منبع. عکس فرهنگ پاشنگ واژه ی تراشه از ریشه ی واژه ی تراش فارسی است
( قراضة ) قراضة. [ ق ُ ض َ ] ( ع اِ ) ریزه های زر و سیم و جز آن که وقت تراشیدن برافتد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : آن غنچه های نستر بادامه های قز شد زرّ قراضه در وی چون تخم پیله مضمر. ... [مشاهده متن کامل]
خاقانی. آن یکی پا نهاده بر سر گنج وین ز بهر یکی قراضه به رنج. نظامی. فروریخت زر او یک انبان نخست قراضش قراضه درستش درست. نظامی. از شادی آن قراضه ای چند گویی که منم جهان خداوند. نظامی.
تراشه=مخرۉط
تراشه، بریده شده ، تراش داده شده ، مخروط.
تراشه=بریده شده، تراش داده شده، مخروط
خرده چوب و آهن
تراشه برابر چیپ میشه که در زبان انگلیسی معانی متعددی دارد از جمله: معنی: ریزه، تراشه، ژتون، ژتن، سیب زمینی سرخ کرده، ورقه شدن، رنده کردن معانی دیگر: چلیکه، خرده چوب ( یا سنگ و غیره ) ، خاش، براده، نازکه، تراشه کردن یا شدن، خرد شدن یا کردن، ( لبه ی چیزی مانند فنجان را ) پراندن، لب پریده شدن، پوسته پوسته شدن، تراش دادن، باریکه ی سیب زمینی سرخ کرده، چیپس ( امریکا: سیب زمینی سرخ کرده به صورت تراشه های پولک مانند که سرد خورده می شود ـ انگلیس: سیب زمینی سرخ کرده به صورت نواره های انگشت مانند که گرم خورده می شود و در امریکا به آن french fries می گویند ) ، ( در قماربازی ) ژتون، مهره، پولک، ( کامپیوتر ) چیپ، خردک، ( با the یا با silicon ) کامپیوتر، ( با چکش و غیره ) کنده کاری کردن، کندن ( از راه تراشه سازی ) ، ( نادر ) با تیشه و غیره بریدن یا قطع کردن، ( مدفوع چهار پایان که برای سوخت به کار می رود ) تپاله، سرگین، پهن، هر چیز بی ارزش، پشیز، ( بازی گلف ) chip shot، لپ پریده کردن یا شدن، مهره ای که دربازی نشان برد وباخت است، بصورت جمع سیب زمینی سر کرده ... [مشاهده متن کامل]
splinter The splinter had worked its way under his skin