بدیبدی مطلقبدیعبدیگری واگذار کردنبدیمنبدین سوبدین گونهبدین معنی کهبدین وسیلهبدینسانبدیهه سازیبدیهه گوییبدیهیبذربذر کتانبذلبذل مساعی کردنبذلهبذله گوبذله گوییبربر اساسبر اساس … استبر ان بودنبر ان شد کهبر انگیزشبر باد رفتنبر پاى خود ایستادبر پایه … استبر پشت چیزی قرار گرفتنبر جسته ساختنبر جسته کاریبر جسته کردنبر چوب اویختنبر حسببر خوابشبر خوابیدنبر خود خشن کردبر خیزشبر دوش گرفتبر دوشش سنگینی کردبر ذی حق بودن خود تاکید کردبر رویبر روی نقشه نشان دادنبر زبان اوردنبر زدنبر زمین افکندنبر زمین ریختن خونبر سر اوردبر سر گذاشتن