خدیو
منبع. عکس نامهٔ باستان دکتر میر جلال الدین کزازی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
*بنگر به خدا که یار ما خواهد بود
اندیشه نگر بازار ما خواهد بود
از روز ازل تا به ابد تا سرمد
انگار چنین نگار ما خواهد بود
شهرام*
این واژه در زبان پهلوی به ریخت khwatavand خوَتاوَند بود. پس از نفوذ اسلام در ایران، معنی این واژه که دارنده و مالک و فرمانروا بود به ایزد و آفریننده یکتا و. . . تغییر یافت. ضمن اینکه ریخت این کلمه به پارسی دری شد و شد خداوند.
... [مشاهده متن کامل]
البته در متون اولیه ی دری به این دلیل که ابتدا رسم الخط پارسی ناگهان از خط گذشتگان به عربی تغییر یافت، حتی واژه هایی مثل خداوند نیز مدتی معرب بودند و آن را خذاوند می نوشتند.
هستند دیگرواژگانی که چنین حکایتی دارند. برای نمونه، پادشاه در متون اولیه ی دری به ریخت باشا بود؛ چون که حرف پ نبود و جالب تر اینکه کلمه ی پاشا که ترکی است خود، تبدیل شده ی کلمه ی باشا است که معرب پادشاه است.
خداوند هم لکه چون وَند داره
فلک برپای دار. [ ف َ ل َ ب َ ] ( نف مرکب ) برپای دارنده ٔ فلک . فلک بان . خداوند : فلک برپای دار انجم افروزخرد را بی میانجی حکمت آموز. نظامی .
همیشه هست . [ هََ ش َ / ش ِ هََ ] ( اِخ ) اسم پاک لفظ الباقی است یعنی ذاتی که فنا را در ساحت کبریای او راه نیست . ( انجمن آرا ) . خداوند. اﷲ.
اله= خدا
رب= پروردگار
ملک ( به فتح میم و کسر لام ) = صاحب، شاه
خالق= آفریدگار
نگارنده غیب ؛ خدای تعالی. ( یادداشت مؤلف ) :
ساقیاجام میم ده که نگارنده غیب
نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد.
حافظ.
خداوند ، آخرش وند داره هر چیزی که آخرش وند داشته باشه لره خداوند هم لره از لر های بختیاری آسمانی است
خود آ، اشاره به ازلی بودن پروردگار دارد، یعنی موجودی که خودش آمده نه کسی او را بوجود آورده است.
خدا، دادار، خالق، کردگار، صاحب، مالک، بزرگ، ذی حق، سرور، صاحب اختیار، مولا، ولی، پروردگار، رب، یزدان
سایسته پرستش و ستایش
صاحب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)