بی نهایت

/binahAyat/

    extreme
    infinite
    infinite quantity
    infinity
    extreme(ly)
    infinite(ly)
    [n.] infinite quantity
    infinitely

مترادف ها

extreme (صفت)
مفرط، بی نهایت، دورترین نقطه، حد اکثر

intolerable (صفت)
سخت، دشوار، طاقت فرسا، بی نهایت، غیر قابل تحمل، تحمل ناپذیر، تن در ندادنی

screaming (صفت)
بی نهایت

پیشنهاد کاربران

آدم با حروف لاتین به شکل Adam با تلفظ آدام به زبان های غربی، در اصل و ریشه یعنی در زبان و فرهنگ قوم سومر یک بینش و باور حقیقی بوده به معنای زیر : دَم آسمانی که در کلیه جهات مکانی و بیمکانی بسوی بیکرانی و بیشماری و در طول زمان و بیزمانی بسوی آینده بی پایان، گرمای زندگی بخش آن هرگز به سردی نمی گراید و شعله های آتش آن هیچگاه خاموش نمی شوند. آن بینش و باور حقیقی قبل از تولد نوح موجود بوده و والدین وی نام فرزند خود را در رقابت با آن باور، به شکل نوآه ( Noah ) انتخاب نموده اند که به معنای آه یا دَم نو بوده و میباشد. مفهوم یا کلمه بینهایت در میدان معارف دینی و عرفانی و فلسفی ( به ویژه در قطب ایده آلیسم ) یکی از صفات و شاید برترین صفت خدا محسوب میشود. حال اگر تعریف حقیقی بی نهایت از لحاظ مکان و بیمکانی عبارت باشد از بیکران و بینهایت بودن و از لحاظ زمان و بی زمانی بسوی گذشته و آینده به معنای بی آغاز و بی پایان باشد، آنگاه خدای حقیقی و واقعی نمیتواند فقط بی زمان و بی مکان باشد بلکه باید در بر گیرنده زمان و مکان هم باشد و آنهم نه اینکه صفات بیزمانی و بیمکانی وی در ورای صفات زمانی و مکانی وی و جدا از آنها باشند. نتیجه اینکه از دیدگاه فردی من، خدای حقیقی و واقعی نه تنها لازمان و لامکان بلکه به یک سهم مساوی با آنها با زمان و بامکان هم هست و آنهم با کمیت های مساوی و ماهیت ها یا کیفیت های معکوس و بر رویهم تقسیم شده به دو بخش وسیع مطلق و نسبی. در همین زمینه میتوان دانست یا باور داشت که تئوری های زمان و مکان مطلق رازی و نیوتن از یکطرف و زمانمکان رازی و انشتاین از طرف دیگر هرکدام به تنهائی یک چهارم و هردو بر رویهم نیمی از حقیقت فیزیکی را بیان داشته اند و نیمه مفقوده یا گم شده عبارت است از بیزمانی و بیمکانی مطلق و نسبی. مفاهیم یا پدیده های بیزمانی و بیمکانی بر خلاف ظاهر به معنای عدم زمان و مکان نبوده و نمی باشند بلکه نیمزوج های بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز آنها با کمیت های مساوی و ماهیت ها ی معکوس. کاربرد این ایده ی فکری در عمل اینست که این گیتی یا کیهان و یا این جهان تنها دارای محتوای قابل انبساط و انقباض نمیباشد بلکه دارای ظرف نگهدارنده محتوا هم هست با محیطی مطلقا مسدود و نفوذ ناپذیر که از مکان مطلق و بیمکانی مطلق آفریده شده و فضای هندسی درون آن پیوسته و تجزیه ناپذیر است و از خاصیت الاستیسیتی یا کشسانی بر خوردار ، یعنی اگر یک جرم را در آن قرار دهیم، آنگاه در اطراف آن یک گودال ایجاد میشود و اگر آن جرم را بردایم، جای آن دوباره تخت میشود. زمان مطلق و بیزمانی مطلق به عنوان ابعاد چهارم هر کدام از آنها بر رویهم و به زبان فنی نوسانگر دوقطبی لحظه جاودانه حال به عنوان عظیم ترین نیروی موجود در محتوای کیهان یا جهان، دو وظیفه یا نقش عمده یا اصلی را عهده دار میباشد؛ یکی رقم زدن طول عمر کلیه موجودات و پدیده ها و امورات و دیگری سوق دادن محتوای کیهان یا جهان لحظه به لحظه، بدون وقفه و بطور خستگی ناپذیر بسوی آینده و وقوع مهبانگ بعدی و پس از آن وقوع مهبانگ های متوالی تا رسیدن و یا بازگشتن بر روی یک مسیر دایره ای شکل به همان نظام احسن و اشرف آفرینش سرمدی یا اولیه و یا مبدئی در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی، اعتدال و نظم و هماهنگی با کمیت و کیفیت بهشت برین و آنهم از طریق گردش دایره وار وقوع مهبانگ های هفتگانه بر اثر نوسانات خودکار و متوالی انبساط و انقباض در چهارچوب طرح مطلق آفرینش و بر اساس قوانین جاودانه و آئین نامه های اجرایی ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر آن و نه از راه و به روش دیگری. در عوض محتوای کیهان یا جهان از ذرات چهار بعدی زمانمکان نسبی و ذرات چهار بعدی بیزمانی بیمکانی نسبی بر رویهم با ماهیت های معکوس و کمیت های مساوی در ابعاد پلانک تحت عنوان نوسانگر های بنیادی هشت بعدی آفریده شده. به زبان عادی و روزمره میتوان گفت که آسمان نسبی رازی - انشتاین در دل آسمان مطلق رازی - نیوتن از قابلیت یا استعداد نوسنات خودکار و متوالی انقباض و انبساط برخور دار است و نه مستقل یا جدا از آن. این تصویر و روند در محیط و محتوای هرکدام از گیتی ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی، مساوی، موازی و بیشمار بطور مطلق یکسان و برابر می باشند.
...
[مشاهده متن کامل]

نتیجه اینکه ما انسان ها در محتوای کلیه ی جهان هائیکه با این جهان بطور همزمان آفریده شده اند، بطور مطلقا مساوی از همین زندگی و فرهنگ ها و تمدن ها و زبان ها و تاریخ و جغرافیا ها و . . . . . برخورداریم. این ایده یک تخیل علمی محسوب نمیشود بلکه علم اکتسابی و حضوری رویهم ( یا علم لدنی ) . یک نتیجه بسیار مهم دیگر این نوع تفکر و تخیل حقیقی این میتواند باشد که هفت سامان یا نظام کلی کوانتمی در قالب هفت عالم یا دنیا به شکل آسمان ها و زمین های هفتگانه و هرآنچه که بین آنهاست در محتوای هرکدام از جهان های موازی و بیشمار در طول این سفر بسیار طولانی و دایره وار دنیوی، مقطعی، نزولی و صعودی بین دو بهشت برین متوالی یعنی بین مبدء و معاد حقیقی و واقعی ( منظور از دیدگاه علمی و نه دینی ) در ظهورات یا پیدایشات متوالی خود همیشه پنج تا روحی روانی خواهند بود با بذر قابل رشد مادی و دو تا مادی روانی با بذر قابل رشد روحی. ما انسان های درون این دنیا بهمراه بقیه ی موجودات زنده و غیر زنده در طول این سفر فقط به این دنیای مادی روانی با بذر قابل رشد روحی تعلق داریم و نه به شش دنیای دیگر، اما پس از مرگ همیشه با موجودات درون آن شش دنیا دارای یک بزرخ مشترک خواهیم بود و آنهم تا لحظه ی بسته شدن مجدد نطفه در رحم مادر و بیداری و تولد دوباره در همین دنیا در مداری برتر و کمال یافته تر از قبل و نه تا وقت رسیدن به معاد و برپائی قیامت کبری و فصل برداشت محصول در آخرت بر اساس تصویر آسمانی - وحیانی - قرآنی در قالب سه کلمه به شکل
《 دنیا - برزخ - آخرت 》که یک راه بسیار کوتاه و میان بُر بیش نمی باشد. عشق و زندگی برزخی، روئیای میباشند در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی، اعتدال و نظم و هماهنگی با کمیت و کیفیت بهشت برین و بطور مطلق مستقل از کلیه پندارها، گفتارها، رفتارها یا اعمال نیک و بد دنیوی و بدون کوچکترین تبعیض و استثنائی بین افراد انسانی.
این گیتی یا کیهان و یا این جهان چه باشد با این همه وسعت و گستردگی و فراخی از دید محدود ما انسان ها در بین جهان های بیشمار/ جز یک قطره ی ناچیزی جاودانه اسیر و گرفتار در بطن وجود و ماهیت و ذات مطلق و بیکران و بینهایت پروردگار یا آفریدگار/
با نام های گوناگون در زبان های مختلف انسانی که فقط در زبان و خط و فهم و عقل ناقص و محدود انسانی از موجودیت برخوردارند و در خارج از آنها هیچگونه مصداق و مثال بیرونی ندارند. من خودم به خدای علمی یا خدا از دیدگاه علمی اعتقاد و ایمان و امید دارم، یعنی اول، وسط، آخر، درون و بیرون همه چیز و همه کس یا ظاهر و باطن این واقعیت و طبیعت و یا بطور کلی محیط و محتوای هرکدام از گیتی ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار که هیچ موجود و هیچ چیز دیگری چه شهودی و چه غیبی غیر از او نه وجود دارد و نه میتواند وجود داشته باشد. به خدایان گوناگون آئین ها و خدای کلمه ای و به اصطلاح احد و واحد و یگانه و یکتای ادیان ابراهیمی یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام، باور ندارم. آیا من یک ملحدم؟ در این زمینه قضاوت به عهده خوانندگان گرامی.

اثبات موجود بودن یا وجود داشتن جهان های متناهی، مساوی، موازی و بیشمار به روش علوم طبیعی و تجربی محال و غیر ممکن می باشد، بلکه فقط از طریق تقسیم بینهایت حقیقی و واقعی ( و نه بینهایت کلمه ای، مفهومی و ایده ای که فقط در زبان و خط و فهم و عقل محدود انسانی موجود است و در خارج از ذهن هیچ مصداق و مثال بیرونی ندارد ) به کمک قوای ادراکی فهم و عقل سالم و فکر و خیال و تصور روشن به واحد های مطلقا مساوی و بیشمار به روش هندسی در پیروی از روش مطلق خدای علمی به شکل زیر: بی نهایت هیچگاه نمی تواند دارای یک مرکز واحد، یگانه و منحصر به فرد باشد، زیرا مرکز داشتن هرچیزی نشانه بدیهی، بارز و آشکار متناهی بودن و مرز و محیط داشتن آن چیز است. اما بینهایت می تواند دارای مراکز بیشمار محلی یا میدانی باشد. هرکدام از این محله ها یا میدان ها را میتوان یک گیتی یا کیهان و یا جهان نامید که از لحاظ فرم یا شکل و محتوا بطور مطلق یکسان و برابر می باشند. همانطور که عدد یک واحد کلیه اعداد صحیح و طبیعی و بیشمار است، درست به همان ترتیب هرکدام از جهان ها واحد مجموعه باز و بیشمار آنهاست. به بیانی دیگر میتوان گفت که خداوند متعال، هستی و وجود بیکران خودرا به واحد های مطلقا مساوی و بیشمار تقسیم نموده. یا یکِ بیکران و بی حد و مرز خود را به یک های مطلقا مساوی و بیشمار تقسیم نموده. یا عوالم غیب و امر و ملکوت، شهود و خلق و ملک خود را بر رویهم به واحد های مطلقا مساوی و بیشمار کیهانی یا جهانی تقسیم نموده. درست مثل بینهایت، خدا دو نوع است؛ یکی حقیقی و واقعی که بیکران می باشد و هیچ موجود دیگری چه شهودی و چه غیبی غیر از او نه وجود دارد و نه می تواند وجود داشته باشد و دیگری خدای کلمه ای، لفظی، واژه ای، مفهومی و ایده ای که فقط در ذهن و زبان و خط و فهم و عقل محدود انسانی موجود است و در خارج از آنها دارای هیچگونه مصداق و مثال بیرونی نمی باشد. اولی را میتوان خدای علمی نامید و دومی را خدای دینی و فلسفی و عرفانی و آتئیستی. برای انسان امروز و آینده به ویژه خود ما ایرانیان، شاید مفید و ثمر بخش باشد که در بحث آفرینش، دو داستان مبدئی و بنیادی ادیان ابراهیمی ( یهودیت و مسیحیت و اسلام ) ؛ یکی آفرینش شش روزه جهان و دیگری خلق بابا آدم و ننه حوا را پشت سر رها نمائیم. زیرا محتوای آن دو داستان از طرف یَهوَه و الله و به امر و خواست آنان در قالب وحی به گوش سر و دل سرایندگان ابلاغ نگردیده بلکه دو افسانه خیالی اوهامی بیش نمی باشند.
...
[مشاهده متن کامل]

return to the origin به زبان انگلیسی و
zurueck zum Ursprung به زبان آلمانی که معادل های تقریبی واژه قرآنی تاءویل ( که در اصل و ریشه به شکل تا اوایل بوده و نه به معنای تفسیر و تعبیر ) یعنی بازگشت به اول ها یا بازگشت به مبدا. این بازگشت در عمل فقط از طریق حرکت بسوی آینده امکانپذیر می باشد و آنهم نه در طول یک خط مستقیم که بازگشت بسوی گذشته روی آن محال و غیر ممکن است، بلکه روی یک مسیر دایره ای شکل طوریکه باز گشت به مبدء در معاد روی آن نه تنها امکانپذیر بلکه حتا لازم، ضروری و اجتناب ناپذیر می باشد. طوریکه مطلع هستیم از دیدگاه ادیان ابراهیمی در مبدا فقط آدم و حوا آفریده شده اند، اما در معاد به هنگام برپائی قیامت کبری و رستاخیز، قرار است که همه افراد انسانی از قبر برانگیخته شوند. در این زمینه من ( با نام های استعاری قندی و. . . ) معتقدم که در معاد ( یعنی در پایان این سفر دایره وار دنیوی، مقطعی، نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین دو بهشت برین متوالی ) هیچ فرد انسانی و هیچ موجود زنده و غیر زنده دیگری، دوباره از نو آفریده نخواهد شد، مگر و فقط مگر آن فرد انسانی و آن موجود در مبدا برای اولین بار و یکبار برای جاودانگی در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی آفریده نشده بوده باشد. در طول این راه و سفر انسان میتواند به کمک قوای ادارکی و تصوری و تفکری و تخیلی به مبدء و معاد بیندیشد و تصاویر و ساختار های فکری - خیالی فراوان و گوناگونی را تولید نماید و قضاوت در مورد آنها را به عهده شنوندگان و خوانندگان بگذارد و نه اینکه یکی یا چند تا از آن تصاویر و ساختار ها را بطور اجباری بر جوامع انسانی خودی و بیگانه تحمیل نماید، تحت عنوان امر به معروف و نهی از منکر.

lemniscate
نامعدود. [ م َ ] ( ص مرکب ) بی حساب . بی شمار. ناشمار. بیکران . بی قیاس . بی اندازه . بسیار. || ناشمرده . ( ناظم الاطباء ) . شمرده ناشده : من چه گویم که گر اوصاف جمیلت شمرندخلق آفاق ، بماند طرفی نامعدود. سعدی .
بی اندازه
بی حساب ؛ بی حد. بی نهایت. عددی زیاد. عظیم. بسیار :
خاطر خاقانی است مدحگر مصطفی
زان ز حقش بی حساب هست عطا در حساب.
خاقانی.
سوار هنرمند چابک رکاب
که بر آتش انگشت زد بی حساب.
نظامی.
...
[مشاهده متن کامل]

روا بود که چنین بی حساب دل ببری
مکن که مظلمه خلق را جزائی هست.
سعدی.
نالیدن بی حساب سعدی
گویند خلاف رای داناست.
سعدی.

بی منتها ؛ بی نهایت. بی پایان. بی حد. بسیار : مالی سخت بی منتها و عظیم بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 260 ) .
حکم او بی علت است و صنع او بی آلت است
ذات او بی آفت است و ملک او بی منتهاست.
امیرمعزی ( دیوان چ اقبال ص 124 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

دانم از اهل سخن هرکه این فصاحت بشنود
هم بسوزد مغزو هم سودا پزد بی منتها.
خاقانی.

ناپیدا کناره. [ پ َ / پ ِ ک ِ رَ / رِ ] ( ص مرکب ) ناپیداکرانه. بی پایان. غیرمحدود :
در این دریای ناپیدا کناره
که غیر از غرق گشتن نیست چاره.
وحشی.
ناپیداکرانه. [ پ َ / پ ِ ک َ ن َ / ن ِ ] ( ص مرکب ) چیزی که حدود آن غیرمرئی باشد. بی پایان. غیرمحدود. ( ناظم الاطباء ) . بی انتها. که ساحل و کرانه اش پیدا نیست :
...
[مشاهده متن کامل]

بده کشتی می تا خوش برآیم
از این دریای ناپیدا کرانه.
حافظ.

نهمار
- از اندازه بیش ؛ بیش از اندازه. بحد افراط. بیشمار :
پشوتن بفرمود کامد به پیش
ورا پندها داد از اندازه بیش.
فردوسی.
- از اندازه بیرون ؛ بسیار. بیشتر. ( مؤید الفضلاء ) . بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان :
بگشتند از اندازه بیرون بجنگ
زبس کوفتن گشت پیکار تنگ.
فردوسی.
از حد و اندازه بیرون تکلف بر دست گرفت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 363 ) .
بغایت
چیزی که تمام شدنی نیست
نامحدود بی انتها بی نهایت بی پایان بی کران بی حد بی اندازه
ارسطو در عصر خویش بینهایت را به دو نوع تقسیم نموده بود یکی واقعی و دیگری بالقوه. با اندکی دقت در این تقسیم بندی میتوانیم به این نتیجه برسیم که اگر بخواهیم بینهایت را بر دو تقسیم کنیم تا آنگاه دو بخش واقعی و بالقوه آ نرا از هم تفکیک نمائیم با یک مشکل اساسی مواجه خواهیم شد و آن اینکه اولا عمل تقسیم هیچگاه به پایان نخواهد رسید و دوم اینکه با دو چیز نیمه بینهایت روبرو خواهیم شد. برای حل این مشکل مفیدتر است که هردو نوع را یک نوع به پنداریم که دارای دو جنبه باشد. جنبه واقعی آن بخش از بینهایت بالقوه است که تاکنون به فعلیت در آمده است و بخش بالقوه ای آن هنوز به ظهور نرسیده و به فعلیت در آمدن آن هم هرگز به پایان نخواهد رسید. در این جا این سوال پیش می آید که آیا بخش به فعلیت در آمده از بخش بالقوه جدا شده است و به شکل یک محدوده متناهی در دل یک هاله وسیع و نیمه متناهی جای گرفته است ؟ یا اینکه این محدوده متناهی هنوز بطور کامل به فعلیت در نیامده است و بخش نیمه متناهی بیرونی که هنوز به فعلیت در نیامده است در عین حال در بر دارنده بخش بالفعل هم می باشد؟ با کمک تئوری مجموعه های ریاضی نمیتوان به این سوالات پاسخ روشنی داد، زیرا این تئوری فقط با اعداد و گاهی اوقات با اشکال هندسی سروکار دارد و نمیتواند در بر گیرنده همه چیز باشد. اما میتوان از روش هندسه دانان استفاده کرد و پهنه بیکران و لایه تنهای را به واحد های محدود و متناهی و مطلقا یکسان تقسیم نمود و از آنجاییکه عمل تقسیم به علت بی انتها بودن وجود نامتناهی هرگز به پایان نخواهد رسید، ادامه عمل تقسیم را در بینهایت دور دست ها به عهده خود کاری می سپاریم یا آنرا به حال خود رها می کنیم و از ادامه عمل تقسیم خودرا رها می سازیم و توجه خودرا روی یکی از این واحد های متناهی معطوف می داریم و سعی میکنیم که آنرا بطور کامل شناسایی کنیم . خود بینهایت را نمیتوانیم بطور کامل شناسایی کنیم، اما شناخت یکی از واحدهای محدود و متناهی آن امکان پذیر خواهد بود و از آنجاییکه همه واحد ها را مطلقا همسان و برابر انتخاب نمودیم آنگاه شناخت یکی از آنها بطور همزمان شناخت مجموعه بی پایان آنها خواهد بود. یکی از این واحد ها را میتوانیم با مفاهیم، عالم، گیتی ، دنیا، کیهان یا جهان نامگذاری کنیم. نظریه مجموعه جهان ها در یونان باستان در اندیشه بعضی از فلاسفه به ظهور رسیده بود، اما چون سخن و کلام و نفوذ شخصیت افلاطون و بعد از او ارسطو از سنگینی بیشتری برخوردار بود، آن ایده ارزشمند توسط آن دو حکیم بزرگ در کشو تاریخ بایگانی شد و به خواب رفت. تا اینکه چند دهه ای است که منجمین و کیهان شناسان بخصوص در آمریکا در بخش نظری مشغول زنده کردن مجدد آن نظریه باستانی میباشند. اما هنوز موفق نشده اند آنرا به روشنی فرمول بندی کنند. بطور مثال نظریه غالب در این زمینه این است که تکینگی یا تجرد فیزیک اولیه مثل شیر در حین جوش خوردن کف کرده و حباب های زیادی را تولید کرده و تعدادی از آنها به جهان های مختلفی تبدیل شده و هرکدام دارای محتوا های مختلف میباشند. بجای آن میتوانند مجموعه ای از فضا های سه بعدی دارای محیط های محدود و متناهی و ثابت و ساکن و هرکدام با یک بعد زمانی بطور مستقل و جدا از هم تصور کنند که در مراکز همه آنها یک تکینگی فیزیکی مطلقا همسان قرار داشته باشد و بطور همزمان و همسان پدیده مه بانگ در همه آنها به وقوع پیوسته باشد. چیزی که آنها را از این تصور باز میدارد، سد و مانعی تحت عنوان نسبیت انشتاین میباشد که پس از ظهور آن، نظریه مطلق بودن زمان و مکان نیوتون را از خاطره ها پاک نموده و آنرا کان لم یکن یا منتفی قلمداد کرده است. این حقیر در بحث های دیگر در همین سایت از قبیل ؛ هفت عالم، گرانش کوانتایی، برهان نوین نظم ، دیفرانسیل هندسی، بیزمانی و بیمکانی ، حضرات خمسه، بهشت برین، فرمول خیالی عشق، علت و معلول، فرمول همه چیز، نظریه های ریسمان و حلقه و روح و روان و جان و ماده، قیامت و معاد، ازل و ابد و خیلی گفت و شنود جزئی دیگر، جهان ها را به دو نوع تقسیم نمودم یکی معنوی و دیگری مادی. این نامگذاری جهت سهولت در تفکیک نوع صورت گرفت. اما همه جهان ها از لحاظ محتوا در عین حال هرکدام بطور همزمان هم معنوی اند و هم مادی ، زیرا خمیر مایه آنها یک واحد مطلق میباشد، لذا در کنار این دسته بندی میتوان از مفاهیم نزولی و صعودی استفاده کرد. در جهان های نزولی عمر کل کیهان ها و موجودات زنده و غیر زنده توسط لحظه ازل رقم زده میشود و زندگی هفتگانه و سرنوشت های پنجگانه جنسی و عشقی از کامل ترین زندگی یعنی زندگی هفتم و خود همسری زوج های بنیادی هِتروگِن یا غیر هم جنس شروع میشود و پله به پله به سوی نازل ترین سطح نزول می یابد. در جهان های صعودی بر عکس اولین و نازل ترین زندگی آغاز میگردد و پله به پله به سوی کمال صعود میکند و عمر کیهان ها و موجودات زنده و غیر زنده توسط لحظه ابد رقم زده میشود و تعداد پله ها هم هفت تا می باشد که هرکدام از این پله ها در نوع خود دارای سطوح مختلفی می باشند که پس از یک سیکل یا دوره هفت مرتبه ای دوباره هرکدام در سطوح بالاتری ( در جهان های نزولی در سطح پایین تری ) تکرار میگردند تا اینکه جهان های صعودی دوباره به برترین سطح اولیه ملکوتی باز گردند. جهانی که هم اکنون در آن زندگی میکنیم در اصل یک جهان نزولی بوده است و در حال حاظر مسیر برگشت یا قوس صعودی را طی میکند. هرکدام از زندگی های هفتگانه در نوع خود منحصر بفرد بوده و دارای ارزش خاص خود می باشد. لذا معقول نیست که به امید زندگی های برتر ، از لذایذ این زندگی چشم پوشی نمود. زندگی های بر تر زمانی ارزشمند خواهند شد که به ظهور رسیده باشند و تا آن زمان مفیدتر خواهد بود که آن ارزش های والا را وعده سر خرمن به پنداریم و شیرینی حلوا و خرما و عسل و شیر و باغ ها و حوریان و مَی بهشتی را به فرشتگان و ارواح هدیه کنیم و آنهم مشروط به اینکه این موجودات در واقع وجود داشته باشند و اوهاماتی ساخته خرد و عقل محض انسانی بیش نباشند. در پایان یک محاسبه ریاضی ساده برای دوستداران محاسبات:
...
[مشاهده متن کامل]

طوریکه اطلاع داریم زمان پلانک برابر است با ۱۰ بتوان منهای ۴۳ ثانیه و طول پلانک برابر با ۱۰ بتوان منهای ۳۵ متر. حالا میتوانیم سرعت نور را با این دو کمیت داده شده بصورت زیر محاسبه نمائیم :
فاصله را بر زمان تقسیم می کنیم و حاصل تقسیم برابر خواهد شد با : ۱۰ بتوان ۵ کیلومتر که برابر خواهد بود با ۱۰۰۰۰۰ کیلومتر. در صورتیکه سرعت نور برابر است با ۳۰۰۰۰۰ کیلومتر.
گویا پلانک در محاسبات خویش مرتکب یک اشتباه ناچیز شده باشد. طبق محاسبه بالا یا طول پلانک باید برابر با عدد ۳ ضربدر ۱۰ بتوان منهای ۳۵ متر و یا زمان برابر با یک سوم ضربدر ۱۰ بتوان منهای ۴۳ ثانیه.

Infinity
در دنیای حقیقی معنایی ندارد چون دنیا محدود به ( طول، عرض، ارتفاع ) است، یک مثال کوچک: چون شما برای هر کار فیزیکی که بخواهید انجام دهید، باید ( !!! یک!!! ) طول ، عرض و ارتفاعی را ( !!!طی، شروع و پایان!!! ) کنید تا آن کار را انجام دهید . چرا!!!؟؟ چون هرچیزی که در دنیای واقعی وجود دارد ( متجزی ) است یعنی دارای ( !!!طول، عرض، ارتفاع!!! ) است. یعنی حتی من و شما. برای مثال یک ( . ) کوچک هم طول عرض و ارتفاع دارد. بهترین و عقلانی ترین کلمه ( ( ( ( !!! غیر قابل شمارش !!! ) ) ) است.
...
[مشاهده متن کامل]


Forever
همیشگی

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس