درخت

/deraxt/

    tree

فارسی به انگلیسی

درخت ازگیل
medlar

درخت افرا
maple, maple sugar

درخت البالو
sour cherry

درخت الو
plum

درخت انار
pomegranate

درخت اناناس
pineapple

درخت انبه
mango

درخت انجیر
ficus, fig

درخت انجیر هندی
pipal

درخت انداختن
log

درخت انداز
logger, woodcutter

درخت انگور
grape, grapevine

درخت اوکالیپتوس
eucalyptus

درخت بادام
almond

درخت باراور
bearer

درخت بالسا
balsa

درخت بری و الوار سازی
logging

درخت بریدن و الوار کردن
lumber

درخت بلسان
balsam

درخت بلوط
oak

مترادف ها

tree (اسم)
چوبه دار، شجره النسب، قالب کفش، درخت، شجر

پیشنهاد کاربران

درخت:در آخته. برون آخته مانند شمشیر آخته.
منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

درختدرختدرختدرخت
دِرَخت!
پیشوند د ( به چم بسیار ) - رخت، راخت=راست، راز، رای
دراختن=درازیدن=دراز شدن
دراختن=دراستن=بسیار راست شدن=دراخت ( درخت ) شدن؛
دِرُختن=دِرُستن=بسیار رُستن=بسیار رخ نمودن
دِرُستن=د روییدن=بسیار روییدن=بسیار رُستن=بسیار رُسته و روییده شدن
...
[مشاهده متن کامل]

دروییدن=داروییدن=دارو شدن
دِرُختن=دروییدن=بسیار رخ و روی نمایاندن
دراختن=بسیار راست شدن و دراز شدن
درُختن=درستن=درشتن=درست شدن=درشت شدن
درُختن=درشتن=بسیار رُشت ( رشد ) کردن
بُنواژه ی راختن با پیشوند اف=به بالا
افراختن=افرازیدن=افراستن=افراشتن=به بالا راست شدن=به بالا راشت ( رشد ) کردن=افراخته و افراسته و افراشته و افرازیده شدن=فراز رفتن

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
درختدرختدرختدرخت
باغ:آنچه باد آن را غِلُو میدهد. می آغالاند.
غلو:به لری به خم وچم آوردن سبکی
که باد با وزش بر درختان می نماید و آغالیدن.
درخت: درآخته، برون آخته مانند شمشیر آخته می باشد.
*تا سبزی این درخت برِ زندگی است
تا سایهء آن برِ برازندگی است
تا آب به پای آن روان می باشد
گویی که خدایمان به سازندگی است
شهرام*
واژه نامه البرزیکا
دار=درخت
جعفر کوه زاده
لری بختیاری
باه اَوشِن، ریشَ وُر گِل، دار:درخت
معادل در زبان لکی : دار
درخت. در آخته برون آخته مانند شمشیر آخته
درخت از تکرر عبارت دار و درخت بوجود امده و به صورت غیر مستققیم از کلمه دار ترکی گرفته شده است. در فارسی دار به معنی مالکیت هست دارا ، دارایی، دار و ندار
درخت به زبان سنگسری
دار dar
درخت انار. . . انور دار another dar
درخت زرد آلو. . . شولک دار sholek dar
درخت سیب. . . سو دار so dar
درخت به. . . انبه دار anbeh dar
درخت گلابی . . . انبرو دارanboro dar
...
[مشاهده متن کامل]

درخت سنجد. . . پوشتِنا دار poshetena dar
درخت گردو . . . یوز دار yoz dar
درخت بادام. . . وِم دار Wem dar
درخت زرشک. . . زّرش دار zeresh dar
درخت نسترن. . . گیگرگ دار gigerek dar

د = دئو = دیو = خدا
رخت= پوشش
پوشش خدا
واژه درخت خیلی نزدیک به واژه ی تیرکtırek با تلفظ مصوت کوتاه ی به صورت ئ تئرِک از آیین شمنیستی است. شمن ها به درخت مقدس، درخت بزرگ و. . . "بای تئرک" می گفته اند این واژه به زبان های دیگر نیز وارد شده است.
...
[مشاهده متن کامل]
ت و د به دلیل پارالل بودن به هم تبدیل شده اند و تئرک به دیرک که در زبان تورکی به درختی یا تنه درختی که به صورت ایستاده و مجازا تکیه گاه است استفاده می شود. این واژه به صورت درخت وارد زبان فارسی شده است.

واژه درخت
معادل ابجد 1204
تعداد حروف 4
تلفظ deraxt
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: draxt] ( زیست شناسی )
مختصات ( دِ رَ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی deraxt
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
حوادث = حادثه
درخت به درفش و سایبان نیز گفته میشده
درختی زدند از بر گاه شاه
کجا سایه گسترد بر تاج و گاه
تنش سیم و شاخش ز یاقوت و زر
بر او گونه گون خوشه های گهر
درخت: ( در کازرون قدیم ) همه هستیِ نفر، کلیّتِ وجودِ شخص، مثال: �اِی تا او موقع درختُم باشتِش� یعنی اگر تا آن موقع وجود داشته باشم و زنده باشم.
دُرُختن: ضرر کردن
این واژه بسیار نزدیک به واژه دَراز و میتوان گفت همریشه هستن و هر دو به چم در آمدن و بیرون زدن هستن
درخت خیلی ارزشمنده قدش رو بدونید به تمامی دوستان میگم.
خدای نکرده شاخه های درخت بکنید یا درخت هارو آتیش بزنید یا چیزی را روی شاخه درخت بنویسید و یا. . . .
دوستان اینکار رو نکنید، اگه درخت وجود نداشت الان ما از آلودگی مریض شده بودیم یا مردیم، قدش رو بدونید!
دار . . .
درخت یا درختچه
tree
گیاه - نهال و . . .
درخت ، اشاره به دوباره زنده شدن دارد دو بار راختن ، دو بار لباس پوشیدن ، دو بار سبز شدن، دو با رخ نمایان کردن .
اشاره به برگ ریزان درخت در زمستان و سبز شدن در بهار دارد
شجر، دار
درخت :
دکتر کزازی در مورد واژه ی درخت می نویسد : ( ( درخت در زبان پهلوی دْرخت draxt بوده است . ) )
( ( گیا رست با چند گونه درخت
به زیر اندر آمد سرانشان ز بخت ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 193 )

به درخت در زبان ترکمنی ، ترکی آذربایجانی ، ترکی استانبولی ( آغاج ) قزاقی ( آغاش ) گفته می شود .
در زبان ترکی به درخت زنده آغاج یا آغاش گفته می شود . و به درختی که بریده شده و زنده نباشد اگر در سقف خانه به کار برده شود " تیر " اگر به شکل ستون خانه به کار رفته باشد "دئرَک "و اگر برای آویزان کردن چیزی به کار رود" دار" گفته می شود . مثل دار قالی
...
[مشاهده متن کامل]

به درخت در زبان ترکمنی ، ترکی آذربایجانی ، ترکی استانبولی ağa� قزاقی Ağaş گفته می شود .
در اویغوری دەرەخ ، ازبکی تاجیکی Daraxt ، قرقیزی darak کردی Dara گفته می شود .
در انگلیسی ، دانمارکی ، سوئدی Tree نروژی tre گفته می شود.
در زبان اوکراینی ، روسی Derevo ، بلغاری dŭrvo ، بلاروسی Dreva ، بوسنیایی ، صربی ، کراواتی ، مقدونی Drvo
درهلندی Boom آلمانی Baum
کره ای namu
اسپانیایی Arbol فرانسوی Arbre گفته می شود .

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)

بپرس