دست نشاندهدست و پا زدندست و پا کردندست و پای گرفتندست و پای کسی را بستندست و پنجه نرم کردندست کاری تکمیلیدست کشیددست کشیدندست کشیدن ازدست کشیدن رویدست کمدست کم گرفتندست یا پادست یا پای کسی را بریدندست یازید بهدست یافتدست یافت بهدست یافت بهف حائزی … شددست یافتندست یافتنیدستان فتنه گردستان و تزویردستاورد چشمگیردستاورد سیاسیدستاوردهای انقلابدستاویزدستبرددستبرد زدندستبرد زدن بهدستبنددستبند اهنین زدن بهدستبند زدندستپاچهدستپاچه شدندستپاچه کرددستخطدستخط خود مصنفدستخط نوشتندستخوشدستخوش اواج شدندستخوش حوادث کردندستخوش طوفاندستخوش یک فکر یا میل قویدسترسدسترسیدسترسی یا مجال مقاربتدسترنجدستشوییدستفروش