ساقی

/sAqi/

    barmaid
    barman
    bartender
    cupbearer

فارسی به انگلیسی

ساقی نامه
(kind of)bacchanalian verse

مترادف ها

musician (اسم)
موسیقی دان، ساقی، نوازنده، خنیاگر، ساز زن، نغمه پرداز

tapster (اسم)
پیشخدمت میخانه، ساقی

butler (اسم)
ناظر، ساقی، ابدارباشی، پیشخدمت سفره

cupbearer (اسم)
ساقی

drawer (اسم)
ساقی، نقاش، کشو، برات کش

پیشنهاد کاربران

ساقی نام یک آلبوم موسیقی اثر ویگن ، هنرمند ایرانی است که در سبک پاپ تهیه شده و دارای ۸ آهنگ است.
ساقی
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/ساقی_(آلبوم)
هیچ واژه ای نیست که در عربی باشد و وام واژه نباشد ، این زبان از دل زبان های خاورمیانه پدید آمده، این جدا از داد و ستد زبانی است که روندی عادی است
در گذشته به ساقی می هشت هم میگفتند
ریشهٔ واژهٔ **�ساقی�** در زبان های ایرانی به صورت زیر است:
### **ریشه شناسی:**
1. **ریشهٔ باستانی:**
- این واژه از ریشهٔ **�سَـکَـ�** ( sa - ka ) در زبان های ایرانی باستان آمده که به معنای **�ریختن، چکاندن، رساندن نوشیدنی�** است.
...
[مشاهده متن کامل]

- در اوستایی، **�هَـچَـ�** ( hača ) به معنای **�ریختن ( نوشیدنی ) �** دیده می شود.
2. **در فارسی میانه ( پهلوی ) :**
- **�ساک�** ( sāk ) به معنای **�ساقی، خدمت گزار شراب�** به کار می رفته است.
- این واژه در متون مانوی پهلوی نیز دیده شده است.
3. **در فارسی نو:**
- **�ساقی�** ( sāqi ) از فارسی میانه وارد فارسی دری شد و به کسی گفته می شود که **شراب یا نوشیدنی می ریزد و می دهد**.
- این واژه بعدها در ادبیات عرفانی و غزلیات فارسی ( مانند شعر حافظ ) به نمادی از **معشوق، پیر معنوی، یا واسطهٔ فیض الهی** تبدیل شد.
### **هم ریشه ها در دیگر زبان های ایرانی:**
- **سغدی:** **s’k** ( سَک ) به معنای ساقی.
- **خوارزمی:** **s’k** ( ساک ) .
- **کردی:** در برخی گویش ها **�ساقی�** با تلفظ مشابه به کار می رود.
### **نتیجه:**
واژهٔ **�ساقی�** از ریشه ای ایرانی باستان به معنای **�ریختن و رساندن نوشیدنی�** آمده و در طول تاریخ زبان های ایرانی حفظ شده است. این واژه علاوه بر معنای تحت اللفظی، در ادبیات فارسی بار نمادین و عرفانی قوی دارد.

خوبه ک بدونین در زمان ساسانیان به ساقی میگفتن میدار که از دید من بسیار واژه ی بجاییه
ساقی فیلمی به کارگردانی و نویسندگی محمدرضا اعلامی و تهیه کنندگی مرتضی شایسته محصول سال ۱۳۸۰ است.
رضا تهرانی جوانی که توزیع کننده فیلم های ویدئویی قاچاق است، کم کم توسط یک دندانپزشک به نام باقری به توزیع مواد مخدر روی می آورد و. . .
...
[مشاهده متن کامل]

فیلم ساقی در پنجمین دوره جشن خانه سینما ( ۱۳۸۰ ) حضور داشته است.

ساقی
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/ساقی_(فیلم_۱۳۸۰)
ساقی واژه ایرانی هست و ریشه آن نیز از زبانان ایرانی و خوانواده بزرگتر زبانان هندو اروپایی ( آریایی ) میاید و نه از عربی.
From Malay saki, from Classical Malay saki. From Arabic سَاقِی ( sāqī, “cupbearer” ) . From Sanskrit सखि ( sakhi, “friend, assistant, brother - in - law” ) , from Proto - Indo - Iranian *s�kʰā, from Proto - Indo - European *sokʷH - ( “friend, companion” ) , from *sekʷ - ( “follow” ) .
...
[مشاهده متن کامل]

ساقدوش هم از همین ریشه دیرین دوستی و همراهی میاید.
( با مزه است که واژگان ساق و ساقه و هم ایرانی هستند و همان ساگ و ساگه بوده اند )

ساقی به معنای کسیه شراب و نوشیدنی رو به دیگران میده
معادل انگلیسی در اشعار کهن فارسی:
winemaster، toastmaster، winebringer، wine steward/ stewardess
ساقی در اشعار بزرگان ایران زمین به معنای ذهن هست .
از آنجا که " می " یا شراب روحانی بمعنای حضور در لحظه ؛ لحظه به لحظه ، شاهد و ناظر آگاهی خود بودن است و حضور در لحظه یکی از ۵۲ عامل روان است ، پس حضور در لحظه یا " می " از ذهن می آید و بر آگاهی اثر می گذارد و دل و آگاهی مست میشوند .
...
[مشاهده متن کامل]

آگاهی در مرکز دل نشسته است . دل میشود محل پیمانه کردنِ می . پس دل ، ساغر میشود . هر چه دل ، با مشاهده گری و آگاهی از خود ، پاک تر شود ، مستی سالک بیشتر میشود .

جام دار. ( نف مرکب ) مرکب از: جام ( پیاله ) و دار ( دارنده ) . یعنی ساقی. پیاله دهنده. || ( اِ ) کنایه از شرابخوار. ( آنندراج ) :
به جامی که یک مست را شاد کرد
بدان جامداران چه بیداد کرد.
نظامی.
...
[مشاهده متن کامل]

رجوع به نشوء اللغة ص 98 شود. ، جامدار. [ م َ ] ( نف مرکب ) مرکب از جامه ( رخت ) و دار ( دارنده ) یعنی دارنده لباس. رخت دار. صندوق دار. ( ناظم الاطباء ) . و رجوع به نشوء اللغة ص 98 شود.

جام دار. ( نف مرکب ) مرکب از: جام ( پیاله ) و دار ( دارنده ) . یعنی ساقی . پیاله دهنده . || ( اِ ) کنایه از شرابخوار. ( آنندراج ) : به جامی که یک مست را شاد کردبدان جامداران چه بیداد کرد. نظامی . رجوع به نشوء اللغة ص 98 شود.
" آب دهنده"
" ایاخچی" ( فتح ا )
شاید با واژه ساغر همخانواده باشد
ساقی اسم پسرانه ای است . زیرا یکی از القاب حضرت ابوالفضل است . حتی در ایام قدیم اسم فرزند ارشد خان ساقی بوده است .
لقب حضرت ابالفضل
یا ساقی کوثر
راوق افشان . [ وَ اَ ] ( نف مرکب ) مخفف راوق افشاننده . باده ریز. آنکه شراب را بجام ریزد. ساقی :
الوداع ای کعبه کاینک مست راوق گشته خاک
زانکه چشم از اشک میگون راوق افشان آمده .
خاقانی .

...
[مشاهده متن کامل]

گر همه مستند از آن راوق منم هم مست ازآنک
خون چشم راوق افشان درکشم هر صبحدم .
خاقانی .
ساقی غم را ز اندرون چون سوخته بیدم کنون
تا چند بارم اشک خون گر راوق افشان نیستم .
خاقانی .

می ده . [ م َ / م ِ دِه ْ ] ( نف مرکب ) می فروش . ( ناظم الاطباء ) . || ساقی : پس از سر یکی بزم کردندبازبه بازی گری می ده و چنگ ساز. ( گرشاسب نامه ص 27 ) .
میاور ( می آور )
قرابه کش. [ ق َ ب َ / ب ِ ک َ / ک ِ ] ( نف مرکب ) قرابه کشنده. ساقی. شراب کشنده :
در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش.
حافظ.
ساقی بودن: [ اصطلاح در تداول عامه] خدمات رساننده ، فراهم کننده بساط اعتیاد ، فروشنده ی مواد مخدر .
( ( زن گفت "خجالت نکش بپرس!"و خندید "آره هم خودم هم دخترم ""من تریاک . دخترم هرچی بگی تا رسید به هرویین . اولش ساقی بودیم . بعد گرفتار شدیم . حالا پاکیم . من یک کمی کمتر از دو سال. دخترم درست دو سال ". ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 180. ) )

بلبله گردان. [ ب ُ ب ُ ل َ / ل ِ گ َ ] ( نف مرکب ) بلبله گرداننده. ساقیی که بلبله را اطراف مجلس می گرداند :
جرعه ای از دست غم ، کشتن ما را بس است
این همه برپای چیست بلبله گردان او.
خاقانی.
قدح کار. [ ق َ دَ ] ( ص مرکب ) ساقی. ( آنندراج ) . قدح پیما. رجوع به قدح پیما شود.
گسارنده. [گ ُ رَ دَ / دِ ] ( نف ) دهنده می. ساقی :
می آورد چون هرچه بد خورده شد
گسارنده می ورا بَرده شد.
فردوسی.
گسارنده باده و رود و ساز
سیه چشم گلرخ بتان طراز.
فردوسی.
گسارنده آورد جام بلور
نهادش ابر دست بهرام گور.
فردوسی.
و رجوع به گساردن شود.
جمع ساقی : سقات
قدح پیما. [ ق َ دَ پ َ / پ ِ ] ( نف مرکب ) ساقی :
به تماشا چو سرو قامت او
بر لب جوی شد قدح پیمای.
امیرشاهی ( از آنندراج ) .
عارفان از می تا شیشه ٔ دل سرگرم اند
چشم مخمور توبر دست قدح پیمایست.
میرزا رضی دانش ( از آنندراج ) .
باده ده. [ دَ / دِ دِه ْ ] ( نف مرکب ) می دهنده. شراب دهنده. می گسار. ساقی :
پرستنده ٔ باده راپیش خواند
بچربی فراوان سخنها براند
بدو گفت کامشب توئی باده ده
بطائر همه باده ٔ ساده ده.
فردوسی.
هو
من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا
آن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا
بر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقان
دور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیا
نانی بده نان خواره را آن طامع بیچاره را
...
[مشاهده متن کامل]

آن عاشق نانباره را کنجی بخسبان ساقیا
ای جان جان جان جان ما نامدیم از بهر نان
برجه گدارویی مکن در بزم سلطان ساقیا
اول بگیر آن جام مه بر کفه آن پیر نه
چون مست گردد پیر ده رو سوی مستان ساقیا
رو سخت کن ای مرتجا مست از کجا شرم از کجا
ور شرم داری یک قدح بر شرم افشان ساقیا
برخیز ای ساقی بیا ای دشمن شرم و حیا
تا بخت ما خندان شود پیش آی خندان ساقیا

شرابدار،
شراب دهنده
کسی که آب به جمعی برساند،
بنظرمن ساقی فقط به معنی شراب دهنده یاپیاله گردان نیست حضرت علی هم ساقی کوثر بود وهمینطور لقب ابوالفضل. پس چرا مخالفت میکنند بااسم ساقی وثبت احوال نمیزاره این اسم ثبت بشه
شراب دهنده در بهشت
معشوق ـمحبوب

شراب دهنده - در تصوف یعنی فیض رساننده و تشویق کننده ی عارفان که توسط آن به حقایق و رُموز دست پیدا کنند و آن ها را آباد کنند، مُشَوِّق عارفان! - مُرشِد، پیر کامل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)

بپرس