writhe

/ˈrɪθ//raɪð/

معنی: پیچ و تاب خوردن، بخود پیچیدن، ازرده شدن
معانی دیگر: به خود پیچیدن، بی قرار شدن، پیچیدن، پیچاندن، پیچ و تاب دادن، کج و معوج کردن، (از شرم یا تنفر) رنج بردن، چندش شدن، بی قراری، وول خوری، حرکت مار مانند، از شدت درد یا شرم بخود پیچیدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: writhes, writhing, writhed
(1) تعریف: to twist and turn the body as in pain, discomfort, struggle, or embarrassment; squirm.
مترادف: squirm, twist
مشابه: contort, flail, jerk, thrash, toss, twitch, wriggle

- The wounded soldier writhed in pain.
[ترجمه گوگل] سرباز مجروح از شدت درد به خود پیچید
[ترجمه ترگمان] سرباز مجروح از درد به خود پیچید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to move by twisting or contorting the body, as a snake.
مترادف: wiggle, wriggle
مشابه: snake, twist, worm

(3) تعریف: to suffer acute discomfort or embarrassment.
مترادف: squirm
مشابه: agonize

- He writhed under the insult.
[ترجمه گوگل] زیر توهین به خود پیچید
[ترجمه ترگمان] از این توهین به خود لرزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to twist and turn (the body, tentacles, or the like) as in pain or struggle.
مشابه: contort, flail, jerk, thrash, wriggle
اسم ( noun )
مشتقات: writhingly (adv.), writher (n.)
• : تعریف: a violent twisting or turning movement.
مشابه: jerk, squirm, twist, wiggle, wriggle

جمله های نمونه

1. to writhe in pain
از درد به خود پیچیدن

2. Her remarks made him writhe with shame.
[ترجمه گوگل]اظهارات او باعث شد که از شرم بپیچد
[ترجمه ترگمان]Her او را از شرم به خود می پیچید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She began to writhe as they drew closer still, gasping and moaning as her hips matched the rhythm of his demands.
[ترجمه گوگل]با نزدیک‌تر شدن، او شروع به پیچیدن کرد، در حالی که باسنش با ریتم خواسته‌هایش مطابقت داشت نفس نفس می‌زد و ناله می‌کرد
[ترجمه ترگمان]همچنان که به هم نزدیک تر می شدند، شروع به لرزیدن کرد، همچنان که هنوز نفس نفس می زد و در حالی که پاهایش با ریتم خواسته های او هماهنگ بود، به خود می پیچید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He sat drinking, trying to writhe free.
[ترجمه گوگل]او نشسته بود و مشغول نوشیدن بود و سعی می کرد آزادانه بپیچد
[ترجمه ترگمان]نشسته بود و می نوشید و سعی می کرد خود را آزاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The more the worms writhe, the more I crush out their entrails!
[ترجمه گوگل]هر چه کرم ها بیشتر می پیچند، بیشتر احشاءشان را خرد می کنم!
[ترجمه ترگمان]هرچه کرم بیشتر به خود می پیچید، هر چه بیشتر دل و روده آن ها را خرد می کنم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I grin while you writhe with the pain that I deal.
[ترجمه گوگل]من پوزخند می زنم در حالی که تو با دردی که من دارم می پیچی
[ترجمه ترگمان]در حالی که از درد به خود می پیچم، نیشم را باز می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I would writhe my shoe some more and stare down at the worn rug.
[ترجمه گوگل]کفشم را بیشتر می پیچیدم و به فرش فرسوده خیره می شدم
[ترجمه ترگمان]کفش خود را بیشتر می کردم و به فرش فرسوده خیره می شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Though the thought made her writhe, there was nothing she could do about it.
[ترجمه گوگل]اگرچه این فکر او را به لرزه درآورد، اما کاری از دستش بر نمی آمد
[ترجمه ترگمان]هر چند این فکر به خود می پیچید، کاری از دستش بر نمی آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Of course students will writhe under such unjust treatment.
[ترجمه گوگل]مسلماً دانش‌آموزان تحت چنین رفتار ناعادلانه‌ای دست به گریبان خواهند شد
[ترجمه ترگمان]البته دانش آموزان تحت چنین رفتار ناعادلانه به خود می پیچند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Her words made him writhe with shame.
[ترجمه Naghme] کلمات او ( her ) باعث شد، او ( him ) از خجالت به خود بپیچد
|
[ترجمه گوگل]سخنان او باعث شد از شرم بپیچد
[ترجمه ترگمان]کلمات او را از شرم به خود می پیچید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. While you are at peace I shall writhe in the torments of hell.
[ترجمه گوگل]تا تو در آرامش هستی در عذابهای جهنم می پیچم
[ترجمه ترگمان]در حالی که تو در آرامش هستی، من در عذاب جهنم به خود می پیچم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The subject makes her writhe with embarrassment.
[ترجمه گوگل]موضوع باعث می شود که او از خجالت بپیچد
[ترجمه ترگمان]موضوع صحبت او را ناراحت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The embroidered serpents back of these snakeskin garments writhe when you use them.
[ترجمه گوگل]مارهای گلدوزی شده پشت این لباس های پوست مار وقتی از آنها استفاده می کنید، می پیچند
[ترجمه ترگمان]وقتی از آن ها استفاده می کنی، ماره ای گلدوزی شده از این لباس ها به خود می پیچند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیچ و تاب خوردن (فعل)
convolute, squirm, writhe

بخود پیچیدن (فعل)
writhe, flinch

ازرده شدن (فعل)
writhe

انگلیسی به انگلیسی

• writhing movement, twisting of the body; contorting in pain; wriggling, squirming, contorting
twist; be tormented (by pain); bend
if you writhe, you twist and turn your body violently backwards and forwards, usually because you are in great pain.

پیشنهاد کاربران

The pain was so bad she was writhing in agnoy
از شدت ناراحتی یا درد به خو پیچیدن
To writhe in agony
به خود پیچیدن
از درد به خود پیچیدن
لرزیدن صرع مانند

بپرس