1. youth is ephemeral
جوانی زود گذر است.
2. a youth aged 18 years
یک جوان 18 ساله
3. a youth club
کانون جوانان
4. a youth of sixteen summers
یک جوان شانزده ساله
5. contemporary youth and rock groove together
موسیقی راک و نسل جوان با هم تجانس دارند.
6. the youth of iran and afghanistan
جوانان ایران و افغانستان
7. this youth is shortsighted
این جوان دوراندیش نیست.
8. a dandified youth
جوان شیک پوش
9. a likely youth
جوان خوش آتیه
10. a lumpish youth who neither studies nor works
جوان تنه لشی که نه درس می خواند و نه کار می کند
11. a romantic youth
یک جوان عاشق پیشه
12. a shameless youth who paces streets all day
جوان بی عاری که تمام روز خیابان گز می کند
13. a sophisticated youth
یک جوان چشم و گوش باز
14. a successful youth
یک جوان کامیاب
15. a verdant youth
جوان بی تجربه
16. from his youth upward
از دوران جوانیش به بعد
17. in his youth he frequented the theater, in his old age the church
در جوانی مرتبا به تماشاخانه می رفت و در پیری مرتبا به کلیسا.
18. recollections of youth
خاطرات جوانی
19. the country youth went to town and became alienated from his kin
جوان روستایی به شهر رفت و با خویشان خود بیگانه شد.
20. abbas spent his youth in tehran
عباس جوانی خود را در تهران گذراند.
21. he spent his youth dangling after gamblers
در تمام دوران جوانی اش دور و بر قمار بازها می پلکید.
22. she dreamed her youth away
جوانی خود را با خواب و خیال سپری کرد.
23. she spent her youth prostituting
جوانی خود را به فاحشگی گذراند.
24. the blush of youth
آب و رنگ جوانی
25. the sap of youth and the sapience of age
شور و حرارت جوانی و عقل و درایت پیری
26. the vigor of youth
شور جوانی
27. they spent their youth slaving in coal mines
آنان جوانی خود را با جان کندن در معدن های زغال سنگ طی کردند.
28. in the flush of youth
در عنفوان جوانی
29. in the pride of youth
در عنفوان جوانی
30. she passed imperceptibly from youth to age
او به طور نامحسوسی از جوانی به پیری رسید.
31. the bulge in the youth population
افزایش سریع تعداد جوانان
32. the disillusionment of the youth at the way the university was run
دلسردی جوانان نسبت به طرز اداره ی دانشگاه
33. the elusive pleasures of youth
لذت های زود گذر جوانی
34. the endless opportunities of youth
فرصت های بی حد و حصر جوانی
35. the happy illusions of youth
هرز انگاشت های شاد جوانی
36. the hot blood of youth
خون پرجوش و خروش جوانی
37. the indiscretions of his youth became a blot on his escutcheon
خطاهای جوانی نام او را لکه دار کرد.
38. the malady of today's youth is the lack of faith, that's all
بیماری جوانان امروز بی ایمانی است و بس.
39. the malleable character of youth
سرشت شکل پذیر جوانی
40. the memories of my youth
خاطرات جوانی من
41. the nazis infused the youth with chauvinism and hatred of foreigners
نازی ها میهن پرستی (افراطی) و تنفر از خارجیان را در جوانان تقویت می کردند.
42. the opinion of the youth
عقاید جوانان
43. the period of my youth
روزگار جوانی من
44. tirdad was an amorous youth
تیرداد جوانی عاشق پیشه بود.
45. to idle away one's youth
جوانی خود را به هدر دادن
46. she has both looks and youth
او هم زیبایی دارد هم جوانی.
47. swift runs the days of youth
روزگار جوانی به سرعت می گذرد.
48. the bittersweet memories of my youth
خاطرات تلخ و شیرین جوانی من
49. the happy days of my youth
روزهای خوش جوانی من
50. the violent behavior of some youth gangs
رفتار خشونت آمیز برخی گروه های جوانان
51. those fleeting minutes of our youth
آن چند دم زودگذر جوانی ما
52. with all the gusto of youth
با تمام شور و حرارت جوانی
53. snapshots and other relics of her youth
عکس های فوری و دیگر یادگارهای جوانی او
54. the dissipated wealth of an inexperienced youth
ثروت تلف شده ی یک جوان بی تجربه
55. the frivolity of some of today's youth
لهوولعب برخی جوانان امروز
56. the hardships she experienced in her youth
سختی هایی که در جوانی کشید
57. the instruction and government of the youth
آموزش و سرپرستی جوانان
58. the plan for the militarization of youth organizations
طرح نظامی کردن سازمان های جوانان
59. to regret the passing of one's youth
از گذشتن جوانی خود افسوس خوردن
60. gambling is a pit that catches the youth
قمار دامی است که جوانان را گرفتار می کند.
61. he died in the middle of his youth
در عوان جوانی مرد.
62. he drank away his wealth and his youth
او با میگساری ثروت و جوانی خود را بر باد داد.
63. he is in the flower of his youth and strengh
او در شور جوانی و نیرومندی است.
64. her mind returned to her own early youth
فکرش به عنفوان جوانی خودش معطوف شد.
65. his son is an educated and polished youth
پسر او جوانی تحصیل کرده و مهذب است.
66. in order to capture the imagination of youth
به منظور جلب تخیل جوانان
67. she was in the bloom of her youth
او در شکوفایی (اوج) جوانی بود.
68. socrates was accused of having corrupted the youth of athens
سقراط متهم بود که جوانان آتن را گمراه کرده است.
69. the film reveals the outlook of the youth
فیلم دیدگاه جوانان را آشکار می سازد.
70. a feeling of alienation and despair among the youth
احساس بیگانگی و یاس در جوانان