просто

پیشنهاد کاربران

فقط، ساده، به آسانی، به سادگی، به راحتی/واقعاً، حقیقتاً، صرفاً، کلاً، در واقع/تنها/همینطوری

просто
Pronunciation: [PROHS - tuh]
معادل اینگلیسی
simply, plainly, just, easily
ساختار دستوری
...
[مشاهده متن کامل]

adverb
مثال
1 - Это о́чень про́сто.
خِیلی ساده است.
2 - Ему́ бы́ло про́сто бро́сить кури́ть.
تَرک سیگار بَرای او آسان بود.
3 - Торт - про́сто объеде́ние!
کِیک حَقیقتاً چیز خوشمزه ایه!
4 - Ка́тя про́сто ничего́ не сказа́ла.
کاتیا کلاً چیزی نگفت.
5 - На́до не про́сто говори́ть, а де́йствовать.
لازم نیست صرفاً صُحبت کنید ، بَلکه باید عَمل کنید.
6 - Ему́ про́сто ве́село.
او هَمینطوری خوشحال بود.
7 - Про́сто я не зна́ю, о чём с ней говори́ть.
من فقط نمی دانم در مورد چه چیزی باید با او صحبت کنم.
8 - Ава́рии так про́сто не происхо́дят.
( تصادفات به این راحتی ( همینطوری=بدون دلیل ) اتفاق نمی افتد. ( رخ نمی دهد
9 - Я про́сто не могу́ жить без тебя́.
من به سادگی نمی توانم بدون تو زندگی کنم.
10 - Это не про́сто намёк.
این فقط یک اشاره نیست.
11 - Про́сто я хочу́ убеди́ться в э́том.
من فقط می خواهم در مورد آن مطمئن شوم.
12 - У него́ про́сто не́ было слов.
او صرفاً چیزی برای گفتن نداشت. = او در واقع حرفی برای گفتن نداشت
13 - Я про́сто обя́зан позвони́ть ей.
من فقط موظف هستم به او زنگ بزنم.

просто
تنها

بپرس