) کیسه صفرا
bladder : مثانه
duodenum ( دواِدینِم ) : اثنا عشر/دوازدهه
large intestine : روده بزرگ
small intestine : روده کوچک
abdomen ( اَبدِمِن ) : شکم
ventricle ( وِنتریکِل ) : بطن
parotid gland ( پِراتید گلَند ) : غده بناگوشی
spleen ( سپلین ) : طحال
liver ( لیوِر ) : کبد
stomach ( ستامِک ) : معده
appendix ( اِپِندیکس ) : آپاندیس

قلعه ٔبغداد. [ ق َ ع َ ی ِ ب َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به اصطلاح لوطیان شکم را گویند. ( آنندراج از غیاث اللغات ) .
شکم در زبان لکی لَم گفته میشه
لَمو یعنی شکمو
زبان لکی با بیش از سی هزار واژه ثبت ملی شده
شکم واژه پارسی دیگرگون شده است و درست آن:
اشکُم ، اشکَم ، اشکمبه ، اشکمپه بوده است.
هم نک در پارس ( شیراز )
شکمبه
کم
شکمو
می گویند.
این جا فرهنگ واژگان پارسی است.
هم میهنان گرامی، زاه پادسو نروید که واژه ای پارسی را به تازی، یا دیگر گویش ها بنویسید.
...
[مشاهده متن کامل]

ویژه این فرهشت، دست اندرکاران گرامی آبادیس، واژگان انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، یونانی، تازی یا اربی، ترکی، مغولی، اسپانیش، و گاه چینی و ژاپنی و . . . را آورده اند با فرانمون که در کجا چگونه و به چه زبان بکار می رود.
بهی این است که ما دیگر واژگان را به پارسی بیابیم و برگردانیم.
پوزش و سپاس از نگه ورزی تان.
کهنه شاگرد واژه پژوه:
محمدحسین بهاری
عضو ناپیوسته فرهنگستان زبان و ادب پارسی

در زبان پارسی میانه - پهلوی به ( شکم، بطن، معده ) ، ( کُمیگ ( کُمیک ) kumig ) می گفتند و هم اکنون نیز در اُستانِ پارس به شکم، ( کُم ) می گویند.
چنانکه در رویه هایِ 52 و 177 از نبیگِ ( فرهنگامه کوچک پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی ) آمده است:
شکمشکم
در لری بختیاری
شکم: کُمْ، اِشکَم، تِلِّه
تِلّین: آدم چاق
جوف
بطن . . .
paunch
شکم ( به ویژه اگر بزرگ و بیرون زده باشد )
e. g. he has been drinking so much beer that he is developing a paunch
آنقدر آبجو خورده است که دارد شکم به هم می زند.
شکم:این عضو نام خودرا ازکلمه کام به معنای خانه یا خانه اعماء واحشاء گرفته است.
شکم به ترکی: قارین
شکم پیش داشتن: شکم را مقدم داشتن، شکم فربه کردن،
”جمله ی آن زر که برِ خویش داشت
بذل شکم کرد و شکم پیش داشت“
یعنی: از انواع اشربه و اطعمه بکار گرفت
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۲۸۷.
دل
لت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس