wrestle

/ˈresl̩//ˈresl̩/

معنی: تقلا، کشتی، کشمکش، گلاویز شدن، کشتی گرفتن، دست به گریبان شدن، تقلا کردن
معانی دیگر: درگیر شدن با، کلنجار رفتن، دست و پنجه نرم کردن، درکشاکش بودن، کشتی گیری کردن، (با تقلا) جابه جا کردن، حرکت دادن، زور دادن، کشان کشان بردن، (غرب امریکا - گوساله و غیره) برای داغ زدن بر زمین افکندن، مسابقه ی کشتی گیری، سر وکله زدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: wrestles, wrestling, wrestled
(1) تعریف: to engage in the sport of wrestling, or to grapple as if in that sport.
مترادف: grapple
مشابه: fight, scuffle, struggle, tussle

- These two great athletes will be wrestling in the sports arena tonight.
[ترجمه گوگل] این دو ورزشکار بزرگ امشب در میادین ورزشی کشتی خواهند گرفت
[ترجمه ترگمان] این دو ورزش کار بزرگ امشب در صحنه ورزشی کشتی خواهند گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The two brothers wrestled on the living room couch.
[ترجمه گوگل] دو برادر روی مبل اتاق نشیمن کشتی گرفتند
[ترجمه ترگمان] دو برادر در اتاق نشیمن با کشتی گلاویز شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to contend or struggle (usu. fol. by with).
مترادف: battle, contend, fight, grapple, struggle
مشابه: labor, tussle

- He wrestled with the huge Christmas tree.
[ترجمه گوگل] او با درخت کریسمس بزرگ کشتی گرفت
[ترجمه ترگمان] با درخت بزرگ کریسمس کلنجار رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She is wrestling with a difficult problem right now.
[ترجمه گوگل] او در حال حاضر با مشکل سختی دست به گریبان است
[ترجمه ترگمان] او در حال حاضر در حال کشتی گرفتن با یک مشکل دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to engage in a wrestling match with.
مشابه: fight

- He'll wrestle him again next week.
[ترجمه گوگل] هفته آینده دوباره با او کشتی خواهد گرفت
[ترجمه ترگمان] هفته بعد دوباره با او گلاویز خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to force into some position, attitude, or the like by or as if by wrestling.
مشابه: tackle, throw

- He wrestled his brother to the floor.
[ترجمه گوگل] او برادرش را روی زمین کشتی گرفت
[ترجمه ترگمان] برادرش را در کف اتاق انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He wrestled his scattered thoughts into order.
[ترجمه گوگل] او افکار پراکنده خود را به نظم درآورد
[ترجمه ترگمان] افکار پراکنده خود را در دست گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: wrestler (n.)
(1) تعریف: an act or instance of wrestling, esp. a wrestling match.
مشابه: bout, grapple, match, meet, tackle

- Two guys started arguing at the bar and it turned into a wrestle.
[ترجمه گوگل] دو نفر در بار شروع به دعوا کردند و این به یک کشتی تبدیل شد
[ترجمه ترگمان] دو نفر شروع کردن به بحث کردن در بار و اون تبدیل به یه کشتی گرفتن شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a struggle.
مترادف: fight, struggle
مشابه: battle, scuffle, tug of war, tussle

- Getting the food to where it was needed was a wrestle.
[ترجمه گوگل] رساندن غذا به جایی که لازم بود یک کشتی بود
[ترجمه ترگمان] غذا خوردن به جایی که مورد نیاز بود، کشتی گرفتن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. It took them 3 hours to wrestle the heavy rock into place.
[ترجمه helia.sqb] سه ساعت طول کشید تا سنگ سنگین را در جایش قرار دهند.
|
[ترجمه گوگل]3 ساعت طول کشید تا سنگ سنگین را در جای خود کشتی بگیرند
[ترجمه ترگمان]سه ساعت طول کشید تا سنگ سنگین را به جای خودشان بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We had to physically wrestle the child from the man's arms.
[ترجمه گوگل]مجبور شدیم بچه را از آغوش مرد کشتی بگیریم
[ترجمه ترگمان]ما مجبور بودیم از نظر فیزیکی بچه را از بازوان مرد بگیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He taught his little brother how to wrestle.
[ترجمه گوگل]او به برادر کوچکش کشتی گرفتن را یاد داد
[ترجمه ترگمان] اون به برادر کوچیکش یاد داد چطوری کشتی بگیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They are going to wrestle a match next month.
[ترجمه صبا کاظمی] آنها می خواهند ماه آینده در یک مسابقه کشتی بگیرند
|
[ترجمه گوگل]آنها قرار است ماه آینده یک کشتی بگیرند
[ترجمه ترگمان]آن ها قرار است ماه آینده با یک مسابقه دست و پنجه نرم کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Ray continued to wrestle with the wheel.
[ترجمه گوگل]ری به کشتی گرفتن با چرخ ادامه داد
[ترجمه ترگمان]ری همچنان با دوچرخه گلاویز می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Some people wrestle with their problems until the very last minutes of their waking hours.
[ترجمه گوگل]برخی افراد تا آخرین دقایق بیداری با مشکلات خود دست و پنجه نرم می کنند
[ترجمه ترگمان]برخی از مردم تا آخرین دقایق بیدار شدن خود با مشکلات خود دست و پنجه نرم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Performance indicators are becoming more sophisticated as managers wrestle with the problems of choosing and monitoring appropriate measures of quality and effectiveness.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که مدیران با مشکلات انتخاب و نظارت بر معیارهای مناسب کیفیت و اثربخشی دست و پنجه نرم می کنند، شاخص های عملکرد پیچیده تر می شوند
[ترجمه ترگمان]شاخص های عملکرد در حال پیچیده تر شدن هستند چرا که مدیران با مشکلات انتخاب و نظارت بر معیارهای مناسب کیفیت و اثربخشی دست و پنجه نرم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is important to wrestle with questions of how far a belief corresponds to reality or is illusory.
[ترجمه گوگل]مهم است که با سؤالاتی دست و پنجه نرم کنیم که تا چه حد یک باور با واقعیت مطابقت دارد یا توهم است
[ترجمه ترگمان]مهم است که با سوالاتی در مورد این که تا چه حد به واقعیت مرتبط است یا غیرواقعی است، کشتی بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They wrestle with ways to reconcile pluralism with the absolute Truth of the Torah.
[ترجمه گوگل]آنها با راه هایی برای آشتی دادن کثرت گرایی با حقیقت مطلق تورات دست و پنجه نرم می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها با راه هایی برای سازش دادن کثرت گرایی با حقیقت مطلق تورات دست و پنجه نرم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His jaw was broken while he tried to wrestle with a drunken bus driver.
[ترجمه گوگل]زمانی که قصد داشت با راننده مستی اتوبوس کشتی بگیرد، فک او شکست
[ترجمه ترگمان]آرواره اش شکسته بود و سعی می کرد با یک راننده اتوبوس مست گلاویز شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They taught me to wrestle.
[ترجمه صبا کاظمی] کشتی با خودم را اونا به من آموخته اند
|
[ترجمه گوگل]کشتی گرفتن را به من یاد دادند
[ترجمه ترگمان] اونا بهم یاد دادن که با خودم مبارزه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Their Technical and Mathematical concepts begin as they wrestle with the problem of size and shape at the woodwork and glueing tables.
[ترجمه گوگل]مفاهیم فنی و ریاضی آنها از زمانی شروع می شود که با مشکل اندازه و شکل روی میزهای چوبی و چسباندن دست و پنجه نرم می کنند
[ترجمه ترگمان]مفاهیم فنی و ریاضی آن ها زمانی شروع می شود که با مشکل سایز و شکل در کاره ای چوبی و چوبی دست و پنجه نرم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. How long must I wrestle with my thoughts and every day have sorrow in my heart?
[ترجمه گوگل]تا کی باید با افکارم دست و پنجه نرم کنم و هر روز غمی در دل داشته باشم؟
[ترجمه ترگمان]چه مدت باید با افکارم گلاویز شوم و هر روز اندوهی در قلب من داشته باشد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A wrestle with her conscience drove Charity to Mona's that evening.
[ترجمه گوگل]یک کشتی با وجدان او، خیریه را در آن شب به خانه مونا رساند
[ترجمه ترگمان]بعد از آن شب، یک کشتی جنگی با وجدان او به خیریه مونا نقل مکان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تقلا (اسم)
stress, agony, strife, slog, tussle, scramble, bout, tug, effort, exertion, nisus, wrestle, strain, bustle, muss, scrabble

کشتی (اسم)
bottom, vessel, ship, ark, wrestle, hulk, collier, prow

کشمکش (اسم)
tension, conflict, toil, tussle, struggle, bout, scuffle, wrestle, skirmish, scrimmage, stour, wrestling

گلاویز شدن (فعل)
wrestle, grapple

کشتی گرفتن (فعل)
wrestle

دست به گریبان شدن (فعل)
wrestle

تقلا کردن (فعل)
labor, heave, agonize, slog, tussle, scramble, struggle, tug, attempt, wrestle, put out, flounce, lay to

انگلیسی به انگلیسی

• struggle; act or bout of wrestling; grappling
struggle with; scuffle, fight, contend in a wrestling match
if you wrestle with someone, you fight them by forcing them into painful positions or throwing them to the ground, rather than by hitting them. some people wrestle as a sport.
when you wrestle with a problem, you try to deal with it.
see also wrestling.

پیشنهاد کاربران

دست و پنجه نرم کردن
درگیر شدن
سر جنگ داشتنه با . . . . .
بر زمین نشاندن هم معنی میده
رها کردن
به زمین زدن
کشتی گرفتن ، گلاویز
کشتی گرفتن

بپرس