برهنه

/berahne/

    altogether
    bald
    bare
    naked
    nude

فارسی به انگلیسی

برهنه پا
barefoot, barefoot(ed)

برهنه خوشحال
living happily in spite of poverty, happy in spite of poverty, happy-go-lucky

برهنه سازی
denudation

برهنه سازی تدریجی در کاباره
striptease

برهنه سازی و جستجوی بدنی
strip-search

برهنه شدن
bare, strip

برهنه گرا
nudist

برهنه گرایی
nudism

برهنه کردن
denude, expose, strip, to make naked

برهنه کردن و جستجوی بدنی کردن
strip-search

مترادف ها

aphyllous (صفت)
بی شاخ و برگ، برهنه، بی برگ

naked (صفت)
برهنه، عریان، لخت، پاک

nude (صفت)
برهنه، عریان، لخت

bald (صفت)
برهنه، طاس، عریان، کچل، بی مو، کل، بی لطف، بی ملاحت

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

برهنهبرهنهبرهنهبرهنهبرهنه
رت، عور، روت، عریان، لخت، پتی، نامستور، فقیر، بینوا
حمید رضا مشایخی - اصفهان
رت، لخت، عور
حمید رضا مشایخی - اصفهان
لوج
رت - لت - لوت
Dick naked
Wearing no clothes completely nude
واژه برهنه
معادل ابجد 262
تعداد حروف 5
تلفظ bera ( e ) hne
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: brahnak]
مختصات ( ب ِ رَ نِ ) [ په . ] ( ص . )
آواشناسی berahne
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع فرهنگ فارسی معین
ناملفوف . [ م َ ] ( ص مرکب ) بدون لفافه . در لفافه پیچیده ناشده . عریان . برهنه . آشکار.
نامستور. [ م َ ] ( ص مرکب ) آشکار. ظاهر. هویدا. پیدا. واضح . صریح . پدیدار. غیرمستقر. ناپوشیده . لائح . || عریان . لخت . برهنه .
لوت در حقیقت لؤت است در ترکی، ودر فارسی به معنی برهنه ، وکویر هم کلمه عربی است، کویر لؤت یعنی کویر برهنه، و هم چنین کلمات لات، لوطی، لؤت، کلمات ترکی است. چون حرف ؤ در فارسی نیست فقط ترکی عربی این حرف دارم لذا فارسها نمی تونن تلفظ کنند و بجای لؤت میگن لوت
برهنه
لخت
پتی
اوستا: ماراگنا
پهلوی: برهناگا یا برهناکا
ساسانی: برهنک یا برهنگ
پارسی نو : برهنه
Brehnake پهلوی وارد زبان لاتین و اروپاییان شده و از آن دو واژه brewhnuda و brewnaka ساخته شده کا امروز دو واژه nake و nude به چم ب خنه را در زبان انگلیسی و nu و nudi در زبان فرانسه و ایتالیایی را داریم
...
[مشاهده متن کامل]

ریشه واژه nake انگلیسی از برهنه پارسی است
دنبالک زیر را دیدن نمایید.
https://en. m. wiktionary. org/wiki/nudus#Latin

مکشوف تن ؛ عریان. لخت. برهنه بدن : هول واقعه چنان سر و دست و پای را بی خبر گردانیده بود که مکشوف تن در آن سرما می رفتیم. ( نفثةالمصدور چ یزدگردی ص 92 ) . و رجوع به مکشوف شود.
لخت - برهنه
رت. . . روت. . . لخت. . . عریان. . . . عور. . . .
برهنه :لخت، بِرَخنِه.
پای برهنه : پای لخت، پای برخنه.
آمده است پای برخنه در خواب راه رفتن، تعبیر خواب حج رفتن.
پتی، عاری، عریان، عور، لاج، لخت، نامستور، فقیر، مستمند، بی نوا، تنگ دست، رت، لوت، لت

برهنه: در پهلوی برهنگ brahnag بوده است .
( ( سیامک بیامد برهنه تنا
برآویخت با پور آهرمنا ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 242. )

ورت
لخت

رت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس