ایستگاه

/~istgAh/

    depot
    station
    terminal

فارسی به انگلیسی

ایستگاه اتش نشانی
fire station, station house

ایستگاه اتوبوس
bus station, coach station, bus stop

ایستگاه اتوبوس و تاکسی
stop

ایستگاه اخر
terminal, terminus

ایستگاه پلیس
police station

ایستگاه تاکسی
cabstand, taxi rank, taxi stand (

ایستگاه در جای دور افتاده
outstation

ایستگاه ردیابی
tracking station

ایستگاه زمینی
earth station

ایستگاه فرعی
substation, whistle-stop

ایستگاه فضانوردی
spaceport

ایستگاه فضایی
space platform, space station

ایستگاه هواشناسی
weather station

ایستگاه کاری
workstation

ایستگاه کیهانی
space platform, space station

مترادف ها

stop (اسم)
ترک، تعلیق، نقطه، ایست، توقف، تکیه، ایستگاه

stand (اسم)
وضع، سه پایه، شهرت، ایست، پایه، مقام، توقف، بساط، دکه، موضع، ایستگاه، توقفگاه، میز کوچک، دکه دکان، جایگاه گواه در دادگاه، سکوب تماشاچیان مسابقات

station (اسم)
وقفه، جا، وضع، موقعیت، مرکز، مقام، رتبه، مرحله، پاتوغ، جایگاه، ایستگاه، موقعیت اجتماعی، در حال سکون، ایستگاه اتوبوس و غیره، توقفگاه نظامیان و امثال ان

پیشنهاد کاربران

ایستگاه فیلمی به کارگردانی یدالله صمدی و نویسندگی محمد نگهداری محصول سال ۱۳۶۶ است.
مردی نابغه رشته الکترونیک که تحصیلات خود را ناتمام رها کرده، تحت تأثیر شرایط روحی و روانی نامتعادل دوران کودکی اش، به پیشنهاد عموی خود که در رأس گروه ناشناس تروریستی قرار داشته یک بمب بسیار قوی الکترونیکی را در فاضلاب زیر ساختمان ایستگاه مرکزی راه آهن کار می گذارد. زمان انفجار بمب، ۴۵ دقیقه پس از نصب، پیش بینی شده است. مرد، هنگام ترک ایستگاه، همسر سابقش را در میان مسافران مشاهده می کند. پس از طی مسافتی، اتومبیل حامل گروه همراهش را متوقف می کند و به ایستگاه بازمی گردد. پس از مدتی جستجو در راه آهن، زن را می یابد و از او می خواهد که به اتفاق، ایستگاه را ترک کنند. در همین اثنا، بلندگوی ایستگاه، نیاز اورژانس ایستگاه را به یک پزشک، برای کمک به یک زن بیمار اعلام می کند. زن که یک پزشک است، موقتاً مرد را ترک می گوید و به اورژانس ایستگاه می رود. مرد ناگزیر و مضطرب، پشت در اورژانس، منتظر بازگشت او می ماند. اینک زن در اورژانس و مرد در سالن مرکزی ایستگاه در تنهایی خود، به مرور گذشته مشترکشان می پردازند و همپای آنها، بمب الکترونیکی در زیر ساختمان راه آهن، به لحظه انفجار نزدیک می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

• پرویز پورحسینی
• گلچهره سجادیه
• ابراهیم آبادی
• سعید عباسی
• خسرو دستگیر
• اصغر زمانی
• یوسف صمدزاده
• بنفشه صمدی
• ملیحه ابراهیمی شعربافان
• شهلا ظرافت
• ناهید حمیدی
• سیما قره باغی
• مینا قره باغی
• مهناز قره باغی
• محمدعلی خجسته
• علی اکبر صعالکی
• فخرالدین معصومی
• محمد کستوانی
• خلیل بازارباشی
• کاظم غلامی
• علی محمد برجی
• فیروز حشمت
• یوسف قره تاشلو
• باقر فخری
• پرویز ظرافت
• اکرم عزیزیان
• روحیه خدادادی
• حمدالله صبح خیز
• ارشد خلیلی
• فریدون صبح خیز
• محمدعلی شیرجنگ
• سلیمان رفعت
• علیرضا صادقی صافی
• عزیز خلیل پور
• مجید شعله ور
• احمد اعتماد
• اکبر نعمتی
• علیرضا بیابانگرد
• غلامرضا اسدیان
• رضا قلی محجوب نیا
• محمد رضاپور
• بهروز عزیززاده
• علیرضا کمی زاده
• حسین رضایی
• فیروز خیری
• ناصر مشیریان
• فرخ رحیم زاده
• حیدرعلی آران
• یدالله حاجی زاده
• شهرام ظرافت
• یحیی عبداله زاده
• ابراهیم برجسته
• عیسی برجسته
• صفیه جلالی
• حمیده رمضانی
• لیلا وجدانیان
• عزیزه سعیدزاده
• زلیخا تقی زاده
• افسانه آبادی
• آزیتا آبادی
• رقیه فطانتا
• ملیحه علی زاده
• آتوسا آبادی
• عوض علی عباسی

ایستگاه
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/ایستگاه_(فیلم_۱۳۶۶)
درنگجا =ایستگاه
ایسگاه ( ایستگاه ) - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری )
گرچه این واژه را دکتر محمّد مُعین برای برابر پارسی آن: station ساخته و بکار برده است!
توجه: هر گاه واج " ت " در پایان یک هجای چهار واجی بیاید و به ویژه اگر پیش از آن واج " س " قرار گیرد >>> واج " ت " خوانده نمی شود!
...
[مشاهده متن کامل]

مانند: دست بند >>> دس بند - دستگیر >>> دس گیر - دسترنج >>> دس رنج - دستیار >>> دس یار - هفت تیر >>> هف تیر
به شرطی که واج " ت " در نخستین هجا نباشد!
مانند: پشتِ بام، دستاورد، گفتاورد، گشتاور
ایست: ماندن، توقف کردن، ایستادن، واستادن -
انتظار کشیدن، صبر کردن، چشمداشته شدن، شکیبایی کردن
گاه: پسوند زمان و مکان - مانند: شامگاه، سحرگاه، صبحگاه، چاشتگاه و دانشگاه، خوابگاه، آسایشگاه، درمانگاه
امروزه این واژه در معنای مجازی هم بکار می رود:
ریشخند ( پهلوی: riyahrīh ) ، مسخره و سوژه ( فرانسوی ) کردن، لاغیدن، گرفتن، دست انداختن، زَمَترا! -
دست به سر کردن، کاشتن، مَچَل کردن، سَرِ کار گذاشتن ( سَرِ کاری ) ، اُسگُل و شاسگول کردن! -
دماغ سوخته شدن، چِزاندن، خیت و کِنِف شدن، ماسیدن! ( در لهجه اصفهانی )
الابختکی، شانسی، تصادفی - الکی، کَشکی، یِلخی ( ترکی ) ، چاخان پاخان!
مثال: ایسگاه میسگاهه >>> سَرِ کاری و الکی هست!
داداچ ایسگاه کردی ما رو >>> داداش اُسگُل کردی یا ما رو گرفتی!

بپرس